Classic Layout

جلد 63 کتابهای طلایی این قصه دختر پادشاه اژدها

افسانه قدیمی: دختر پادشاه اژدها / مردی که نمی دانست همسرش کیست

روزی، روزگاری مرد گدایی بود که «لیویی» نام داشت؛ اما ازآنجاکه می‌دانست برای موفقیت باید باسواد بود به‌سختی درس می‌خواند. یک روز برای گذراندن امتحاناتش به پایتخت رفت، اما نتوانست قبول شود.

بخوانید
جلد 63 کتابهای طلایی این قصه هفت برادر

افسانه قدیمی: هفت برادر / با کسب مهارت و همکاری می توان مشکلات بزرگ را حل کرد

پیرمردی بود که هفت پسر داشت. او با هفت پسرش در پای کوه بلندی نزدیک دریا زندگی می‌کرد. پسر بزرگ را «نیرومند»، پسر دوم را «باد»، سومین پسر را «مرد آهنین»، چهارمین پسر را «دست یخی» و پنجمین پسر را «لنگ‌دراز»، ششمی را «بزرگ‌پا» و هفتمین پسر را «دهان پهن» صدا می‌کرد.

بخوانید
جلد-63-کتابهای-طلایی-این-قصه-بافنده-و-گاوچران

افسانه قدیمی: بافنده و گاوچران / سرنوشت تلخ دو دلداده

روزی روزگاری در سرزمین چین، گاوچران تهیدستی زندگی می‌کرد، به نام «چن لی». با این‌که «چن» گاوچران بی‌چیزی بود، اما یک گاو سحرآمیز داشت. «چن» این گاو را خیلی دوست داشت و ازاین‌روی، او را همه‌جا با خودش می‌برد.

بخوانید
قصه-کودکانه-شب-خرس-و-شکارچی‌-ها

قصه کودکانه شب: خرس و شکارچی‌ ها / دوست خوب همیشه همراه توست

یک روز دو نفر که باهم خیلی دوست بودند تصمیم گرفتند به شکار خرس بروند. آن‌ها تفنگ‌هایشان را برداشتند و به‌طرف جنگل حرکت کردند. به جنگل که رسیدند، ناگهان یک خرس خیلی بزرگ را دیدند

بخوانید
قصه-کودکانه-شب-بازی‌-های-زمستانی

قصه کودکانه شب: بازی‌ های زمستانی / مواظب باشید روی برف لیز نخورید

از شب قبل داشت برف می‌بارید و همه‌جا پر از برف بود. بچه‌ها با خوشحالی به مدرسه رفتند. آقای معلم گفت: اگر بچه‌های خوبی باشید می‌توانید بعد از کلاس به حیاط بروید و برف‌بازی کنید.

بخوانید