درصورتیکه سایت یا صفحهای در حوزه کودک و مادر دارید، میتوانید با درج مقاله تخصصی (رپورتاژ آگهی) در سایت ایپابفا، کاربران را از فعالیتهای خود مطلع سازید.
بخوانید
مدیر ایپابفا خدمات کودک 0 461
درصورتیکه سایت یا صفحهای در حوزه کودک و مادر دارید، میتوانید با درج مقاله تخصصی (رپورتاژ آگهی) در سایت ایپابفا، کاربران را از فعالیتهای خود مطلع سازید.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های کودکانه 0 393
خانم ابر فرزندان زیادی دارد. فرزندانش قطرههای کوچک آب هستند. او فرزندانش را با خود در آسمان آبی به پرواز درمی میآورد و همراه موسیقی باد آنها را میرقصاند. آنها بسیار مهرباناند و شاداب.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های کودکانه 0 286
«لاودون» تازه پنج سالش تمام شده است. او دختر کوچولوی زیبایی است. صورت سرخ تپلمپلی دارد. موهای مشکی و صافی دارد که همیشه شانه کرده است. دختر مؤدب و تمیزی است. خلاصه از آن دخترهایی است که هرکسی دوستش دارد.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های کودکانه 0 735
کلاغ کوچولو همانطور که پروازکنان میرفت، قارقار هم میکرد و به همهی موجودات جنگل میگفت: «بهار آمده، بهار آمده!» آقا خرسه که عاشق خوردن شیرهی درخت بامبو بود با شنیدن حرف کلاغ راه افتاد تا به جنگل درختان بامبو برسد و دلی از عزا درآورد
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های کودکانه 2 394
داستان کودکانه پیش از خواب چراغ دریایی و دوستان مهربانش دریای خیلی بزرگی وجود داشت که محل رفتوآمد کشتیهای خیلی بزرگ بود. یک چراغ دریایی نیز در کنار دریا روی یک بلندی برای راهنمایی کشتیها و نشان دادن راه به آنها قرار گرفته بود. آن شب چراغ دریایی احساس ضعف …
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های کودکانه 0 607
خانهی «ویشِنگ» در کنار یک باغ بزرگ پرتقال قرار داشت. در کنار پنجرهی اتاقی که ویشنگ در آن زندگی میکرد، یک درخت بزرگ پرتقال، شاخههایش را تا توانسته بود بالا آورده بود و با وزش باد آنها را به پنجرهی اتاق میزد.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های کودکانه 0 932
هوا خیلی گرم شده بود. پرندههای آسمان نیز آواز نمیخواندند و آرام گرفته بودند. ماهیهای داخل آب هم جستوخیز نمیکردند و برای فرار از دست گرما به عمق آب رفته بودند.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های کودکانه 0 330
جوجه مرغ و دوستش جوجه اردک تصمیم گرفتند به میان جنگل بروند و کمی با حیوانات جنگلی بازی کنند. از یک دشت سرسبز گذشتند تا به بوتههای جنگلی و گلهای وحشی رسیدند. یک پروانهی زیبا مشغول گشتوگذار در میان گلها بود و بالا و پائین میرفت
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های داوینچی 0 492
روزی، سگی روی پوست گوسفندی خوابیده بود. به نظر سگ، پشمِ نرم و فرفری گوسفند، جای بسیار گرم و راحتی میآمد. سگ شپش داشت و یکی از شپشها، با خلقوخویی که داشت به بوی چرب پشم حساس بود
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های داوینچی 0 260
پروانهای رنگارنگ و سرگردان، در تاریکی به اینطرف و آنطرف پرواز میکرد تا اینکه نوری از دور دید. فوراً بهطرف نور حرکت کرد و به دور شعلهی نور شروع به چرخیدن کرد. مجذوب درخشش زیبای نور شده بود و از اینکه در حال گردش به دور آن، ستایشگرش باشد، چندان خوشنود نبود.
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر