تبلیغات لیماژ بهمن 1402
گلچین زیباترین شعرهای «محمد علی رستمی» 1

گلچین زیباترین شعرهای «محمد علی رستمی»

گلچین زیباترین شعرهای «محمد علی رستمی»

 

غزل غدیر

بی قرار است قلم در دل طوفانی ما

 می‌نویسد دو سه خط شرح پریشانی ما

 ریشه از شاخه جدا چند رهی تیشه «ما»

 بندها خسته از این وسعت زندانی ما

 گر چه گفتی که بپرسیم از آینده و حال

 چه دراز است علی خواب زمستانی ما

 نیمه شب بسکه علی بود و علی بود وعلی

 خشک شد طاقت آن چاه بیابانی ما

 آنچه گفتی و نگفتی اگر از دیده رود

 به خدا بی تو حباب است مسلمانی ما

 باز گو معجزه‌ای یا سخنی زنده شویم

 تا که پرواز کند شهپر انسانی ما

 تو که می دانی و می دانی و می دانی باز

 ز سفر می‌رسد آن یوسف کنعانی ما

 شهر رنگین شود از نم نم باران و دعا

 می‌رسد نوبت گلزار و زر افشانی ما

 غزل از شوق «وصالت» به تو زانو زد و گفت

 به کجا می‌نگرد مصرع پایانی ما!

***

غزل

دو باره داغ کرده‌ام برای من غزل بگو

بپاش دل در آسمان از عشق با زُحل بگو

شراب تلخ دور کن دو جام مثنوی بده

دو بیت از سحر بخوان سه مصرع از عسل بگو

ستاره را سه تار کن بزن به سیم آخرش

دو قطعه از قمر بخوان سپیدی از عمل بگو

نوای دل سه گاه شد بیا و شور تازه کن

ترانه از ابد بخوان حکایت از ازل بگو

در آسمان‌ترین زمین طلوع می‌کنی یقین

سپیده را خمار کن از عشق بی بدل بگو

سحر شد از سرم ببر خماری شبانه را

پیاله‌ای مَثل بریز از عشق بی دغل بگو

دوباره آسمان تهی زمین پر از خدا شده

بیا و بار دیگر از خدای لم یزل بگو

«وصال»! در هوای شب سپیده را صدا بزن

بگیر دف به کف بزن سبد سبد غزل بگو

***

دیوار مهربانی

دیوار مهربانی هرچند پر ز چین است

بالا نرو که او هم شرمنده‌ی زمین است

من در هوای کوچه می‌سوزم ای «میانه»

آشفتگی ندارد تا رسم این چنین است

شب در سکوت و خلوت می‌شد تو هم نخوابی

زردی به گونه‌هایم کی ماه در جبین است

وقتی که خنده و لب کاری به هم ندارند

فرقی ندارد اهدا پس مانده‌ای ز جین است

گفتی بیا به پیشم از من طلب نما تو

من رند بی نیازم بخشندگی نه این است

من در «وصالِ» رویت چون شمع می‌گدازم

تا رسم خودپرستان بیگانگی ز دین است

***

داد از من و تو، حاصل اگر داد نباشد

داد از من و تو، حاصل اگر داد نباشد

می‌شد که زمین شاهد بیداد نباشد

قانع نشده چشم من از باغ تو هرگز

سیبی که به رنگش نگرم شاد نباشد

ای کاش زمین شوق تکامل کند، ای کاش

سرخوش شود و در پی امداد نباشد

با قحطی و آوارگی جنگ ستیزد

عمری که فنا رفته و برباد نباشد

امروز لبت وا شود از شادی فردا

زشتی و بدی در پی بنیاد نباشد

ای کاش دلم روی دلت بند پذیرد

اندوه «وصالت» دگر «ای داد» نباشد

***

برای خاطر تو چشم من به در مانده

برای خاطر تو چشم من به در مانده

به مادری که نداری نگو پدر مانده

شبیه معجزه بودی که مدتی با تو …

ز روزگار بدم خوشترین اثر مانده

کنون که رفته‌ای از دیار تشنگی‌ام

ز خیل حادثه‌ها خطی از خبر مانده

نمی‌رسد به هوایم هوای تازه ز تو

برای بارش باران دو چشم تر مانده

قمار زندگی‌ام را من از تو می دانم

برای لغزش من از تو یک نظر مانده

اگر نزول من از منتهای پرواز است

کجای وسعت راهم نشان پر مانده؟

«وصالِ» خاطره‌ها را ورق زدم دیدم

ز قصه‌های گذشته نه ته نه سر مانده

***

حسرت دوباره

امــــروز هم گذشت!

دیگر

هیـچ آرزوی نمی‌کنم

مبادا

حسرت دوباره‌ای سبز شود …
***

وقتی خزان می‌رسد

وقتی خزان می‌رسد

ناله‌های حزین سازیی آشنا

با کشش یکنواخت

قلب مرا می‌نوردد …

نمی‌خواهم گذر زمان را باور کنم

یک مرتبه صدای زنگ ساعت،

مرا به خود می‌آورد!

