در سرزمینی دور در جنوب، در جایی که رودخانه بزرگ روان است، پادشاهی میزیست که پسری داشت به نام سامبا. او بزرگ و بزرگتر میشد و چهره یک شاهزادهی زیبا را پیدا میکرد، ولی یک عیب بزرگ در وجودش خانه داشت: یعنی بسیار ترسو بود.
بخوانیدTimeLine Layout
تیر, ۱۴۰۲
-
۳۰ تیر
داستان آموزنده: لاکپشت حیلهگر / جلد 67 مجموعه کتابهای طلائی
فیل و اسب آبی بهقدری دوستان خوبی بودند که همیشه باهم غذا میخوردند. روزی سرگرم خوردن غذا بودند که لاکپشت وارد شد و گفت: «شما چه زوج نیرومندی هستید! اگر بگویم که من از تکتک شماها زورم بیشتر است نمیخندید؟ حرفم را باور نمیکنید؟
بخوانید -
۳۰ تیر
مجموعه داستان: ترسو + 3 داستان دیگر / جلد 67 مجموعه کتابهای طلائی
فهرست داستانهای این مجموعه: ـ لاکپشت حیلهگر ـ ترسو ـ کفاش حیلهگر ـ سدنا و شکارچی
بخوانید -
۲۹ تیر
کتاب داستان کودکانه قدیمی: یک روز ورزشی، در مزرعهی توت جنگلی
یک روز تابستان «ارنست» جغد در مدرسهاش گفت: - همه گوش بدهند، ما بهزودی یک روز ورزشی خواهیم داشت. با این خبر همه به هیجان آمده بودند و خیلی خوشحال شدند. «ارنست» به دیدن آقای «نیبِل» و بزغالهای بنام «امیلی» رفت و گفت: «آیا ممکنه برای تدارک وسایل یک روز ورزشی به من کمک کنید؟»
بخوانید -
۲۹ تیر
معصوم پنجم: حضرت امام حسین (ع) / زندگی امام حسین از تولد تا شهادت
دومین فرزند فاطمه سلامالله علیها در «مدینه» سوم ماه شعبان سال ۴ هجری، دیده به جهان گشود. وقتی خبر ولادتش به رسول خدا رسید خیلی خوشحال شد و روانهی خانهی دخترش گردید.
بخوانید -
۲۹ تیر
قصه کودکانه: یک چیز عجیب / لذت زندگی در طبیعت
در داخل جنگل یک کلبهی چوبی قرار داشت. در این کلبه پیرمرد شکارچی زندگی میکرد. آن روز صبح زود میمون کوچولو از آنجا میگذشت که ناگهان چشمش به دو چیز عجیب افتاد که از درختی در جلوی کلبه آویزان شده بود.
بخوانید -
۲۹ تیر
قصه آموزنده کودکانه: حشره ی شبتابِ کوچولو / به دیگران کمک کنیم
«شیاولو» نام یک حشره کوچولوی درخشان است که البته شبها از خودش نور میدهد، درست مثل کرم شبتاب. مدتی بود که شب فرارسیده بود. ولی مادر شیاولو اثری از او نمیدید. کمکم نگران شد و در جنگل به جستوجوی او پرداخت.
بخوانید -
۲۹ تیر
قصه آموزنده کودکانه: قناریهای کوچولو / دوری از دوستان، مایهی دلتنگی است
«آمی» دو تا قناری زرد و خیلی زیبا داشت. آن دو از صبح تا شب آواز میخواندند و دل اطرافیان را شاد میکردند. «شیاو یوان» نیز که دوست آمی بود هرروز به دیدن قناریها میآمد و هر دو باهم به تماشای قناریها مینشستند.
بخوانید -
۲۹ تیر
قصه های قشنگ فارسی: شریک بدجنس / عاقبت خیانت در دوستی و شراکت
در زمانهای قدیم دو شریک تصمیم گرفتند که برای کسبوکار از شهر خود به شهر دیگری بروند. یکی از آنها حقهباز و بدجنس بود؛ اما دیگری مرد سادهدلی بود. آنها پسازآنکه وسایل سفر خود را برداشتند، از خانوادههای خود خداحافظی نمودند و بهطرف شهر دیگر حرکت کردند.
بخوانید -
۲۹ تیر
قصه های قشنگ فارسی: کلیله و دمنه / عاقبت حسادت به دوستان
هزاران سال پیش، در جنگل خوش آبوهوا و زیبایی دو تا روباه زندگی میکردند. آن دو باهم برادر بودند، یکی از آنها کلیله و دیگری دِمنه نام داشت. کلیلهودمنه در خدمت شیری بودند و آن شیر به تمام حیوانات آن جنگل حکومت میکرد.
بخوانید