Blog Layout

افسانه قدیمی: بافنده و گاوچران / سرنوشت تلخ دو دلداده

جلد-63-کتابهای-طلایی-این-قصه-بافنده-و-گاوچران

روزی روزگاری در سرزمین چین، گاوچران تهیدستی زندگی می‌کرد، به نام «چن لی». با این‌که «چن» گاوچران بی‌چیزی بود، اما یک گاو سحرآمیز داشت. «چن» این گاو را خیلی دوست داشت و ازاین‌روی، او را همه‌جا با خودش می‌برد.

بخوانید

قصه کودکانه شب: خرس و شکارچی‌ ها / دوست خوب همیشه همراه توست

قصه-کودکانه-شب-خرس-و-شکارچی‌-ها

یک روز دو نفر که باهم خیلی دوست بودند تصمیم گرفتند به شکار خرس بروند. آن‌ها تفنگ‌هایشان را برداشتند و به‌طرف جنگل حرکت کردند. به جنگل که رسیدند، ناگهان یک خرس خیلی بزرگ را دیدند

بخوانید

قصه کودکانه شب: بازی‌ های زمستانی / مواظب باشید روی برف لیز نخورید

قصه-کودکانه-شب-بازی‌-های-زمستانی

از شب قبل داشت برف می‌بارید و همه‌جا پر از برف بود. بچه‌ها با خوشحالی به مدرسه رفتند. آقای معلم گفت: اگر بچه‌های خوبی باشید می‌توانید بعد از کلاس به حیاط بروید و برف‌بازی کنید.

بخوانید

قصه کودکانه شب: جیرجیرک و مورچه / از امروز به فکر فردا باش

قصه-کودکانه-شب-جیرجیرک-و-مورچه

در جنگلی زیبا و سرسبز یک جیرجیرک و یک مورچه در کنار هم خانه داشتند. آن‌ها همسایه بودند. تابستان که هوا خوب بود و آفتاب روی شاخه‌های درخت‌ها می‌تابید، جیرجیرک روی شاخه‌ها می‌نشست و آواز می‌خواند

بخوانید