تبلیغات لیماژ بهمن 1402
داستان دینی کودکانه کشتۀ اشک امام حسین علیه‌السلام (12)

داستان محرم: کشتۀ اشک || امام حسین علیه‌السلام

کتاب داستان دینی کودکانه

کشتۀ اشک

امام حسین علیه‌السلام

نویسنده: ف. پارسا

به نام خدا

حضرت امام حسین (ع) در روز سوم ماه شعبان در مدینه به دنیا آمد. وقتی حضرت امام حسین (ع) به دنیا آمد، حضرت رسول (ص) او را گرفت و در دامن گذاشت او را بوسید و گریست و فرمود که: تو را مصیبتی عظیم در پیش است. خداوندا لعنت کن کسانی را که او را به شهادت می‌رسانند!

داستان محرم: کشتۀ اشک || امام حسین علیه‌السلام 1

رسول خدا (ص) را دیدم که حسن و حسین (ع) را بر شانه‌های خود نشانده بود. فرمودند: هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنی کند با من دشمنی کرده است.

داستان محرم: کشتۀ اشک || امام حسین علیه‌السلام 2

مردی گناه کرده و از ترس و خجالت پنهان شده بود؛ تا این‌که امام حسن و امام حسین (ع) را تنها دید، رفت و آن‌ها را بر دوش خود سوار کرد. خدمت پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) آورد و گفت: یا رسول! از آن گناهی که کرده‌ام به خدا و به این دو فرزندت پناه آورده‌ام. رسول خدا (ص) خندیدند و فرمودند: برو که آزادی! شفاعت حَسَنِین (حسن و حسین) (ع) را در حق تو قبول کردم.

داستان محرم: کشتۀ اشک || امام حسین علیه‌السلام 3

امام حسین (ع) به نمازخواندن، قرآن و دعا علاقۀ زیادی داشتند و گاهی در شبانه‌روز صدها رکعت نماز می‌خواندند. بارها پیاده به خانه کعبه رفتند و مراسم حج انجام دادند و دعای عَرَفه را به یادگار گذاشتند. آن حضرت به فقیران رسیدگی می‌کردند و حاجات مردم را روا می‌نمودند. وقتی آن بزرگوار به شهادت رسیدند بر پشت مبارکشان آثار پینه دیدند. وقتی علت را از امام سجاد (ع) پرسیدند، فرمودند: این پینه‌ها براثر حمل کیسه‌های غذا به وجود آمده است. زیرا پدرم شب‌ها کیسه‌های غذا را به دوش می‌کشیدند و به خانۀ کودکان یتیم و فقرا می‌بردند.

داستان محرم: کشتۀ اشک || امام حسین علیه‌السلام 4

فردی به یکی از فرزندان امام حسین (ع) خواندن سورۀ حمد را یاد داد. وقتی حضرت متوجه شدند به او هزار دینار و هزار جامۀ نو بخشیدند و دهان او را پر از جواهر کردند.

داستان محرم: کشتۀ اشک || امام حسین علیه‌السلام 5

به ایشان گفتند: در برابر این کار، چرا چنین بخشش بزرگی می‌فرمایید؟ فرمودند: آنچه من به او بخشیدم در برابر خدمت بزرگ وی بسیار کم است.

وقتی امام حسن (ع) به شهادت رسیدند، به فرمان خدا امامت شیعیان به امام حسین (ع) منتقل شد. تا وقتی حاکم وقت (معاویه) زنده بود، آن امام معصوم مانند برادرش مظلومانه زندگی کرد. ایشان با ولیعهدی یزید موافق نبودند و هرگز با او بیعت نکردند. زیرا یزید فردی میمون‌باز، سگ‌باز، شراب‌خوار، قمارباز و اهل گناه و فساد بود. یزید پس از پدرش معاویه به خلافت رسید و تصمیم گرفت از امام حسین (ع) بیعت بگیرد. به حاکم خود در مدینه دستور داد: «برای من از حسین بیعت بگیر و به او کمترین مهلتی را نده. اگر پذیرفت که به مقصود خود رسیده‌ایم. وگرنه سرش را از بدنش جدا کن و برایم بفرست.»

اما امام تسلیم به بیعت کردن نشدند و شبانه پس از خداحافظی با مزار مادر، برادر و جد مظلومشان از مدینه به مکه رفتند. حدوداً ۴ ماه در مکه ماندند. وقتی خبر مرگ معاویه به مردم کوفه رسید دوازده هزار نامه به اباعبدالله الحسین (ع) نوشتند که: ای امام بزرگوار! هر چه زودتر خود را به کوفه برسان! مردم چشم‌به‌راه شمایند و جز شما کسی را به پیشوایی نمی‌پذیرند.

حضرت هرچند مردم کوفه را می‌شناختند – همان‌هایی بودند که پدرش را تنها گذاشته بودند- اما برای آگاهی از صِحّت دعوت مردم، پسرعموی خود مسلم بن عقیل را به کوفه فرستادند. مردم در کوفه با مسلم بیعت کردند و او نامه‌ای برای سیدالشهدا (ع) نوشت: هر چه زودتر به‌سوی کوفه حرکت نما.

اما وقتی عُبِیدُالله فرمانروای کوفه از بیعت مردم باخبر شد، پس از نماز صبح مردم را ترساند، فریب داد و گفت: هر کس یکی از پیروان علی را پناه دهد به دار آویخته خواهد شد.

مردم به هراس افتادند، از دور مسلم پراکنده شدند و او را تنها گذاشتند. عبیدالله ملعون هم مسلم را به شهادت رساند.

داستان محرم: کشتۀ اشک || امام حسین علیه‌السلام 6

از آن‌طرف، امام حسین (ع) به‌طرف کوفه راه افتادند تا از خونریزی در مکه و هَتک حُرمت کعبه جلوگیری کنند. در نزدیکی کوفه به سپاه حُر رسیدند. ابن زیاد او را فرستاده بود تا راه را بر امام ببندد و مانع بازگشت ایشان شود. حضرت به‌ناچار در «کربلا» فرود آمدند.

داستان محرم: کشتۀ اشک || امام حسین علیه‌السلام 7

چند روز بعد در هفتم ماه محرم آب به روی لشکر امام حسین (ع) و کودکان حَرَم بسته شد. هرچند یک‌بار قمر بنی‌هاشم همراه عده‌ای موفق شدند لشکر دشمن را عقب بزنند و از فرات مشک‌های خود را پر کنند و آب بردارند. اما تشنگی بیداد می‌کرد و صدای «العَطَش» کودکان به آسمان می‌رفت.

داستان محرم: کشتۀ اشک || امام حسین علیه‌السلام 8

و امشب، شب عاشورا است، این ساعات را از دشمن مهلت گرفته‌اند تا به نماز مشغول شوند. امام سجاد (ع) در بستر بیماری هستند و حضرت زینب (سلام‌الله علیها) از ایشان پرستاری می‌کنند. امام حسین (ع) یاران خود را جمع کرده و فرمودند: من یارانی باوفاتر از شما نمی‌شناسم، شما آزاد هستید. از سیاهی شب استفاده کنید و ازاینجا بروید. این‌ها با من کار دارند.

اما هر یک از یاران حضرت و بنی‌هاشم، وفاداری خود را ثابت کردند.

داستان محرم: کشتۀ اشک || امام حسین علیه‌السلام 9

صبح روز بعد «حُر» بدنش می‌لرزید. خود را میان بهشت و دوزخ می‌دید. دست بر سرش گذاشت. سرش را از شرم پایین گرفت به امام حسین (ع) عرض کرد: من هرگز گمان نمی‌کردم این قوم با شما چنین رفتاری کنند. از کردۀ خود پشیمانم و توبه کرده‌ام. آیا توبۀ من پذیرفته خواهد شد؟

امام فرمودند: آری! خداوند توبه پذیر است.

سپس «حر» شروع به تیراندازی کرد و در کنار اصحاب باوفای حضرت به شهادت رسید.

آخرین یاور سیدالشهدا، برادر و پرچم‌دار، حضرت ابوالفضل (ع) هم چشم و سر و دست خود را فدای برادر کرد. اما نتوانست آب را به کودکان برساند. امام حسین (ع) در هنگام وداع با اهل حرم، علی‌اصغر را که از تشنگی بی‌تاب شده بود به روی دست گرفت و به‌سوی میدان رفت تا شاید سیرابش کند. اما دشمن به‌جای آب دادن، گلوی نازکش را هدف گرفت و این «شش‌ماهه» آخرین سرباز پدر بود.

داستان محرم: کشتۀ اشک || امام حسین علیه‌السلام 10

دعای قربانی خوانده شد. سر نوادۀ رسول خدا (ص) از تن جدا گشت. اسبِ بی سوار، غرقه‌به‌خون به خیمه بازگشت و شیون اهل‌بیت (ع) به آسمان رفت و خورشید خون بارید.

داستان محرم: کشتۀ اشک || امام حسین علیه‌السلام 11

همۀ چشم‌ها در روز قیامت گریانند؛ مگر چشمی که بر امام حسین (ع) گریه کرده باشد.

the-end-98-epubfa.ir



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=32514

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *