تبلیغات لیماژ بهمن 1402
قصه مصور کودکانه و آموزنده لاک‌پشت بلندپرواز

قصه مصور کودکانه و آموزنده: لاک‌پشت بلندپرواز

قصه مصور کودکانه و آموزنده لاک‌پشت بلندپرواز

قصه مصور کودکانه و آموزنده

لاک‌پشت بلندپرواز

قصه‌پرداز: حمید عاملی
ایپابفا: سایت کودکانه‌ی قصه کودک و کتاب کودک

به نام خدا

یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ‌کس نبود. در روزگاران بسیار قدیم در کنار بیشه‌ای سبز و خرم، لاک‌پشتی زندگی می‌کرد که در تمام اوقات، افکار پوچ و واهی در سر می‌پروراند. به‌جای اینکه به خودش و زندگی و توانائی خودش فکر کند و بجای اینکه مثل همه لاک‌پشت‌ها دنبال پیدا کردن غذا برود همه‌اش غصه می‌خورد که چرا من مثل پروانه‌ها نیستم که از روی این شاخه به آن شاخه پر بکشم؟ چرا مثل عقاب و شاهین نمی‌توانم تا اوج آسمان پرواز کنم؟

لاک‌پشتی زندگی می‌کرد که در تمام اوقات، افکار پوچ و واهی در سر می‌پروراند

خلاصه این چراها، لاک‌پشت نادان را رنجور و پر از درد و غم کرده بود و بلندپروازی‌اش او را از کار و زندگی بازداشته بود تا اینکه …

در یک روز بهاری دوتا اردک که از بهترین دوستان او بودند به دیدنش آمدند و وقتی لاک‌پشت را در آن حال‌وروز غصه‌دار و ناراحت دیدند، علت را ازش پرسیدند که لاک‌پشت هم سرِ درد دلش باز شد و گفت که:

– «غصه و درد و رنج من به خاطر این است که چرا قدرت پرواز ندارم؟ چرا نمی‌توانم مثل پروانه‌ها روی برگ گل‌ها بنشینم؟ چرا نمی‌توانم هرلحظه روی شاخه یکی از این درخت‌های سبز منزل کنم؟ من از آهسته راه رفتن روی زمین خسته شده‌ام. من هم می‌خواهم که پرواز کنم و همه‌جا را از زیر پای خودم ببینم.»

اردک‌ها گفتند که «اگر آرزوی تو این است که پرواز کنی و به آسمان بروی، ما تو را کمک می‌کنیم و به آسمان می‌بریم.»

اردک‌ها گفتند که «اگر آرزوی تو این است که پرواز کنی و به آسمان بروی، ما تو را کمک می‌کنیم

بچه‌ها نمی دونید لاک‌پشت از شنیدن این حرف چقدر خوشحال شد.

اردک‌ها رفتند و تکه چوب بزرگی را پیدا کردند و به لاک‌پشت گفتند:

– «تو با دندان، خودت وسط این چوب را محکم بگیر. ما هم با پنجه‌های خودمان هر دو طرف چوب را می‌گیریم و پروازکنان تو را تا هرکجا که بخواهی می‌بریم. ولی شرطش این است که توی راه هیچ حرف نزنی.»

لاک‌پشت شرط را قبول کرد و اردک‌ها به خاطر دوستی با لاک‌پشت او را به هوا بردند، البته این کار برای اردک‌ها خیلی سخت بود. چون وزن لاک‌پشت -که به او سنگ‌پشت هم می‌گویند- سنگین است. به‌هرحال لاک‌پشت وقتی به آسمان رفت از دیدن جنگل و بیشه‌زار زیر پای خودش خوشحال شد و حالت بسیار لذت بخشی به او دست داد.

لاک‌پشت وقتی به آسمان رفت از دیدن جنگل و بیشه‌زار زیر پای خودش خوشحال شد

اردک‌ها پروازکنان لاک‌پشت را به بالای مزرعه آوردند که ناگهان خروس مزرعه فریاد کشید: «آهای بچه‌ها بیایید تماشا کنید که لاک‌پشت دارد پرواز می‌کند» و همه مرغ‌ها و جوجه‌ها، خرگوش‌ها و گاو و گوسفندها و گربه پیر از لانه‌های خود درآمدند. گاو با دیدن لاک‌پشت در آسمان گفت: «این برای من غیرقابل‌قبول است.» یکی از گوسفندان فریاد کشید که «این همان لاک‌پشت بلندپرواز بیشه‌زار بالای مزرعه خودمان است.» خرگوش گفت: «چه شانس عالی!» و مرغ خانگی گفت: «لاک‌پشت را چه به این غلط‌ها! کی به او اجازه داده که توی آسمان پرواز کند؟» و جوجه‌ها جیغ می‌کشیدند که «ما می‌ترسیم! ما می‌ترسیم!»

بچه‌ها بیایید تماشا کنید که لاک‌پشت دارد پرواز می‌کند

لاک‌پشت بلندپرواز که از شدت خوشحالی – به‌قول‌معروف- خودش را گم کرده بود و از شادی گیج شده بود، تمام حرف‌های حیوان‌ها را شنید. این بود که قدری عصبانی شد و با خودش گفت: «چه حیوانات نادانی هستند که مرا در آسمان می‌بینند و بازهم باور نمی‌کنند. همین الآن آن‌ها را از اشتباه درمی‌آورم» و وقتی درست بالای مزرعه رسید، سرش را پائین کرد و گفت: «چه خبره این‌قدر دادوبیداد راه انداخته‌اید؟ اینکه دیگر حسودی ندارد. بله این منم که …»

لاک‌پشت بلندپرواز که از شدت خوشحالی – به‌قول‌معروف- خودش را گم کرده بود

خب بچه‌ها! معلومه دیگر! وقتی لاک‌پشت دهانش را باز کرد که این حرف‌ها را بزند از چوب رها شد و به‌سوی زمین سقوط کرد. فریاد اردک‌ها بلند شد که: «این چه دیوانگی بود که کردی؟ مگر قرار ما این نبود که حرف نزنی؟…» ولی دیگر چه فایده؟!

شما می‌دانید که وزن لاک‌پشت به خاطر لاک سنگینی که بر پشت خود دارد زیاد است و به این جهت، لاک‌پشت آن‌قدر با شدت به زمین خورد که زمین گود شد و لاک‌پشت داخل گودال فرورفت. حیوانات که شاهد ماجرا بودند با سرعت خودشان را به بالای گودال رساندند و سعی کردند که به هر ترتیبی که شده لاک‌پشت را از گودال بیرون بیاورند؛ اما با نهایت تأسف متوجه شدند که لاک‌پشت در همان لحظه اول جان داده است.

لاک‌پشت آن‌قدر با شدت به زمین خورد که زمین گود شد

بله بچه‌های عزیز! لاک‌پشت بیچاره حیوان بی‌آزاری بود؛ اما «بلندپروازی» و «خیال‌بافی» و بعد هم «بی‌صبری»، او را بیچاره کرد و به کشتن داد؛ زیرا لاک‌پشت که برای راه رفتن روی زمین خلق شده بود، نمی‌توانست مانند کبوتر آسمان باشد. لاک‌پشت فقط باید سعی کند که بهترین لاک‌پشت باشد. فقط همین.

پایان 98

 



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=23590

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *