تبلیغات لیماژ بهمن 1402
قصه کودکانه میا و مایا میرن ملاقات همسایه‌ها – موشیما

قصه کودکانه: میا و مایا میرن ملاقات همسایه‌ها

قصه کودکانه

میا و مایا می‌رن ملاقات همسایه‌ها

در یک روز گرم و زیبای تابستونی، خورشید داشت توی آسمون می‌تابید و نسیم خنکی در حال وزیدن بود!

mia-and-mya-meet-their-neighbors-story-2

دو تا ماهی قرمز شیطون به اسم میا و مایا در حال بازی با هم‌دیگه بودن. اونا داشتن توی رودی که زندگی می‌کردن، دنبال هم شنا می‌کردن!

mia-and-mya-meet-their-neighbors-story-3

میا و مایا بهترین دوست‌های هم بودن. طی یک سری اتفاقات ناخوشایند، اونا مجبور شده بودن که کنار رود، جایی که شاخه‌های درختان سایه انداخته بودن، زندگی کنن! این باعث می‌شد که اونا احساس امنیت و راحتی بکنن!

میا و ماها دقیقاً شبیه هم بودن! میا فقط یک شکاف کوچیک روی دمش داشت!

mia-and-mya-meet-their-neighbors-story-4

مایا و میا داشتن حسابی از بازیشون لذت می‌بردن که ناگهان یک صدای وییییییییز وییییییییز بلند شنیدن!

اونا به بالا و بیرون از آب نگاه نگاه کردن و فهمیدن که یک نفر روی یکی از گل‌ها نشسته! اونا به سمت گل شنا کردن تا بتونن ببینن که اون کیه!

میا پرسید:

تو کی هستی؟

دوست جدید اونا گفت:

من زنبور عسلم! و از گل‌ها خیلی‌خیلی خوشم میاد!

مایا گفت:

این خیلی عالیه! از دیدنت خوشحال شدم!

و بعد مایا و میا شنا کردن و به بازیشون ادامه دادن!

mia-and-mya-meet-their-neighbors-story-5

کمی بعد، مایا و میا، یک نفر رو دیدن که روی یک کنده چوب دراز کشیده!

میا و مایا گفتن:

سلام! ما داریم بازی می‌کنیم و دنبال هم شنا می‌کنیم! تو هم دوست داری با ما بازی کنی؟!

لاک‌پشت گفت:

نه ممنونم! وقتی‌که خورشید بیرون میاد، من دوست دارم که استراحت کنم و از گرمای خورشید لذت ببرم!

مایا گفت:

خیلی خب! پس روز خوبی داشته باشی!

mia-and-mya-meet-their-neighbors-story-6

اواسط بعدازظهر بود که مایا و میا صدای آواز خیلی‌خیلی زیبایی به گوششون خورد. اونا نگاهی به بیرون از آب انداختن و دیدن که یک نفر روی درخت کنار رود نشسته!

مایا و میا به پرنده سلام کردن و پرنده در جواب، چهچهه‌ی زیبایی زد.

پرنده گفت:

سلام! من از دیدن بازی شما حسابی لذت بردم! من دارم این آواز زیبا رو می‌خونم چون شما من رو خوشحال کردید!

مایا و میا جواب دادن:

آواز تو خیلی‌خیلی قشنگه! خیلی ممنونیم!

mia-and-mya-meet-their-neighbors-story-7

چند دقیقه بعد، مایا و میا، دو تا چشم کوچک دیدن که بهشون زل زده بود! وقتی‌که مایا و میا اون دو تا چشم رو دیدن، یک خرچنگ از زیر سنگ بیرون خزید و گفت:

من دوست دارم پشت سنگ‌ها قایم بشم! چون باعث می‌شه احساس امنیت کنم و موج آب اذیتم نکنه!

مایا و میا گفتن:

خب، از دیدن تو خیلی‌خیلی خوشحال شدیم!

mia-and-mya-meet-their-neighbors-story-8

همون لحظه، مایا و میا سایه‌ای رو دیدن که بالا آب حرکت می‌کرد! وقتی به بالا نگاه کردن، یک پروانه رو دیدن!

پروانه گفت:

من دوست دارم که توی نسیم خنک پرواز کنم و بالا و پایین برم!

مایا و میا گفتن:

این به نظر خیلی باحال میاد! ما هم دوست داریم توی موج آروم آب شنا کنیم و بالا و پایین بریم!

mia-and-mya-meet-their-neighbors-story-9

بعد از این‌که از پروانه خداحافظی کردن، میا و مایا صدای قورقور بلندی شنیدن!

اونا یک قورباغه دیدن که کنار رود، به این‌طرف و اون طرف می‌جهید و قور قور می‌کرد و بعضی وقت‌ها توی رود می‌پرید!

قورباغه گفت:

آخییییش! شنا کردن توی آب خیلی منو سرحال می‌کنه! آب خیلی خنک و خوبه!

mia-and-mya-meet-their-neighbors-story-10

دقیقاً قبل از خواب، مایا و میا یک سنجاقک رو دیدن که بالای سطح آب بالا و پایین می‌رفت!

سنجاقک گفت:

شب‌به‌خیر!

مایا و میا گفت:

شب شما هم به خیر!

وقت خواب رسیده بود!

mia-and-mya-meet-their-neighbors-story-11

موقع خواب، مایا و میا راجع به بازی‌هایی که فردا می‌تونستن انجام بدن کلی فکر کردن و با لبخند به خواب رفتن!

mia-and-mya-meet-their-neighbors-story-12

Courtesy of mooshima.com



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=50802

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *