تبلیغات لیماژ بهمن 1402
کودکانه-روزی-که-دلم-سگ-می-خواست-ایپابفا-کاور

قصه کودکانه: روزی که دلم سگ می‌خواست / سگ در خانه؟!

قصه کودکانه جنگ نرم

روزی که دلم سگ می‌خواست

نویسنده: پرتو صادقی

جداکننده متن Q38

به نام خدا

دیروز برای بازی به پارک رفته بودم. توی پارک یک دخترخانم را دیدم که با سگش توی پارک قدم می‌زد. چه سگ قشنگی بود. یک سگ کوچولوی پشمالو با موهای سفید و فرفری که یک قلاده‌ی قرمزرنگ دور گردنش بود. آن‌قدر بامزه بود که چند دقیقه روی چمن‌ها به تماشایشان نشستم. دخترخانم با سگش بازی می‌کرد، آن را بغل می‌کرد، «پاپی» صدایش می‌کرد و با او حرف می‌زد:

– پاپی خوشگل من! دختر کوچولوی ناز من! دیگه باید بریم خونه!

سگ هم با ناز و ادا طوری رفتار می‌کرد که انگار حرف‌های او را می‌فهمد و با چشم و دهانش شکلک‌های بامزه درمی‌آورد.

قصه کودکانه: روزی که دلم سگ می‌خواست / سگ در خانه؟! 1

با دیدن آن‌ها من هم آرزو کردم ای‌کاش یک سگ ناز و خوشگل مثل پاپی داشتم. برای همین، شب که به خانه برگشتم همه‌ی ماجرا را برای مامان تعریف کردم و آخرش گفتم: «من سگ می‌خواهم!» مامانم خیلی تعجب کرد و گفت:

– از بابات بپرس!

به اتاقم رفتم. در فکر پاپی بودم. کمی بعد پدرم آمد و احوالم را پرسید. مامان همه‌ی ماجرا را به پدر گفته بود. پدرم با من صحبت کرد. از حرف‌های پدرم ناراحت شدم. من دلم سگ می‌خواست! یک سگ ناز و قشنگ. اما از حرف‌های پدرم معلوم بود که قبول نمی‌کند.

جسورتر شدم و گفتم:

– چرا من اجازه ندارم سگ داشته باشم؟ پس چرا آن دخترخانم سگ داشت و آن را توی خانه نگه‌داری می‌کرد؟

پدرم گفت:

– پسرم! ما مسلمان هستیم. اسلام به ما دستور داده که پاک و طاهر باشیم و طهارت را نگه‌داریم و خانه و لباسمان را هم «پاک» نگه‌داریم.

من گفتم:

– اما سگِ آن خانم خیلی تمیز بود. آن‌قدر سفید و تمیز بود که عین یک عروسک سفید و قشنگ بود.

پدرم لبخندی زد و گفت:

– پسرم! طاهر بودن با تمیز بودن فرق دارد. ما مسلمانیم. دین ما به ما می‌گوید چه چیزی طاهر است و چه چیزی طاهر نیست. چیزی که طاهر نباشد، «نجس» است و باید از آن پرهیز کنیم. در اسلام دو حیوان، نجس هستند: سگ و خوک. این دو حیوان با هیچ‌چیزی پاک نمی‌شوند. حتی اگر آن‌ها را حمام کنیم و با شامپو و صابون بشوییم، بازهم پاک و طاهر نمی‌شود. حتی بدتر! اگر آن‌ها را بشوییم، هر قطره‌ی آبی که از تنشان می‌چکد، روی هر چیزی بیفتد، آن را هم نجس می‌کند!

قصه کودکانه: روزی که دلم سگ می‌خواست / سگ در خانه؟! 2

گفتم: «چرا خدا حیوانی به این بامزگی را نجس دانسته؟»

پدرم گفت:

– علم و دانش خدا از ما خیلی بیشتر است. در قرآن هم اسم سگ «اصحاب کهف» آمده است. وقتی اصحاب کهف به درون غار رفتند و خوابشان برد، سگشان وارد غار نشد. بلکه همان بیرون، در ورودی غار نشست و «نگهبانی» داد. از همین‌جا معلوم می‌شود که سگ را نباید در «خانه» نگه داشت. بلکه باید بیرون از «خانه» از آن برای «نگهبانی» استفاده کرد، نه «بازی».

