Masonry Layout

قصه صوتی کودکانه: فوتبالیست کوچولو + متن فارسی قصه / مسخره کردن دیگران کار خوبی نیست / قصه‌گو: خاله مریم نشیبا 59#

قصه-صوتی-خاله-مهناز-می‌خواهم-فوتبالیست-کوچولو-به-همراه-متن-قصه

یه ماری بود، بله، یک ماری بود به اسم «نیش‌ نیشک» که چهارتا دوست خیلی خوب و صمیمی داشت. اسم‌های دوست‌هاش رو براتون بگم: خرگوشک، سنجاب چه، بچه فیل و زرافه کوچولو.

بخوانید

قصه صوتی کودکانه: گردن‌دراز و شغل تازه‌اش + متن فارسی قصه / هر کسی را بهر کاری ساختند / قصه‌گو: خاله مریم نشیبا 58#

قصه-صوتی-مریم-نشیبا-گردن‌دراز-و-شغل-تازه‌اش-به-همراه-متن-قصه

توی یک جنگل بزرگ و سرسبز و قشنگ، یه زرافه خوش قد و بالا زندگی می‌کرد به اسم گردن‌دراز. بچه‌ها، گردن‌دراز هر وقت می‌خواست تو جنگل برای خودش راه بره و قدم بزنه، گردن بلندش لای شاخه‌های درخت گیر می‌کرد و براش دردسر به وجود می‌آورد

بخوانید

قصه صوتی دخترانه: سه تا دوست خوب + متن فارسی قصه / خوب درس بخوانیم تا موفق شویم / قصه‌گو: خاله مریم نشیبا 57#

قصه-صوتی-مریم-نشیبا-سه-تا-دوست-خوب-به-همراه-متن-قصه

پریسا و مریم و نرگس، سه تا دوست بودن. سه تا دوست خوب و صمیمی که کلاس اول و دوم را باهم گذرونده بودن. ولی خب، این میان پریسا نسبت به مریم و نرگس یک‌کم زبر و زرنگ‌تر و درس‌خون تر بود

بخوانید

حکایات گلستان: ملک‌زاده‌ی کوتاه‌قد / بزرگی به عقل است نه به قد و قامت

قصه-های-گلستان-سعدی-ملک‌زاده‌ی-کوتاه‌قد

آورده‌اند که در زمان قدیم ملکی بود که چهار پسر داشت و یک دختر. یکی از پسرانش کوتاه‌قد بود و لاغر و زشت‌روی. برادرانش اما هر سه خوب‌روی بودند و دلاور و بلندبالا، پدر همواره به آن سه پسر روی خوش نشان می‌داد و به آنان می‌بالید

بخوانید

حکایات گلستان: اسیری که دشنام داد / دروغ مصلحت آمیز بهتر از راست فتنه انگیز است

قصه-های-گلستان-سعدی-اسیری-که-دشنام-داد

آورده‌اند که در زمان قدیم پادشاهی دو وزیر داشت. یکی مهربان و پاک‌دل، دیگری بدزبان و حسود و بدکردار. وزیر حسود و بدزبان چشم دیدن وزیر مهربان و پاک‌دل را نداشت و هرروز که می‌گذشت نهال کینه‌اش را بیش‌ازپیش در دلش می‌کاشت.

بخوانید

داستان کودکانه پیش از خواب: میمون کوچولو و درخت سیبش / حسودی کار بدیه!

داستان کودکانه پیش از خواب: میمون کوچولو و درخت سیبش / حسودی کار بدیه! 4

میمون کوچولویی در بیرون خانه‌اش، درست جلوی در خانه، یک درخت سیب کاشت. چند سال بعد، درخت سیب به ثمر رسید و پاییز که شد، عطر سیب‌های درختش به هوا برخاست. میمون چند سیب که می‌خورد، از خوشحالی بالا و پائین می‌پرید

بخوانید

داستان کودکانه پیش از خواب: ژولی و حلزون‌ ها / تنبلی خیلی زشته

قصه-کودکانه-چینی-ژولی-و-حلزون‌-ها

هوا روشن شده بود. مادر، چند بار «ژولی» را صدا کرد و از او خواست که از خواب بیدار شود و خود را برای رفتن به مدرسه آماده سازد؛ اما ژولی کوچولو که اصولاً دختر تنبلی بود، خودش را لای لحاف بیشتر پیچید و خوابید.

بخوانید