بعضی از پرندهها با رسیدن فصل سرما مهاجرت میکنند و به جایی میروند که هوا گرمتر باشد.
بخوانیدMasonry Layout
قصه کودکانه: دوستی روباه و لکلک / کبوتر با کبوتر، باز با باز
آقای روباه یک همسایهی جدید پیدا کرده بود و آنهم خانم لکلک بود که تازه به محلهی آنها آمده بود.
بخوانیدنشر الکترونیکی رمان و چالشهای نویسندگان جوان
چالشهای نویسندگان جوان و راهحلها در حوزه نشر الکترونیکی رمان مقدمه نشر الکترونیکی، بهویژه در …
بخوانیدپلات پیج: سایت انتشار انلاین داستان و رمان افتتاح شد.
یکی از آرزوهای من، راهاندازی یک سایت کاربرمحور در حوزه انتشار داستان و رمان نویسندگان جوان بوده و هست.
بخوانیدداستان کودکانه: آبه، سگ خدمترسان / استفاده از سگ کمکی برای کمک به کمتوانان
سلام! من آبه هستم: یه سگ خدمترسان! بهم «سگ کمکی» هم میگن. 🐾 وقتی یه تولهسگ کوچولو بودم، صاحبم بهم گفت که قراره سگ خدمترسان بشم و به کسی که نمیتونه ببینه کمک کنم.
بخوانیدقصه شب: جعبههای کفش / با وسایل دورریختنی کاردستی درست کنید
دیوید و برادرش دَنی کفش نو خریدهاند، چون کفشهای قبلیشان کهنه و پاره شده است. آنها کفشهای نو را پوشیدهاند. کفشهایشان واقعاً قشنگ است.
بخوانیدقصه شب: یک دوست جدید / در کارهای خوب نفر اول باشیم
آقای معلم وارد کلاس شد و به بچهها گفت: «بچهها، دوست جدیدتان الیور را به شما معرفی میکنم. او از یک مدرسهی دیگر به اینجا آمده و از این به بعد همکلاسی شما است.»
بخوانیدقصه شب: آیا زندگی متوقف میشود؟! / یک سؤال ساده
زمستان کمکم از راه میرسد و دشت و صحرا ساکت و آرام میشود. همهی حیوانها تلاش میکنند که برای زمستان غذا ذخیره کنند
بخوانیدقصه شب: رز قرمز و سفیدبرفی / پاداش کمک به خرس بیچاره
در کلبهای کوچک، در وسط جنگل، دو خواهر زیبا و مهربان با مادرشان زندگی میکردند. اسم یکی از آنها که موهای سیاه و پوستی سبزه داشت، رز بود و دیگری که موهای بور و پوستی سفید داشت، سفیدبرفی.
بخوانیدداستان کوتاه: گرگعلی خان / خاطرات بچههای دروازه سعدی
شیطانترین بچههای شیراز بچههای دروازه سعدی هستند. بهقدری شریر، باهوش و بیمار هستند که خدا میداند
بخوانید