قصه کودکانه: روزی که دلم سگ می‌خواست / سگ در خانه؟! 3

با خواهش از پدرم خواستم:

– بابا! تو برایم سگ بخر! من قول می‌دهم توی همین اتاق، خودم از آن نگه‌داری کنم و اجازه ندهم وارد قسمت‌های دیگر خانه شود و آنجا را نجس کند.

قصه کودکانه: روزی که دلم سگ می‌خواست / سگ در خانه؟! 4

پدرم با صبر و حوصله گفت:

– پسرم! خانه‌ی مسلمان، مثل مسجد است. حرمت و احترام دارد و باید پاک و طاهر باشد. علاوه بر این، ما در این خانه سه نوبت نماز می‌خوانیم. نمازخواندن آدابی دارد. مثلاً مکان نمازخواندن باید طاهر باشد. لباس نمازگزار و آب وضو هم باید طاهر باشد. سگ نه‌تنها نجس است؛ بلکه مو و پشم و آب دهان آن هم نجس است و اگر یک تار موی آن در لباس یا مکان نمازگزار باشد، آنجا را نجس می‌کند و نماز هم باطل است.

قصه کودکانه: روزی که دلم سگ می‌خواست / سگ در خانه؟! 5

بعد گفت: تا حالا قرآن خوانده‌ای؟

گفتم: البته که خوانده‌ام. خودم یک قرآن شخصی توی اتاقم دارم.

گفت: قران کتاب «مقدس» ما مسلمان‌ها است. مقدس یعنی «پاک و طاهر». انسان نباید بدون وضو به آیات قرآن دست بزند. چه رسد به اینکه با دست و بدن نجس بخواهد آن را لمس کند. حالا فکرش را بکن در اتاقت سگ نگه‌داری، با آن بازی کنی، نوازشش کنی و بعد با دست نجس به قرآن دست بزنی؟!؟!

تا حالا موهایت را شانه کرده‌ای؟ دیده‌ای هر وقت شانه می‌کنی، چند تار موی سرت در شانه جا می‌ماند؟ سگ هم همین‌طور است. مو و پشم سگ هم از بدنش جدا می‌شود و همه جای خانه پخش می‌شود و آنجا را نجس می‌کند. اگر این مو به لباس نمازگزار بچسبد، نماز هم باطل می‌شود.

علاوه بر این‌ها، سگ یک حیوان است و ممکن است بیمار شود و مرض و بیماری را به انسان منتقل کند. به‌طور مثال: بزاق سگ ممکن است حاوی ویروس باشد. مدفوع آن ممکن است حاوی انواع انگل‌ها و بیماری‌ها باشد. وقتی سگ به چیزی لیس بزند، آن چیز را نجس می‌کند و ممکن است بزاقش مملو از بیماری باشد و بیماری را به انسان سرایت دهد. گاهی وقت‌ها سگ‌ها «هار» می‌شوند یعنی «دیوانه» می‌شوند و اگر انسان را گاز بگیرند، انسان هم دچار هاری می‌شود و ممکن است جان خود را از دست بدهد.

قصه کودکانه: روزی که دلم سگ می‌خواست / سگ در خانه؟! 6

بنابراین، به صلاح و مصلحت انسان نیست که با یک حیوان در فضای «خانه» زندگی کند. جای حیوانات در خانه نیست. حیوانات باید در محیط‌زیست طبیعی خود زندگی کنند. به‌طور مثال خیال کن اگر یک بچه خرس را به خانه بیاوری چه می‌شود؟ یا یک گوساله، یک بچه فیل یا بچه کرگدن را ….!!!

خنده‌ام گرفته بود.

