«اِستان» یعنی همان «اِستن لورل» لاغراندام احساس تنهایی میکرد. برای همین رفت و یک توله سگ ناقلا به نام پشمالو خرید. اما هاردی چاق اصلاً از سگ خوشش نمیآمد...
بخوانید
مدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 460
«اِستان» یعنی همان «اِستن لورل» لاغراندام احساس تنهایی میکرد. برای همین رفت و یک توله سگ ناقلا به نام پشمالو خرید. اما هاردی چاق اصلاً از سگ خوشش نمیآمد...
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 1,231
در روزگاران قدیم در جنگلی که سبز و خرم و پر از گل و گیاه بود، انواع و اقسام جانوران وحشی و پرندگان کوچک و بزرگی در آن زندگی میکردند
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 624
در روزگاران بسیار قدیم در کنار بیشهای سبز و خرم، لاکپشتی زندگی میکرد که در تمام اوقات، افکار پوچ و واهی در سر میپروراند.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 2,957
وقتیکه لاکپشت کوچولو از تخم بیرون آمد، مادرش آنجا بود. مادر، اسم او را «سنگی» گذاشت.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 451
تام سایر پسربچه یتیمی بود که در خانه عمة فقیرش «پولی» زندگی میکرد؛ اما نگهداری از او کار سادهای نبود.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 757
تام سایر کودکی شیطان و بلا بود که در دهکدهای کنار رودخانه «می سی سی پی» با عمه پولی و برادرش سید و دخترعمهاش ماری زندگی میکرد.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 1 5,128
یکی بود یکی نبود، روزی شیطان آینهای جادوئی ساخت که همهچیز را زشت نشان میداد. او هرروز با آینهاش بازی میکرد.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 1,092
«تام کانتی» در یکی از محلههای پَست و فقیرنشین لندن متولد شد. خانواده ششنفره «کانتی» از پدر و مادر و مادربزرگ پیر و سه فرزند تشکیل میشد.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 780
یکی بود و یکی نبود، زیر گنبد کبود، پیرمرد تنهایی زندگی میکرد که مردم او را «پدر ژپتو» مینامیدند.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 3,040
مرد تنومند و میانسالی وارد مسافرخانه شد و یکراست بهطرف مسافرخانه چی رفت. ورقه کاغذی را روی پیشخوان گذاشت
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر