تبلیغات لیماژ بهمن 1402
قصه-کودکانه-آمبولانس-و-مو-فرفری

قصه کودکانه: آمبولانس و مو فرفری / از کادر درمان تشکر کنیم

قصه کودکانه

آمبولانس و مو فرفری

 

جداکننده متن Q38

ـ نویسنده: براون واتسون
ـ مترجم: مژگان شیخی

به نام خدا

جو راننده‌ی یک آمبولانس بود و آن را امی صدا می‌زد. روزی آن‌ها در خیابان بودند که ناگهان صدایی را از فرستنده‌ی امی شنیدند «توجه، توجه! دختری به نام سوزان در پارک جنگلی از یک بلندی افتاده و زخمی شده است. فوری او را به بیمارستان بیاورید. تمام!»

دختری به نام سوزان در پارک جنگلی از یک بلندی افتاده و زخمی شده

جو دکمه‌ی فرستنده‌اش را فشار داد و گفت: «پیامتان را شنیدیم. ما در مسیر هستیم. تمام!»

آن‌ها به‌سرعت خودشان را به پارک جنگلی رساندند. سوزان کوچولو گریه می‌کرد و می‌گفت: «دستم زخمی شده و خیلی درد می‌کند. عروسکم هم شکسته…»

خانم پرستار عروسک را برداشت و گفت: «فقط دست عروسکت شکسته، نه خودش! حالا امی آمبولانس هردوی شما را به بیمارستان می‌برد و خیلی زود حال هر دوی‌تان خوب می‌شود.»

سوزان با هق‌هق گریه گفت: «نه، نه، من نمی‌خواهم به بیمارستان بروم.»

آمبولانس سفیدرنگ

مادر سوزان گفت: «ولی دخترم… عروسکت نمی‌تواند تنها به بیمارستان برود. تو هم باید همراه مو فرفری بروی.»

سوزان ساکت شد. فین فینی کرد و گفت: «خیلی خب، باشد. من هم با مو فرفری می‌روم.»

خانم پرستار، سوزان را سوار آمبولانس کرد و گفت: «صورت مو فرفری زخمی شده. باید یک چسب زخم به صورتش بزنیم. حالا به من کمک کن و از توی جعبه‌ی کمک‌های اولیه یک چسب زخم پیدا کن.»

سوزان یک چسب زخم کوچولو برداشت و آن را روی صورت عروسکش چسباند. بعد هم با

کمک خانم پرستار پای مو فرفری را باندپیچی کردند.

دستت شکسته دخترم!

چند دقیقه بعد به بیمارستان رسیدند. آقای دکتر از دست سوزان عکس گرفت و گفت: «دستت شکسته دخترم! باید آن را گچ بگیرم. شش هفته هم طول می‌کشد تا خوب شود.»

خانم پرستار هم دست‌به‌کار شد و دست شکسته‌ی مو فرفری را گچ گرفت. وقتی کار آقای دکتر و خانم پرستار تمام شد، مادر، رو به سوزان کرد و گفت: «درست است که دست مو فرفری را گچ گرفتیم، ولی این کار دست او را خوب نمی‌کند. تو باید این را بدانی که اسباب‌بازی‌ها مثل ما نیستند، دخترم.»

آقای دکتر از دست سوزان عکس گرفت

سوزان موهای مو فرفری را ناز کرد فکری کرد و گفت: «حالا که این‌طور شده، بهتر است پیش امی آمبولانس بماند. این‌طوری عروسکم همیشه آدم‌های زخمی را می‌بیند و به آن‌ها کمک می‌کند آن‌وقت دیگر این زخم‌ها و شکستگی‌ها برایش مهم نیستند.»

جعبه کمک های اولیه

خانم پرستار گفت: «چه فکر خوبی! مو فرفری را نگاه کن! بااینکه دستش توی گچ است و صورتش زخمی است، هنوز دارد می‌خندد. به خاطر همین هم هر کس که زخمی و مریض شود و او را توی آمبولانس، ببیند حالش بهتر می‌شود.»

سوزان گفت: «بله، بله درست می‌گویید. آن‌وقت امی آمبولانس و مو فرفری آدم‌های مریض و زخمی را به بیمارستان می‌برند تا حالشان خوب شود.»

آمبولانس و مو فرفری آدم‌های مریض و زخمی را به بیمارستان می‌برند تا حالشان خوب شود

the-end-98-epubfa.ir



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=44753

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *