وقتی زمستان از راه میرسد، زندگی برای پرندهها سخت میشود. چون بهسختی میتوانند برای خودشان غذا پیدا کنند و تازه آب هم یخ میبندد. تا حالا فکر کردهاید در زمستان چگونه میشود به پرندهها کمک کرد؟
بخوانید
مدیر ایپابفا قصه های کودکانه 0 273
وقتی زمستان از راه میرسد، زندگی برای پرندهها سخت میشود. چون بهسختی میتوانند برای خودشان غذا پیدا کنند و تازه آب هم یخ میبندد. تا حالا فکر کردهاید در زمستان چگونه میشود به پرندهها کمک کرد؟
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه صوتی کودکان 0 2,754
فهرست قصه های این مجموعه: 1- قلب من برای تو 2- میهمان ناخوانده 3- رنگ رنگین کمان 4- هفت سین 5- یه جور دیگه
بخوانیدمدیر ایپابفا مقالات کاربردی 0 91
چندی پیش دریافتم که یک فناوری جدید در حوزه هوش مصنوعی (AI) با عنوان ChatGPT پا به عرصه گذاشته و استفاده از آن برای عموم مردم رایگان است.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور نوجوان 0 411
سالها پیش خاقانی بر سرزمین چین فرمانروایی میکرد که زیباترین کاخ دنیا را داشت. تمام کاخ این خاقان از چینی گرانبها ساخته شده بود و آنقدر ظریف و شکننده بود که همیشه یک نفر از آن پاسداری میکرد تا مبادا با کوچکترین بیاحتیاطی بشکند
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه صوتی کودکان 0 1,493
فهرست قصه های این مجموعه: 1- جان مریم 2- امیر کوچولو 3- برف نو 4- افسانه ای از افغانستان 5- بوی خوش زمستان، بوی گل یخ
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های کودکانه 0 251
به چاقالو کوچولو قول داده بودم که برایش جشن تولد بگیرم. یک روز وقتیکه دایی جانم به خانه ما آمد از او پرسیدم: «دایی جان، چه روزی از سربازی برگشتید؟»
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های کودکانه 0 372
باغ عمویم، پُر از درختهای سیب بود. آن شب، بعد از خوردن شام، عمویم گفت: «فردا میخواهم سیبها را بچینم!» من پرسیدم: «عمو جان اجازه میدهید که من و دخترعمو هم بیاییم؟» عمویم گفت: «باشد! شما هم بیایید!»
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های کودکانه 0 204
هوا خیلی گرم بود. پدرم تصمیم گرفت که ما را به روستا ببرد تا چند روزی در آنجا بمانیم. عمویم در آن روستا زندگی میکرد. اول نمیخواستم چاقالو کوچولو را با خودم به روستا ببرم، اما دلم برایش سوخت.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های کودکانه 0 1,997
چند روز بود که چاقالو کوچولو مریض شده. بود حالش خیلی بد بود. سرما خورده بود. او میگفت تقصیر من است که او سرما خورده است؛ اما من چه تقصیری دارم؟ تقصیر خودش است!
بخوانیدمدیر ایپابفا قصه های کودکانه 0 785
چند روز پیش، جشن تولد عروسک دوستم بود. عروسک دوستم، همه عروسکهای همسایه را برای جشن تولدش دعوت کرده بود. چاقالو کوچولو را هم دعوت کرده بود؛
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر