یکی بود یکی نبود، جوانی بود که سری پرشور و دلی نترس داشت. به سربازی رفت، راهی جبهه جنگ شد و در سختترین شرایط نبرد همیشه پیشتاز و جلودار بود.
بخوانید
مدیر ایپابفا افسانههای برادران گریم 0 674
یکی بود یکی نبود، جوانی بود که سری پرشور و دلی نترس داشت. به سربازی رفت، راهی جبهه جنگ شد و در سختترین شرایط نبرد همیشه پیشتاز و جلودار بود.
بخوانیدمدیر ایپابفا افسانههای برادران گریم 0 825
یکی بود یکی نبود، بازرگانی بود که سه دختر داشت و به اجبار باید به سفری طولانی میرفت و آنها را تنها میگذاشت.
بخوانیدمدیر ایپابفا افسانههای برادران گریم 0 522
در روزگاران خیلی قدیم که پریها هم مثل آدمها روی کره زمین زندگی میکردند، پری نیک نهادی در جایی دوردست سرگردان و خسته و مانده میگشت
بخوانیدمدیر ایپابفا افسانههای برادران گریم 0 865
روزی روزگاری، روباهی وارد علفزاری شد که گلهای از غازهای چاق و چله شاد و بی خیال داشتند در آن میچریدند.
بخوانیدمدیر ایپابفا افسانههای برادران گریم 0 801
در روزگاران بسیار قدیم، در کلبه ای کوچک ماهیگیری باهمسرش زندگی میکرد. آنها غیر از ماهی ای که ماهیگیر صید میکرد چیزی برای خوردن نداشتند.
بخوانیدمدیر ایپابفا افسانههای برادران گریم 0 337
پادشاه یکی از سرزمینها مدتی بس طولانی در جنگ و جدال بود تا اینکه عاقبت صلح فرارسید و چون به سربازان احتیاجی نبود آنان را اخراج کرد.
بخوانیدمدیر ایپابفا افسانههای برادران گریم 0 427
روزی روزگاری، یک مرغ و یک خروس برای جمع کردن فندق به کوه رفتند، آنها از پیش قرار گذاشته بودند که هر کس اولین فندق را پیدا کرد آن را با دیگری تقسیم کند.
بخوانیدمدیر ایپابفا افسانههای برادران گریم 0 578
روزی، برادر و خواهر کوچکی کنار چاهی بازی میکردند، اما بی احتیاطی کردند و داخل چاه افتادند.
بخوانیدمدیر ایپابفا افسانههای برادران گریم 0 505
یکی بود یکی نبود، پیرمردی بود که با پسر و عروسش زندگی میکرد. چشم پیر مرد کم نور بود، گوشش کر بود و وقتی راه میرفت زانوانش میلرزید.
بخوانیدمدیر ایپابفا افسانههای برادران گریم 0 357
یکی بود یکی نبود، آشپزی بود که گرتل صدایش میکردند. او یک جفت کفش با پاشنههای قرمز داشت.
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر