یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود امیر جوانی زندگی میکرد که علاقهی زیادی به شنیدن قصه داشت. برایش فرق نمیکرد قصه شاد باشد یا غمگین، خوب باشد یا بد؛ اما میگفت: «قصه باید طولانی باشد؛ هر چه طولانیتر، بهتر!»
بخوانیدTimeLine Layout
دی, ۱۴۰۲
-
۱۲ دی
قصه کودکانه آموزنده: سه خواهر / مهربانی مایه شادی روح است
روزی روزگاری توی یک کلبهی چوبی، مادری با سه دخترش زندگی میکرد. مادر از صبح تا شب کار میکرد تا چرخ زندگیشان را بچرخاند و دخترهایش را بزرگ کند.
بخوانید -
۱۲ دی
قصه کودکانه روستایی: مورچه اشک ریزان، چرا اشک ریزان؟ / داستانی شبیه قصه کک به تنور
یکی بود، یکی نبود. توی یک ده کوچک، پیرزنی زندگی میکرد که نان میپخت؛ چه نانهای خوشمزهای! وقتی بوی نانهای خاله پیرزن توی هوا میپیچید
بخوانید -
۱۱ دی
داستان خنده دار: خر حیلهگر
سالها قبل مرد خارکنی زندگی میکرد که یک خر پیر و لاغر داشت. خارکن روزها به صحرا میرفت و خارهایی را که در گوشه و کنار روئیده بود میکند و بر روی خر خود میگذاشت و به دهکدهای که در نزدیکی خانهاش بود میبرد و میفروخت و از این راه پولی به دست میآورد.
بخوانید -
۱۱ دی
داستان خنده دار: من پدرم هستم
تلفن رئیس مدرسه زنگ زد و رئیس گوشی را برداشت. صدایی از آنسوی سیم گفت: - الو ... با رئیس مدرسه کار داشتم.
بخوانید -
۱۱ دی
داستان خنده دار: ناراحت نباش!
یک روز مردی به حمام خانهاش رفت تا بدنش را بشوید. ولی وقتی وارد حمام شد ناگهان متوجه شد که لولهی آب سوراخ شده و آب بهشدت از داخل آن به خارج میریزد.
بخوانید -
۱۱ دی
قصه صوتی کودکانه: هری که زیادی کمک میکرد: به دیگران کمک کنیم + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 52#
هری کمک کردن به دیگران رو خیلی دوست داشت. برای همین مردم به اون میگفتن «هری خیرخواه». هری با قناری زردش تو یه خونه تو خیابون اصلی شهر (پلاکشون هم بذار فکر کنم) پلاک ده. بله، زندگی میکردن.
بخوانید -
۱۰ دی
داستان خنده دار: سه هالو / کی از همه احمق تر است!
در زمانهای گذشته سه برادر زندگی میکردند به نامهای «کونال» و «دونال» و «تایگال». این سه برادر هرکدام دارای مزرعهی سبز و خرمی بودند که در آن به کشت و زرع میپرداختند.
بخوانید -
۱۰ دی
قصه صوتی کودکانه: نارگل و شغال: مواظب حیوانات باشیم + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 51#
اسم من نارگله. این هم بابای منه. این کلبهی ماست. این گل رو من و بابا باهم کاشتیم، اسمش نرگسه. این درخت توسکا هم خواهر دوقلوی منه، بابا اسمش رو گذاشته گلنار؛ اما من خواهر دیگه ای هم دارم، اسمش چیه؟ مرغ مینا!
بخوانید -
۱۰ دی
داستان علمی تخیلی: مردی که دیده نمیشد / مرد نامرئی
یک شیمیدان انگلیسی پس از آزمایشهای زیاد توانسته بود خود را نامرئی سازد. این ویژگی به وی امکان داده بود که هر نوع دزدی را مرتکب بشود، بیآنکه کسی بتواند او را ببیند و کیفر دهد.
بخوانید