Masonry Layout

قصه کودکانه قشنگ اژدهای خجالتی

قصه کودکانه اژدهای خجالتی – موشیما

روزی روزگاری یک چوپان در یک روستای زیبا زندگی می‌کرد. یکی از روزها، با ترس‌ولرز به خانه رسید و با گریه و زاری گفت: چیز وحشتناکی دیدم! به‌اندازه چهار اسبِ بزرگ بود و چنگال‌های بلند و تیز داشت.

بخوانید

قصه کودکانه قشنگ زیبای خفته

قصه کودکانه زیبای خفته – موشیما

سال‌ها پیش، در یک امپراتوری زیبا، یک پادشاه و ملکه زندگی می‌کردن که فقط یک آرزو داشتن! اونا همیشه دعا می‌کردن: اوه! خداوند عزیز! خواهش می‌کنم به ما یک فرزند بده و بعد از اون ما دیگه هیچی از تو نمی‌خوابیم!

بخوانید