Classic Layout

قصه-کودکانه-چینی-عروسک-آهنی-و-عروسک-چوبی

داستان کودکانه پیش از خواب: عروسک آهنی و عروسک چوبی / دلیل خوب بودن، قلب مهربان است، نه ظاهر زیبا

 عروسک آهنی از جنس فلز است و عروسک چوبی نیز از جنس چوب. قد آن‌ها دقیقاً به یک اندازه بود و دوستان خیلی خوبی برای هم بودند. یک روز آن‌ها تصمیم گرفتند وزنشان را اندازه بگیرند و ببینند کدام‌یک از آن‌ها سنگین‌تر است.

بخوانید
قصه-صوتی-خاله-مهناز-ماه-من،-ماه-ما-به-همراه-متن-قصه

قصه صوتی کودکانه: ماه من، ماه ما + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 55#

جونم براتون بگه که تو یه شب مهتابی، چوپان پیر بچه‌های دهکده رو دور آتیشی که روشن بود جمع کرد. ماه درخشان‌تر از همیشه توی آسمان می‌تابید. بچه‌ها ماه رو تماشا می‌کردن.

بخوانید
قصه-کودکانه-اموزنده-کفش‌های-بازرگان-کفشهای-میرزا-نوروز

قصه کودکانه آموزنده: کفش‌های بازرگان (کفشهای میرزا نوروز) / نه ولخرج باش، نه خسیس! میانه رو باش!

روزی، روزگاری بازرگانی زندگی می‌کرد که خیلی خسیس بود. بازرگان فقط به این فکر بود که چیزی را ارزان بخرد و گران بفروشد. نه به فکر خواب و خوراک بود، نه به فکر حمّام، نه به فکر شال و کلاه بود، نه به فکر لباس؛

بخوانید
قصه-کودکانه-روستایی-ریحانه-خاتون-و-پسرش

قصه کودکانه روستایی: ریحانه خاتون و پسرش / تفاوت بچه انسان و بچه حیوانات

گلی بود، گلدانی بود. باغی بود، باغبانی بود. مادری بود، پسری بود. اسم مادر، ریحانه خاتون بود. ریحانه خاتون، زن ساده‌دلی بود. پسر کوچولوی ریحانه خاتون تازه یک سالش شده بود.

بخوانید
قصه-کودکانه-آموزنده-آسمان-چه-رنگ-بود؟

قصه کودکانه آموزنده: آسمان چه رنگ بود؟ / به نظرات دیگران احترام بگذارید

غروب بود. پاییز برگ درخت‌ها را زرد کرده بود. باد برگ‌های زرد را روی زمین ریخته بود. مزرعه پر از برگ‌های زرد بود. آن روز، از صبح زود، هوا ابری بود و نزدیک غروب رعد غرید. برق در آسمان دوید. بارانی تند بارید.

بخوانید
قصه-کودکانه-روستایی-دختر-دهقان

قصه کودکانه روستایی: دختر دهقان / چشم و هم چشمی کار خوبی نیست

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود. در دهکده‌ی کوچکی، دهقانی با همسرش زندگی می‌کردند. آن‌ها یک مزرعه‌ی کوچک، یک گاو و چند تا غاز داشتند. یک دختر کوچک هم داشتند که هر چه می‌دید، دلش می‌خواست؛ ابر را می‌دید، می‌خواست.

بخوانید