بایگانی/آرشیو برچسب ها : قصه شب

داستان کودکانه گرگ و هفت بزغاله / شنگول و منگول و حبه انگور / داستان های برادران گریم

داستانهای-گریم-قصه-های-شب-برای-کودکان-گرگ-و-هفت-بزغاله

روزی بود، روزگاری بود. بزی بود که هفت بزغاله داشت و بزغاله‌هایش را خیلی دوست داشت و همیشه نگران بود که مبادا گرگ آن‌ها را بخورد. یک روز که بزی مجبور بود به صحرا برود و غذا بیاورد، بزغاله‌ها را صدا کرد و گفت: «بچه‌های عزیزم، من باید بروم و برای شما غذا بیاورم. مواظب گرگ باشید

بخوانید

داستان بچه‌های بی‌پناه / پسری که با طلسم نامادری، آهو شد / داستان های برادران گریم

داستان بچه‌های بی‌پناه / پسری که با طلسم نامادری، آهو شد / داستان های برادران گریم 1

برادر کوچولو دست خواهر کوچکش را گرفت و گفت: «از روزی که مادرمان مرده است، ما روز خوش ندیده‌ایم. هرروز از زن‌پدرمان کتک می‌خوریم. هر وقت می‌خواهیم به او نزدیک بشویم با لگد ما را از خود می‌راند. از روزی که به این خانه آمده‌ایم غذای ما نان خشک‌وخالی است.

بخوانید

قصه آموزنده کودکانه: حشره‌ ی شب‌تابِ کوچولو / به دیگران کمک کنیم

قصه-کودکانه-چینی-حشره‌ی-شب‌تاب-کوچولو

«شیاولو» نام یک حشره کوچولوی درخشان است که البته شب‌ها از خودش نور می‌دهد، درست مثل کرم شب‌تاب. مدتی بود که شب فرارسیده بود. ولی مادر شیاولو اثری از او نمی‌دید. کم‌کم نگران شد و در جنگل به جست‌وجوی او پرداخت.

بخوانید

قصه آموزنده کودکانه: قناری‌های کوچولو / دوری از دوستان، مایه‌ی دلتنگی است

قصه-کودکانه-چینی-قناری‌های-کوچولو

«آمی» دو تا قناری زرد و خیلی زیبا داشت. آن دو از صبح تا شب آواز می‌خواندند و دل اطرافیان را شاد می‌کردند. «شیاو یوان» نیز که دوست آمی بود هرروز به دیدن قناری‌ها می‌آمد و هر دو باهم به تماشای قناری‌ها می‌نشستند.

بخوانید