بایگانی/آرشیو برچسب ها : قصه شب

قصه کودکانه پیش از خواب: دکتر غیب‌گو / هرکسی را بهر کاری ساختند

قصه-های-شب-برای-کودکان-دکتر-غیب‌گو

روزی روزگاری، کشاورز فقیری بود که دو گاو نر داشت. روزی کشاورزی گاوهایش را به شهر برد و آن‌ها را به یک دکتر فروخت. وقتی پول را از دکتر گرفت، دید که دکتر به قهوه‌خانه‌ای رفت، غذایی سفارش داد و مشغول خوردن شد.

بخوانید

قصه کودکانه پیش از خواب: آشپز شکمو

قصه-های-شب-برای-کودکان-آشپز-شکمو

روزی روزگاری دختری بود به نام گرتل. گرتل آشپز بود، اما یک آشپز شکمو. او دست‌پخت خوبی داشت. ولی عادت بدی داشت، عادتش این بود که اول خودش از غذایی که درست می‌کرد، می‌خورد و می‌گفت: «آشپز باید بداند غذایش چه مزه‌ای دارد.»

بخوانید

قصه کودکانه پیش از خواب: بزرگ‌ترین خانه، برای عنکبوت پادراز

قصه-کودکانه-برای-بچه-های-کوچک-ایپابفا-بزرگ‌ترین-خانه،-برای-عنکبوت-پادراز

یک عنکبوت پادراز بود که می‌خواست بزرگ‌ترین خانه‌ی دنیا را برای خودش بسازد، بنابراین دو تا درخت بزرگ انتخاب کرد؛ یکی این سر دنیا، یکی آن سر دنیا. بعد هم رفت و نشست روی شاخه‌ی درختی که این سر دنیا بود، و شروع کرد به تار تنیدن.

بخوانید