حس می‌کنم زمان خیال ایستادن دارد

خودم را آهسته به باد می‌سپارم

نسیم بداندیش

مرا چون برگی پژمرده با خود می‌برد …

من در رنگ باخته خود،

و رودخانه‌ی نزدیکمان غرق می‌شوم

***

نیمه شب بس که علی بود و علی بود و علی

بی قرار است قلم در دل طوفانی ما

 می‌نویسد دو سه خط شرح پریشانی ما

 ریشه از شاخه جدا چند رهی تیشه «ما»

 بندها خسته از این وسعت زندانی ما

 گر چه گفتی که بپرسیم از آینده و حال

 چه دراز است علی خواب زمستانی ما

 نیمه شب بسکه علی بود و علی بود وعلی

 خشک شد طاقت آن چاه بیابانی ما

 آنچه گفتی و نگفتی اگر از دیده رود

 به خدا بی تو حباب است مسلمانی ما

 باز گو معجزه‌ای یا سخنی زنده شویم

 تا که پرواز کند شهپر انسانی ما

 تو که می دانی و می دانی و می دانی باز

 ز سفر می‌رسد آن یوسف کنعانی ما

 شهر رنگین شده از نم نم باران و دعا

 می‌رسد نوبت گلزار و زر افشانی ما

 غزل از شوق «وصالت» به تو زانو زد و گفت

 به کجا می‌نگرد مصرع پایانی ما!

***

ازبس که تلمبار نمودم گله‌ها را

از بس که تلمبار نمودم گله‌ها را

دیگر نبود حوصله‌ای حوصله‌ها را

تا زودتر از شایعه آیم به سراغت

بنگر که گره می‌زنم این فاصله‌ها را

نه گفتن و راحت شدن ازمخمصه ها بود

انکار نمودیم اگر ما بله‌ها را

گفتی به غزل این سخن از عقل میندیش

تا عشق کند حل همه‌ی مسئله‌ها را

عاشق شدم و بیشتر از آینه خوردم

افسوس تماشا و غم زلزله‌ها را

بگذار که تا جغد نشیند به خرابه

شایسته پرواز بدان چلچله‌ها را

از بهر فریب دل ما زلف و خط و خال

سودی ندهد جمع کن اینک تله‌ها را

دل سلسله زلف ترا نیک پسندید

آشوب مکن دست مزن سلسله‌ها را

گفتی غزلی به من یا دلکش و دیدم

از شش جهت این هلهله‌ها غلغله‌ها را

تاشعر دلت ساخته گردد چو یکی فرش

باید که گره می‌زده‌ای حوصله‌ها را

تو درد سرودی و دلم شعر لقب داد

بی درد چه فهمد دگر این مرحله‌ها را

پرزخم‌ترینم تو بدان لطف سرایش

بهبود نما اندکی از آبله‌ها را

دانیم ترابغض گلوگیر شد ارنه

یک آه تو نابود کند حرمله ها را

هرجا که غزل خواندم و یا شعر سرودم

دیدیم کف و لبخند ز مردم صله‌ها را

***

در «وصالش» تا ابد مشتاق دیدارم، که او

ذهن را درگیر با عشقی خیالی کرد و رفت

جمله‌های واضح دل را سوالی کرد و رفت

من در این زندان تن حس رهایی داشتم

فرصت آزادیم را او  محالی کرد و رفت

چون رمیدنهای آهو، ناز کردنهای او

دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت

کهنه‌ای بودم برای اشکهای این و آن

هرکسی ما را به نوعی دستمالی کرد و رفت!

ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت

عقده در دل داشت،  روی خاک خالی کرد و رفت

آرزویم با تو بودن بود، کوشیدم، ولی

واقعیت را به من تقدیر حالی کرد و رفت

در وصالش تا ابد مشتاق دیدارم، که او …

دفتر عشق مرا آهسته عالی کرد و رفت

***

باز امشب در دلم باران گرفت

 باز امشب  در  دلم  باران  گرفت

لحظه‌ها از زندگی  سامان گرفت

در  دلم جستم ترا پیدا کنم

نام خوبت دولت و خواهان گرفت

پای  گُل   آمد   بپای   سعی   دل

لاله را  دشت دلم  نالان   گرفت

آتشی  در  خرمن  دل تا   وزید

شعله‌ها با لا شد و طوفان گرفت

تا  مرا  بُردی به‌ جای   بی نشان

شور بختی  گُم شد و پایان گرفت

ابر رحمت  در  ســرای  دل تپید

سایه‌ای از روشنی‌ها جان گرفت

آسمان  امشـب تو هم با من بمان

چون «وصال» از آب دل باران گرفت

_________________



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=17080

***

  •  

***

5 دیدگاه

  1. اشعار زیبایی است

  2. پینار قره داغی

    سلام . در صورت امکان بیوگرافی شعرا را نیز در سایت وزین تان بگذارید. ممنون

  3. پینار قره داغی

    از اشعار زیبای محمد علی رستمی انتخابی شما لذت بردم
    ممنون از حسن انتخابتان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *