برهمن شاگردی داشت که همیشه گرسنه بود؛ زیرا برهمن در همهی روز تنها یک قرص نان ذرت کوچک به وی میداد.
بخوانیدRecent Posts
افسانه هندی: ظرف سحرآمیز / سرانجام حرص و طمع
در دهکدهای دهقانی بود که «سومیلاکا» نام داشت. این دهقان شب و روز برای ارباب ده کار میکرد، اما از همه زحمتش تنها تکه نانی عایدش میشد.
بخوانیدقصههای کلیله و دمنه: آرزو / آرزوی مردی که دختر نداشت
سالهای سال پیش، مردی مؤمن و عابد با همسرش در خانهای کوچک زندگی میکردند. آنها بچه نداشتند و خیلی دلشان بچه میخواست.
بخوانید