سگ خالخالی یه لنگه جوراب داره! اون این جورابو از یه نینی کوچولو کش رفته!
بخوانیدBlog Layout
داستان کودکانه: کرم ابریشم دنبال کفش میگرده!
کرم ابریشم کفشش رو گم کرده! وقتیکه راه میره پاش خیلیخیلی درد میگیره! کرم ابریشم رفت پیش آقای عنکبوت و گفت: آقای عنکبوت! میشه یک کفش به من قرض بدید؟
بخوانیدقصه کودکانه: اون نی نی کیه؟ / نی نی جلوی آینه
اون نینی کیه؟ اون نینی میتونه راه بره! دقیقاً مثل من!
بخوانیدداستان کودکانه: اولین عکس خانوادگی نینی
اون روسری نارنجی کیه؟ اون مال مامانه! این پیراهن آبی مال کیه؟ مال باباست!
بخوانیدقصه کودکانه: لیا، دختر رؤیاپرداز
لیا یک دختر رؤیاپردازه! اون وقتی توی آسمون نگاه میکنه، ابرها رو معمولی نمیبینه! به جاش، لیا قوهایی رو میبینه که دارن پرواز میکنن، ماهیهایی که میپرن و گوسفندهایی که میدون!
بخوانیدقصه کودکانه: من مامانمو خیلی دوست دارم!
مامانم منو خیلی دوست داره! اون همیشه حسابی کار میکنه و من ازش کلی چیز یاد میگیرم! وقتی مامانم آشپزی میکنه، منم ازش آشپزی یاد میگیرم!
بخوانیدقصه کودکانه: یک آدم فضایی توی خونهی ماست!
یک آدم فضایی توی خونهی ماست! من مطمئنم که بهمون حمله کرده! رنگ دیوارها داره عوض میشه! حتماً کار آدم فضاییه! هوا داره گرم میشه! حتماً کار آدم فضاییه!
بخوانیدقصه کودکانه: کوما کوآلا / جشن تولد یک سالگی
کوما کوآلا و کانی کانگورو، مانی مورچهخوار، خانم شترمرغ و آقای والابی دورهم جمع شده بودن! اونا میخواستن یکچیزی رو جشن بگیرن!
بخوانیدقصه کودکانه: شکرگزاری!
اول صبح که نور خورشید از پنجره به داخل میتابه، من بیدار میشم و با خوشحالی میگم: دنیای زیبا، من تو رو خیلی دوست دارم!
بخوانیدداستان کارتونی: رز آبی
روزی روزگاری در سرزمین زیبایی در چین، امپراتوری زندگی میکرد که اگرچه پیر بود، ولی مرد خوب و مهربانی بود و مردم سرزمینش دوستش داشتند. امپراتور از حکومتش راضی بود؛ اما تنها چیزی که اوقاتش را تلخ میکرد...
بخوانید