جِری، موش کوچولو، یک روز صبح زود از خواب بیدار شد و از لانهاش بیرون رفت. درِ آشپزخانهی بزرگ باز مانده و نسیم لطیف و خنک بهاری به درون میوزید.
بخوانیدداستان مصور کودکان
کتاب قصه کودکانه: سرگذشت شیطونک / بچهگربهی شیطون
در روزگاران گذشته سه بچهگربهی زیبا با نامهای پیشی و میشی و شیطونک زندگی میکردند که پشمهای کوتاه و خیلی زیبایی داشتند و سرگرمیشان سرسره بازی و خاکبازی بود.
بخوانیدکتاب قصه کودکانه قدیمی: سرگذشت پرسفید / اردک سادهلوح در دام روباه حیلهگر
دیدن تعدادی بچه اردک کنار یک مرغ واقعاً عجیب و خندهدار است! اما به داستان اردک ما یعنی پرسفید گوش کنید که خیلی غمگین بود. چون زن مزرعهدار نمیگذاشت که روی تخمهایش بنشیند.
بخوانیدقصه کودکانه قدیمی: اردک باهوش و بچه سنجابهای کوچولو
«آقا اردکه، آقا اردکه!» این کلمات با صدای تندوتیزی به گوش آقا اُردکه خورد و او را -که بر روی ننو لم داده و حرکات همسایگانش را تماشا میکرد- از خواب شیرین بیدار کرد. همسایگان آقا اردکه، در جلویش حلقه زده بودند.
بخوانیدقصه آموزنده کودکان: دوست باوفا / نبرد سگ شجاع با گرگها
یکی بود یکی نبود. چوپانی بود به نام آلیشان. آلیشان توی گوسفندها بزرگ شده بود. سگی داشت به نام «بَنَک» آن دو خیلی رفیق بودند. هرگز از هم جدا نمیشدند.
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر