در یازدهمین هفته بارداری حرکات و حالتهای جنین آنقدر محسوس خواهد شد که حتی سکسکه کردن او را هم متوجه میشوید. در این هفته پرده دیافراگم او هم شکل گرفته و به همین دلیل است که گاهی سکسکههای او را متوجه میشوید.
بخوانیدTimeLine Layout
شهریور, ۱۴۰۲
-
۱ شهریور
داستان کودکانه سلطان شکلات ها
روزی پسر بسیار پرخور و بیادبی در شهری دورافتاده زندگی میکرد. اون فقط برای یک وعده صبحانه مقدار بسیار زیادی شیرینی و شکلات از همه طعمها میخورد.
بخوانید -
۱ شهریور
داستان کودکانه عنکبوت رقصان / معلولیت پایان راه نیست
این داستان «لَنس» رقصان است. عنکبوتی که عاشق رقصیدن بود!! داستان از خیلی وقت پیش شروع شد. وقتیکه لنس برای اولین بار یک رادیو خریده بود.
بخوانید -
۱ شهریور
داستان کودکانه مورچهها
این داستان یک دسته مورچهی خیلی بامزه است که همشون شلوارکهای قرمز روشن پوشیده بودن!! داستان از اونجا شروع میشه که یک روز سرد زمستانی، همهی مورچهها برای بازی به پارک رفته بودن!
بخوانید -
۱ شهریور
داستان کودکانه موش شیک و پیک
روزی روزگاری در شهر لندن، یک موش خیلی شیک زندگی میکرد. به من خبر رسیده که اون همیشه برای خریدن کتوشلوارهای خیلی شیک به مغازههای پرزرقوبرق میرفت.
بخوانید -
۱ شهریور
قصه کودکانه کلاه گیس خوکی
این داستان زیبا، راجع به بیگزی خوکه است که واقعاً دوست داشت مو داشته باشه. بیگزی خوکه خیلی باهوش بود. اون همیشه از خودش میپرسید: آخه چرا خوکا نباید مو داشته باشن؟
بخوانید -
۱ شهریور
داستان کودکانه کفشدوزک بی خال
این قصهی پاپی کفشدوزکه. کفشدوزکی که هیچ خالی روی بدنش نداشت. قصه ازاینقرار بود که وقتی پاپی فقط دو سالش بود، یک سرماخوردگی خیلی سخت گرفت.
بخوانید -
۱ شهریور
داستان کودکانه وزغهای بامزه
این داستان بامزهی آقای وزغه که یک روز با شادی داشت از روی جاده میپرید که یهو با بزرگترین ترسش روبرو شد. یک خرس قطبی بزرگ اون طرف جاده نشسته بود.
بخوانید -
۱ شهریور
داستان کودکانه شنگول و منگول و حبه انگور
روزی روزگاری در یک جنگل دور، یک کلبهی سنگی بامزه قرار داشت. این کلبه متعلق مامان بزی بود. مامان بزی همراه با هفتتا بچه بزی کوچولوی خیلیخیلی بامزه توی کلبه با خوشحالی زندگی میکردن!!
بخوانید -
۱ شهریور
قصه کودکانه چه جوری کارهای خونه رو انجام بدیم؟
من عاشق انجام دادن کارهای خونهمون هستم!! حالا شاید نه همهشونو، ولی اکثرشونو دوست دارم!!
بخوانید