خانه‌ی ما آپارتمانی است. توی خیالم یک بچه کرگدن را تصور می‌کردم که توی هال و پذیرایی می‌دود، از مبل‌ها بالا می‌رود، یکهو از وسط سفره‌ی غذا رد می‌شود و توی آشپزخانه «پی پی» می‌کند…وای …چه صحنه‌ی بدی…

قصه کودکانه: روزی که دلم سگ می‌خواست / سگ در خانه؟! 7

یک‌دفعه فکری به ذهنم رسید و گفتم:

– اصلاً خدا چرا سگ را آفرید؟

پدرم گفت:

– خدا هیچ‌چیزی را بیهوده نیافریده است. سگ‌ها هزاران سال پیش به‌صورت وحشی در طبیعت زندگی می‌کردند. در آن روزگار مردم شکارچی بودند و سگ‌های وحشی را شکار می‌کردند و آن‌ها را دست‌آموز می‌کردند. سگ‌های امروزی از نسل همان سگ‌های باستانی به وجود آمده‌اند. مردم باستان از سگ‌ها برای شکار، نگهبانی و چوپانی استفاده می‌کردند. امروزه هم نیروهای پلیس از سگ‌های تربیت‌شده برای کشف مواد منفجره و دستگیر کردن افراد متخلف استفاده می‌کنند. نیروهای هلال‌احمر نیز در عملیات امداد و نجات در زلزله‌ها و بلایای طبیعی از سگ‌های تربیت‌شده و زنده‌یاب استفاده می‌کنند.

قصه کودکانه: روزی که دلم سگ می‌خواست / سگ در خانه؟! 8

دوباره با شیطنت گفتم:

– پس چرا بقیه توی خانه سگ نگه می‌دارند؟

پدرم گفت:

– شاید هنوز نمی‌دانند که نگه‌داری سگ در خانه این‌همه عیب و ایراد دارد و ممکن است سلامتی‌شان را به خطر بیندازد.

– پسرم! هر آدمی در زندگی حق انتخاب دارد. شاید یک نفر عمداً بخواهد اشتباه کند! اما آدم عاقل نباید اشتباهات آن‌ها را تکرار کند و مثل آن‌ها باشد. حالا انتخاب تو چیست؟

با تفکر گفتم:

– ما شرایط نگه‌داری سگ را نداریم. چون هیچ‌یک از کاربردهایی را که گفتی نداریم. نه شکارچی هستیم، نه باغ و مزرعه داریم که نیازمند نگهبان باشد، نه گله داریم که نیازمند چوپان باشد، نه پلیس هستیم، نه مأمور هلال‌احمر.

قصه کودکانه: روزی که دلم سگ می‌خواست / سگ در خانه؟! 9

– از این‌ها گذشته، خانه جای نگهداری سگ نیست. من در اتاقم نماز و قرآن می‌خوانم و بدن، لباس و محل زندگی‌ام باید پاک و طاهر باشد. علاوه بر این‌ها، ممکن است یک بیماری مُسری از سگ به من منتقل شود، سگ مرا گاز بگیرد یا به دیگران حمله کند.

– خلاصه، ما مسلمان هستیم و فضای خانه‌مان باید پاک و طاهر باشد. چون خانه محل عبادت و پرورش ماست. راستی! معلممان می‌گفت: «فرشته‌های مهربان در خانه‌های پاک و طاهر حضور دارند و وقتی ما دعا می‌کنیم آن‌ها هم آمین می‌گویند و از خدا می‌خواهند که دعای ما را برآورده کند. اما وقتی خانه کثیف و آلوده باشد، فرشته‌ها هم از آن خانه می‌روند و ما را تنها می‌گذارند.»

قصه کودکانه: روزی که دلم سگ می‌خواست / سگ در خانه؟! 10

بعد به پدرم رو کردم و گفتم:

– من سگ نمی‌خواهم! حتی اگر مثل یک عروسکِ پشمالو، تمیز و سفید و بامزه باشد. تنهاییِ خودم را هم با سگ پر نمی‌کنم. چون من خانواده‌ای دارم که در کنار آن‌ها زندگی می‌کنم.

the-end-98-epubfa.ir



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=42175

***

  •  

***

یک دیدگاه

  1. این قصتون خیلی عالی بود دستتون درد نکنه بیشتر از این نوع قصه ها بزارید لطفا تو این شرایط جامعه به این آموزش ها خیلی نیاز داریم
    علی یار و همراهت باشه دلاور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *