Classic Layout

داستان تخیلی کودکان امپراتوری گمشده‌ی آتلانتیس (23)

داستان تخیلی کودکانه: امپراتوری گمشده‌ی آتلانتیس

«مایلو تاش» در آزمایشگاه موزه‌ای کار می‌کرد. او استاد نقشه‌برداری بود و نقشه‌های خیلی خوبی می‌کشید. همچنین زبان تمدن‌های خیلی قدیمی و ازیادرفته را مطالعه می‌کرد؛ اما بزرگ‌ترین آرزوی مایلو پیدا کردن شهر گمشده‌ی آتلانتیس بود.

بخوانید
کتاب داستان کودکانه پول‌های روغنی

داستان کودکانه: پول‌های روغنی || قاضیِ زرنگ و دزد

روزی روزگاری پسرکی با مادربزرگش در دهکده کوچکی زندگی می‌کرد. پدر و مادر پسرک سال‌ها پیش مرده بودند و آن‌ها زندگی‌شان را به‌سختی می‌گذراندند. مادربزرگ شیرینی‌های خوشمزه‌ای می‌پخت.

بخوانید
داستان کودکانه: پولک نقره‌ای || انسان باید به قول خود عمل کند! 1

داستان کودکانه: پولک نقره‌ای || انسان باید به قول خود عمل کند!

در زمان‌های خیلی قدیم، پادشاهی در قصر بزرگی، با همسر خود زندگی می‌کرد. قصر پادشاه خیلی بزرگ بود و مثل جنگل، درخت‌های زیادی داشت. وسط این قصر، استخر خیلی بزرگی ساخته بودند.

بخوانید
کتاب داستان کودکانه ماهی پولک طلایی (6)

داستان کودکانه: ماهی پولک طلایی || قدر نعمت‌های خدا را بدانیم!

در میان دریایی بزرگ، ماهی کوچکی زندگی می‌کرد که باله‌های زرد و قشنگی داشت. پولک‌های او در میان آب زلال مثل خورشید می‌درخشید. ماهی‌های دیگر به خاطر پولک‌های قشنگش به او پولک طلائی می‌گفتند.

بخوانید
کتاب داستان کودکان شیرِ کتاب‌خانه (36)

داستان زیبای کودکانه: شیرِ کتاب‌خانه || شیرها هم قصه را دوست دارند

یک روز، شیری به کتاب‌خانه آمد. او صاف از جلوی میز کتاب دار گذشت و به‌طرف قفسه‌های کتاب رفت.آقای مَک بی، در طول سالن به‌طرف دفتر سرپرست کتاب‌خانه دوید. او فریاد زد: «خانم مِری وِدِر!»

بخوانید