آوردهاند که در زمان قدیم، یکی از حاکمان عرب، داستان عشق مجنون را شنید و به حیرت افتاد و انگشتِ تعجب به دندان گَزید. به او گفتند که مجنون از عشق لیلی به کوه و بیابان پناه برده و با گوزنها و آهوها و پرندهها و چرندهها و خزندهها زندگی میکند
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: فوتبالیست کوچولو + متن فارسی قصه / مسخره کردن دیگران کار خوبی نیست / قصهگو: خاله مریم نشیبا 59#
یه ماری بود، بله، یک ماری بود به اسم «نیش نیشک» که چهارتا دوست خیلی خوب و صمیمی داشت. اسمهای دوستهاش رو براتون بگم: خرگوشک، سنجاب چه، بچه فیل و زرافه کوچولو.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: گردندراز و شغل تازهاش + متن فارسی قصه / هر کسی را بهر کاری ساختند / قصهگو: خاله مریم نشیبا 58#
توی یک جنگل بزرگ و سرسبز و قشنگ، یه زرافه خوش قد و بالا زندگی میکرد به اسم گردندراز. بچهها، گردندراز هر وقت میخواست تو جنگل برای خودش راه بره و قدم بزنه، گردن بلندش لای شاخههای درخت گیر میکرد و براش دردسر به وجود میآورد
بخوانیدقصه صوتی دخترانه: سه تا دوست خوب + متن فارسی قصه / خوب درس بخوانیم تا موفق شویم / قصهگو: خاله مریم نشیبا 57#
پریسا و مریم و نرگس، سه تا دوست بودن. سه تا دوست خوب و صمیمی که کلاس اول و دوم را باهم گذرونده بودن. ولی خب، این میان پریسا نسبت به مریم و نرگس یککم زبر و زرنگتر و درسخون تر بود
بخوانیدحکایات گلستان: مؤذن زشت آواز / اذان گو باید خوش صدا باشد
آوردهاند که در زمان قدیم مؤذن زشت آوازی بود که علاقهی فراوانی به اذان گفتن داشت. هرروز به مسجد میرفت و با صدای زشت و گوشخراشش اذان میگفت.
بخوانید