Classic Layout

محمد قاضی و زوربای یونانی

محمد قاضی و زوربای ایرانی، مقدمه ای بر زوربای یونانی

وقتی انتشارات خوارزمی ترجمه چند اثر معروف از نیکوس کازانتزاکیس نویسنده بزرگ یونانی را به من پیشنهاد کرد، من پس از خواندن پنج شش اثر از آن نویسنده، موقتاً سه شاهکار او یعنی زوربای یونانی، آزادی یا مرگ و مسیح باز مصلوب را برگزیدم

بخوانید
زوربای یونانی - نیکوس کازانتزاکیس

زوربای یونانی: جملات آغازین فصل اول رمان زوربای یونانی نوشته نیکوس کازانتزاکیس نویسنده یونانی

من نخستین بار او را در پیره دیدم. به بندر رفته بودم تا به عزم رفتن به «کرِت» به کشتی بنشینم. سپیده در کار برآمدن بود. باران می‌بارید. باد خشک و گرمی به‌شدت می‌وزید و شتک امواج تا به آن قهوه‌خانه کوچک می‌رسید.

بخوانید
رمان داغ ننگ ناتانیل هاوثورن

داغ ننگ: جملات آغازین رمان داغ ننگ نوشته ناتانیل هاثورن نویسنده آمریکایی

گروهی از مردان که ریش داشتند با لباس‌های تیره وغم انگیز و کلاه‌های نوک تیز خاکستری رنگ، با جمعی از زنان درهم آمیخته بودند. بعضی از زنان روسری بر سر داشتند و برخی سربرهنه بودند.

بخوانید
مینوتوس مشاور نرون -میکا والتاری

مینوتوس مشاور نرون: جملات آغازین رمان مینوتوس مشاور نرون نوشته میکا والتاری نویسنده فنلاندی

من هفت‌ساله بودم که باربوس جان مرا نجات داد. باربوس، همان ناقلای کهنه سرباز. خوب به یاد می‌آورم که چه گونه پرستار پیر خود سوفرونیا را فریب دادم و وا‌داشتم که بگذارد من به کرانه رود اورونتس بروم.

بخوانید
رمان هابیت تالکین

هابیت: جملات آغازین رمان هابیت نوشته جِی آر آر تالکین نویسنده انگلیسی

روزی روزگاری یک هابیت در سوراخی توی زمین زندگی می‌کرد؛ نه از آن سوراخ‌های کثیف و نمور که پر از دُم کِرم است و بوی لجن می‌دهد و باز نه از آن سوراخ‌های خشک‌وخالی و شنی که تویش جایی برای نشستن و چیزی برای خوردن پیدا نمی‌شود؛

بخوانید
رمان زهیر نوشته پائولو کوئلیو

زَهیر: جملات آغازین رمان زهیر نوشته پائولو کوئلیو نویسنده برزیلی

نام زن، اِستِر بود. خبرنگار جنگی، تازه از عراق برگشته بود که هرلحظه ممکن بود به آن حمله کنند. سی‌ساله، متأهل، بدون فرزند. مرد، ناشناس بود، تقریباً ۲۳ تا ۲۵ ساله، با پوست گندمی، چهره‌ی مغولی.

بخوانید
رمان ربات جنگلی

ربات جنگلی: جملات آغازین رمان ربات جنگلی نوشته پیتر براون نویسنده آمریکایی

داستان ما از وسط اقیانوس شروع می‌شود، با باد و باران و رعدوبرق و موج‌های آن‌چنانی. طوفان خشمگین، توی سیاهی شب می‌خروشید. وسط آن‌همه جوش‌وخروش، یک کشتی باری در حال غرق شدن بود.

بخوانید
دنیای سوفی -فلسفه

دنیای سوفی: جملات آغازین رمان دنیای سوفی نوشته یوستین گُردر نروژی

سوفی آموندسن از مدرسه به خانه می‌رفت. تکه اول راه را با یووانا آمده بود. درباره آدم‌های ماشینی حرف زده بودند. یووانا عقیده داشت مغز انسان مانند کامپیوتری پیشرفته است. سوفی خیلی مطمئن نبود. آدمیزاد لابد بیش از یک قطعه افزار است؟

بخوانید
دختر پرتقالی

دختر پرتقالی: جملات آغازین رمان دختر پرتقالی نوشته یوستین گُردِر نروژی

پدرم یازده سال پیش از دنیا رفت. در آن زمان من چهار سال بیشتر نداشتم و در خواب هم نمی‌دیدم که روزی بتوانم دوباره با او ارتباط برقرار کنم. اما حالا قرار است هر دو باهم کتابی بنویسیم.

بخوانید