تبلیغات لیماژ بهمن 1402
داستان زندگی حضرت علی علیه السلام (16)

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام

بازآفریده: امیرمهدی مرادحاصل

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 1

نام: علی
لقب: امیرالمؤمنین
کُنیه: ابوالحسن
نام پدر: ابوطالب
نام مادر: فاطمه بنت اسد
تاریخ ولادت: سیزده رجب
مدت عمر: 63 سال
مدت امامت: ۳۰ سال
مدت خلافت: ۵ سال
تاریخ شهادت: ۲۱ ماه رمضان سال ۴۰ هجری در مسجد کوفه
محل دفن: نجف اشرف

به نام خدا

در چشمان فاطمه – دختر اسد – اشک نشسته بود. آرام و سنگین قدم برمی‌داشت. زیر لب با خدای خود حرف می‌زد: «خدایا من به تو و پیامبرانت، به ابراهیم خلیل که خانه‌ی کعبه را به دستور تو ساخت، ایمان دارم. خدایا! از تو می‌خواهم تولد کودکم را برای من آسان گردانی!»

ابوطالب از غیبت همسرش – فاطمه – دل‌نگران و هراسناک شده بود.

فاطمه کنار خانه‌ی کعبه از درد به خود می‌پیچید. دست‌های لرزانش را میان پرده‌های آویخته‌ی کعبه فروبرده بود و درحالی‌که صورت و سینه‌اش را به دیوار کعبه می‌سایید اشک‌هایش چون سیل بر گونه‌هایش جاری شده بود: «خدایا! کمکم کن. این بنده‌ی تنها، به تو پناه آورده است، ای صاحب خانه! یاری‌ام کن.»

«ای معبود یگانه! من اقرار می‌کنم که این فرزندی که در شکم دارم با من حرف می‌زند! او، مونس و یار تنهایی من است. این مولود، دلیل و نشانه‌ای بر وحدانیت و توانایی توست. ای خدای مهربان! این ولادت را …»

جمعی از زنان بنی‌هاشم که کنار خانه‌ی کعبه نشسته بودند با شتاب خود را به فاطمه رساندند و اطراف او را گرفتند. آن‌ها قصد داشتند او را به محل امنی ببرند و در تولد فرزندش او را یاری کنند، اما چه مکانی برای فاطمه بنت اسد، امن‌تر از خانه‌ی کعبه؟!

در این هنگام ناگهان، دیوار کعبه شکاف برداشت و فاطمه وارد خانه‌ی کعبه شد.

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 2

زنان هاشمی که شاهد شکافته شدن دیوار بودند، با تعجب به یکدیگر نگاه کردند. آن‌ها هم تصمیم گرفتند وارد خانه‌ی کعبه شوند، اما دیوار دوباره به حال اول بازگشت.

خبر شکافتن خانه‌ی کعبه، دهان‌به‌دهان در کوچه و بازار پیچید. مردم مکه که همه شگفت‌زده و متعجب شده بودند، خبر را به گوش ابوطالب رساندند.

سه روز از این امر عجیب گذشت. روز چهارم، دوباره دیوار کعبه شکافته شد و فاطمه درحالی‌که علی را بر سر دست گرفته بود، بیرون آمد. کودک، چون خورشیدی در دست مادر، چشم‌ها را به خود خیره کرده بود.

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 3

فاطمه دختر اسد با صدایی بلند به جمعیت گفت: «ای مردم بدانید و آگاه باشید که خدای کعبه مرا از میان زنان برگزید و برای من از بهشت، میوه و غذا فرستاد و از غیب ندایی رسید که: ای فاطمه نام کودک خود را «علی» بگذار. خداوند این «مولود کعبه» را از نور عترت، قدرت و عدل خود آفرید، او اولین کسی است که بر بام کعبه اذان خواهد گفت: خداوند او را با آداب خود تربیت کرد و از نور خود در وجود او قرار داد. او مقامی «عالی» دارد و نام او علی است.»

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 4

جمعیت، اطراف دختر اسد را گرفته بودند. نوزاد کعبه از آغوش مادر دست‌به‌دست گشت تا در آغوش پدر قرار گرفت. ابوطالب به چهره‌ی نورانی نوزادش نگاه کرد و او را به سینه‌اش چسباند. برق شادی در چشمانش ظاهر شد و از روی شوق فریاد زد: «این روزها، زائران خانه کعبه، همه میهمان مولود کعبه خواهند بود. غذا آماده کنید؛ سفره بیندازید و همه را طعام دهید!»

***

دوران کودکی علی بیشتر در کنار پسرعمویش – پیامبر خدا ۔ سپری شد. او از کودکی به خانه‌ی پیامبر آمد و در آن خانه بزرگ شد. زیر نظر پیغمبر تربیت شد و آداب زندگی را از پسرعموی خود یاد گرفت.

علی پسر باهوش و زرنگی بود. گفته‌های پیامبر را، خوب می‌فهمید و به آن‌ها عمل می‌کرد. هرگز دروغ نمی‌گفت. باادب و شیرین‌زبان بود. به مردم احترام می‌گذاشت. درستکار و پاکیزه بود. در کارها به پیغمبر کمک می‌کرد. پسر شجاع و نیرومندی بود. با کودکان، رفیق و مهربان بود. آن‌ها را اذیت نمی‌کرد؛ اما هیچ‌کس هم جرئت نداشت او را اذیت کند.

حضرت محمد سالی یک ماه، به کوه حراء می‌رفت و در آنجا عبادت می‌کرد، حضرت علی در آن روزها، برای حضرت محمد آب و غذا می‌برد. حضرت علی * فرمود: «من در کوه حراء با پیامبر بودم و آثار پیامبری را در او دیدم.»

انس و علاقه‌ی حضرت محمد به علی آن‌قدر زیاد بود که هیچ‌کس پدری را مهربان‌تر از محمد نسبت به علی ندیده بود و هیچ‌کس هم فرزندی چون علی را ندیده بود که تا آن حد مطیع فرمان پدر باشد.

حضرت محمد دراین‌باره فرمود: «من و علی از یک نوریم.»

حضرت علی نیز فرمود: «من و پیغمبر دو شاخه از یک ریشه هستیم.»

در یکی از آن روزها، از طرف خداوند به پیامبر فرمان رسید: «آشنایان و افراد فامیل خود را به دین اسلام دعوت کن و به آن‌ها بشارت ده که پیامبر خدا هستی.»

حضرت علی، چهل نفر از نزدیکان پیامبر را به خانه دعوت کرد و با غذایی مختصر که تهیه کرده بود، از آن‌ها پذیرایی کرد. پس از خوردن غذا، پیامبر فرمود: «خداوند فرمان داده است تا شما را به دین اسلام دعوت کنم. هر کس مرا یاری و پشتیبانی نماید، برادر و جانشین من خواهد بود.»

پیامبر اکرم بعد از سکوتی کوتاه، تقاضای خود را سه بار تکرار کرد؛ ولی هیچ‌کس جز علی از جای خود برنخاست و ایمان خود را به زبان نیاورد.

در آن روز بود که پیامبر برای اولین بار فرمود: «برادر و جانشین من علی است. از او پیروی نمایید و سخن او را از دل‌وجان بپذیرید.»

حضرت علی نخستین مردی بود که به دعوت پیامبر پاسخ گفت. حضرت در آن‌وقت، تقریباً چهارده سال بیشتر نداشت؛ اما به‌قدری باهوش و فهمیده بود که خوب و بد را کاملاً تشخیص می‌داد و می‌دانست که حضرت محمد راست می‌گوید و از طرف خدا به پیامبری مبعوث گشته است.

علی (علیه‌السلام) دوران نوجوانی را پشت سر گذاشت. او همیشه در کنار پیامبر بود و در راه اسلام، یاور و پشتیبانی محکم برای حضرت محمد به‌حساب می‌آمد.

امام علی کودکان را دوست می‌داشت و با آن‌ها مهربان بود؛ مخصوصاً با بچه‌های یتیم رفتاری آرام و صمیمی داشت. آن‌ها را به خانه دعوت می‌کرد و شیرینی و عسل به آن‌ها می‌داد. آن‌قدر با بچه‌های یتیم مهربان بود که یکی از دوستانش می‌گفت: «کاش من هم بچه یتیم بودم؛ تا حضرت علی مرا نوازش می‌کرد!»

علی (علیه‌السلام) دوران جوانی را با شادابی، قدرت و جوانمردی سپری کرد و با اخلاق و رفتاری شایسته، توانست سردار رشید سپاه اسلام شود. او در نبرد «حُنَین» تنها کسی بود که بر گِرد پیغمبر می‌چرخید و باآنکه همه‌ی مسلمانان در محاصره قرار گرفته بودند، او توانست دشمن را تار و مار کند و آن‌ها را به فرار وادار نماید.

در نبرد «خیبَر» درِ قلعه‌ای را که با کمک چندین مرد جنگی باز و بسته می‌شد از جایش بیرون کشید و راه را برای عبور مسلمانان گشود.

حضرت علی (علیه‌السلام) همان‌گونه که در جبهه‌های جنگ، مرد پرتلاش، شجاع و جنگنده‌ای بود، در زندگی خانوادگی و اجتماعی خود نیز فردی پرکار، تلاشگر و خوش‌سلیقه بود. در کشاورزی و درختکاری، کوشش بسیار می‌کرد.

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 5

حضرت در طول زندگی پربار خود چندین مزرعه و باغ را آباد کرد و همه را در راه خدا مصرف نمود. وقتی یک قطعه زمین در اطراف مدینه خرید تا آن را آباد کند، تصمیم گرفت برای آبیاری آن زمین، چاهی ا بکند. برای کندن چاه، جای مناسبی را پیدا کرد و به امید خدا مشغول کار شد!

روزها گذشت ولی از آب خبری نبود.

باغبانش می‌گوید: «روزی حضرت علی کلنگ را برداشت و داخل چاه شد و مدتی با کوشش و جدیت کار کرد؛ اما از آب خبری نشد. خسته، از چاه بیرون آمد، عرق‌های پیشانی را با دست پاک کرد. قدری استراحت نمود و دوباره داخل چاه شد. طوری کلنگ می‌زد که صدای نفسش از دور شنیده می‌شد. بازهم از آب خبری نبود. ضربه‌ی محکمی کوبید و زمین شکافته شد. آب جوشید و بالا آمد.»

حضرت علی باعجله از چاه بیرون آمد؛ چاه عجیبی بود.

مردم برای تماشا جمع شدند. هر یک از تماشاچیان چیزی می‌گفت.

یکی می‌گفت: «علی مرد کاردان و خوش‌سلیقه‌ای است.»

دیگری می‌گفت: «چون علی مرد خوب و خیرخواهی است، خدا برایش خوب خواست.»

دیگری می‌گفت: «علی و فرزندانش، برای همیشه ثروتمند شدند.»

یکی تبریک می‌گفت و یکی حسودی می‌کرد.

حضرت علی، به باغبانش فرمود: «قلم و کاغذی برایم بیاور!»

وقتی قلم و کاغذ حاضر شد، حضرت علی در کناری نشست و چنین نوشت:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

این چاه را با زمین‌های اطرافش وقف کردم که درآمدش را در کارهای زیر به مصرف برسانند:
۱- به درماندگان و بینوایان کمک شود.
۲- به کسانی که در راه، بی‌خرجی مانده‌اند، کمک شود.
۳- برای عروسی دختران و پسران یتیم به مصرف برسد.
۴- به بیماران فقیر کمک شود.
۵- در کارهای خیر که نفع همگانی دارد، به مصرف برسد.
این چاه را برای رضای خدا و ثواب آخرت وقف کردم تا از آتش جهنم نجات پیدا کنم.”
                                امضاء: علی بن ابیطالب

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 6

***

در سال دوم هجرت بود که حضرت علی (علیه‌السلام) به خواستگاری حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) رفت. پیامبر و دختر گرامی ایشان – فاطمه – که کسی را بهتر و شایسته‌تر از علی نمی‌دیدند، پیشنهاد او را پذیرفتند.

پیامبر فرمود: «علی جان! زره ای که در جنگ‌ها به تن می‌کنی، صداقِ (۱) فاطمه کن.»

1- صِداق= مهریه

علی پذیرفت. زره را فروخت و پول آن را خدمت پیامبر برد.

حضرت رسول فرمود: «با آن جهیزیه خریداری کن.»

علی پذیرفت تا با پول آن زره، جهیزیه‌ی مختصری تهیه نماید.

بعد از خواندن خطبه‌ی عقد، طبقی از خرما بین میهمانان تقسیم گردید و به‌این‌ترتیب علی و فاطمه زندگی گرم و پرمهر خود را آغاز کردند.

زندگی مشترک علی بن ابیطالب و زهرای مرضیه الگو و نمونه‌ی خوبی برای همه‌ی مردان و زنان مسلمان جهان شد. آن‌ها ترتیب و تقسیم کارهای خانه و بیرون از خانه را با نظر و مشورت رسول اکرم انجام می‌دادند.

پیامبر، کارهای بیرون خانه را به عهده‌ی علی و کارهای داخل خانه را به عهده‌ی دختر گرامی خود حضرت فاطمه گذاشت. آن‌ها از پیشنهاد پیامبر بسیار راضی و خشنود بودند.

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 7

کارهایی مثل آوردن آب، تهیه‌ی آذوقه، سوخت و خرید از بازار را علی انجام می‌داد و کارهایی مثل پختن نان، آشپزی، آسیا کردن جو و گندم و همچنین شستشو و نظافت خانه به عهده‌ی فاطمه‌ی زهرا بود.

یک روز علی دلش به حال همسر عزیزش سوخت. او می‌دید که بند مشک آب، شانه‌های همسرش را زخم کرده است و چرخاندن آسیای دستی باعث شده که دست‌هایش آسیب ببیند. حضرت علی می‌دید که آشپزی و کارهای خانه، همسرش فاطمه را به زحمت زیاد انداخته است؛ لذا به همسر عزیزش پیشنهاد کرد تا خدمت رسول خدا برسد و از پدر، خدمتکاری برای کمک در کارهای خانه بگیرد.

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 8

پیامبر که نمی‌خواست زندگی خودش یا عزیزانش بهتر و بالاتر از مردم مدینه باشد و از طرفی می‌دانست که نیرو و نشاط دخترش فاطمه که شیفته‌ی عبادت و ذکر خداست با چه چیزهایی بیشتر می‌شود، فرمود: «دوست دارید چیزی به شما بیاموزم که از همه‌ی این‌ها بهتر باشد؟ موقع خواب سی‌وسه مرتبه ذکر «سبحان‌الله» و سی‌وسه مرتبه ذکر «الحمدلله» و سی‌وچهار مرتبه ذکر «الله‌اکبر» را از یاد نبرید. اثری که این عمل در روح شما می‌بخشد، از اثری که یک خدمتکار در زندگی شما دارد، خیلی بیشتر خواهد بود.»

حضرت زهرا بعد از شنیدن این کلام روح‌بخش پدر بزرگوارش، عرض کرد: «به آنچه خدا و پیامبر خدا خشنود باشند، من نیز راضی و خشنود خواهم بود.»

در مدت نُه سالی که علی و فاطمه در کنار هم زندگی می‌کردند، خانه‌ی آن‌ها مجاور خانه‌ی پیامبر بود و درِ خانه‌ی آن‌ها به مسجد پیغمبر و روبروی درِ خانه‌ی رسول خدا باز می‌شد.

خدای تبارک‌وتعالی پنج فرزند به نام‌های: حسن، حسین، ام‌کلثوم، زینب و محسن را به آن‌ها عنایت فرمود و این خانواده‌ی عزیز و گرامی، به نام «اهل‌بیت» در بین مسلمین شهرت پیدا کرد.

علی (علیه‌السلام) در طول زندگی پربار خود نه‌تنها نسبت به مسلمانان و یاران خود، باگذشت و مهربان بود؛ بلکه در اوج قدرت و توانایی، نسبت به دشمنان در میدان جنگ نیز با جوانمردی و گذشت برخورد می‌کرد.

در جنگ «صَفّین» سربازان معاویه اجازه‌ی استفاده از آب را به مسلمانان نمی‌دادند. پس از جنگ و شکست لشکریان دشمن، وقتی آب به دست نیروهای اسلام افتاد، حضرت علی به یاران خود فرمود: «به اسیران آب بدهید و بگذارید تا سربازان معاویه نیز از آب استفاده کنند.»

در جنگ «خَندق» که هیچ‌کس توان جنگیدن در مقابل «عَمرو»* – یَلی از سرداران دشمن – را نداشت، حضرت علی به جنگ با او پرداخت و توانست او را باقدرت به زمین بکوبد. وقتی حضرت بر سینه‌ی عمرو نشست تا ضربه‌ی آخر را بر او وارد کند، عمرو با بی‌شرمی بسیار، آب دهان به صورت علی (علیه‌السلام) انداخت. حضرت که از کار زشت عمرو خشمگین شده بود، از روی سینه‌ی او برخاست و در میدان شروع به قدم زدن کرد. لحظاتی بعد که خشم حضرت علی فروکش کرد، دوباره روی سینه‌ی عمرو نشست.

* عَمرو مانند اَمر تلفظ می‌شود. * یَل= پهلوان

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 9

عَمرو که از کار حضرت متعجب شده بود، پرسید: «چرا زمانی که آب دهان به صورتت انداختم، تصمیم به قتل من نگرفتی؟»

حضرت فرمود: «اگر آن زمان تو را می‌کُشتم، اجر و ثوابی برایم نداشت، زیرا در آن لحظه، کار تو مرا خشمگین کرده بود. صبر کردم تا خشمم فروبنشیند. نمی‌خواستم تو را به خاطر اهانتی که به من کردی بکشم، دلم می‌خواست کاری که انجام می‌دهم، خالص و برای رضای خدا باشد؛ نه راضی کردن نفس خود!»

شجاعت و خویشتن‌داری حضرت علی در جنگ «خندق»، آن‌چنان باعث غرور و شادی پیامبر گشت که حضرت رسول فرمود: «کاری که علی در نبرد خندق کرد و ضربتی که به دشمن وارد آورد، در پیشگاه خداوند ارزشش از عبادت جن و انس بالاتر است.»

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 10

***

پیغمبر گرامی اسلام در آخرین سال عمر خویش، برای انجام عبادت «حج» به مکه رفت. هنگامی‌که مراسم حج و زیارت خانه‌ی کعبه به پایان رسید، کاروان‌ها برای بازگشت به سرزمین خودشان آماده شدند.

صدای زنگ شترها بیابان را پر کرده بود. هوا گرم بود و صحرا، سوزان. در بین راه، فرشته‌ی وحی پروردگار فرود آمد و این پیام را از طرف خدا برای پیامبر آورد:

«هان ای پیامبر! پیامی را که از پروردگارت به‌سوی تو فرود آمده است، به مردم برسان؛ که اگر کوتاهی کنی، رسالت الهی خویش را انجام نداده‌ای! خدا تو را، از شر دشمنان نگاه می‌دارد و کافران را به مقصود نمی‌رساند.»

پیامبر در غدیر خُم ایستاد و هزاران نفر از مسلمانان که از حج بازمی‌گشتند، در روز «هجدهم ماه ذی‌حجه» آنجا جمع شدند و نماز ظهر را با پیامبر گرامی خواندند.

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 11

سپس از پالان و باربند شترها، منبری ساختند. پیامبر گرامی، بر فراز آن ایستاد تا فرمان خدا را انجام دهد و آن «پیام مهم» را، به مردم برساند.

مردم همه خاموش و ساکت، در انتظار بودند تا سخنان پیامبر گرامی را بشنوند و ببینند آن «پیام مهم» چیست؟

حضرت رسول، بعد از سخنانی بسیار سودمند، با آهنگی آسمانی و صدایی رسا، اعلام کرد که: «بعد از من، علی پیشوا و رهبر شماست.»

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 12

بعدازاین سفارش مهم، حضرت از منبر فرود آمد، عرق‌های پیشانی مبارک را پاک کرد. نفس عمیقی کشید. لحظه‌ای آرام ایستاد و بعد به مسلمانان فرمان داد که: «با برادر و جانشینم – علی بن ابیطالب – بیعت کنید و این مقام الهی را به او تبریک بگویید. او پیشوا و امیر مؤمنین است.»

مسلمان‌ها، دسته‌دسته آمدند و دست نیرومند علی را گرفتند و فشردند و مقام رهبری مؤمنین را به او تبریک گفتند و او را «امیرالمؤمنین» صدا کردند.

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 13

و به‌این‌ترتیب، روز هجدهم ماه ذی‌حجه، علی بن ابیطالب، برای رهبری و امامت برگزیده شد. مقام امامت و رهبری، جزء دین شد و با تعیین رهبر، دین اسلام، کامل و جاودانی گشت.

درزمانی که حضرت علی (علیه‌السلام) به حکومت رسیده بود، مثل گذشته لباسی ساده و غذایی اندک داشت. بیشتر وقت‌ها به نان جو و خرما قناعت می‌کرد. امام علی رهبری عادل بود که همیشه مسلمانان را به عدالت و تقوی در زندگی دعوت می‌کرد. ایشان می‌فرمود: «آیا این سزاوار است که من پیشوای مردم باشم؛ ولی در مشکلات و سختی‌های زندگی با آن‌ها شریک و همراه نباشم!»

روزی حضرت علی زنی را دید که مشک آبی بر دوش گرفته و به خانه می‌برد. زن خسته شده بود. حضرت علی دلش به حال آن زن سوخت. مشک را از آن زن گرفت تا برایش به خانه ببرد. در بین راه، از زن احوالپرسی کرد. زن گفت: «شوهرم که برای نگهداری کشور اسلامی، به مرز رفته بود، شهید شد. چند کودک یتیم برایم باقی‌مانده است و خرجی زندگی ندارم و برای مخارج آن‌ها ناچار شده‌ام کار کنم.»

حضرت علی، پس از شنیدن حرف‌های زن، بسیار غمگین و ناراحت شد. با آن زن خداحافظی کرد و به خانه بازگشت و تمام شب را به وضع و شرایطی که برای آن زن و بچه‌هایش پیش آمده بود، فکر می‌کرد. اندوه و غصه آن زن باعث شد که علی (علیه‌السلام) صبح زود زنبیلی پر از آرد و گوشت و خرما بردارد و به‌طرف خانه‌ی زن حرکت کند. وقتی حضرت به خانه‌ی زن رسید، در زد و با اجازه وارد خانه شد. بچه‌ها گرسنه بودند. به مادرشان فرمود: «شما آرد را خمیر کن. نان بپز. من بچه‌ها را نگه می‌دارم.»

خمیر که آماده شد، زن صدا زد: «ای بنده‌ی خدا، تنور را آتش کن.» علی رفت و تنور را آتش کرد. شعله‌های آتش زبانه کشید، صورت خود را نزدیک آتش برد و با خود گفت: «حرارت آتش را بچش، این است کیفر آن کسی که در کار یتیمان و بیوه‌زنان کوتاهی کند.»

تا زمانی که نان‌ها پخته شود، حضرت، بچه‌ها را سرگرم نمود و نوازش کرد. نان که پخته شد، با گوشت و خرما لقمه گرفت و در دهان بچه‌ها گذاشت و از آنان عذرخواهی کرد و فرمود: «عزیزانم! ببخشید، از این‌که تابه‌حال از شما بی‌خبر مانده‌ام.»

در همین حال بود که زنی از همسایگان به آن خانه سرکشید و امام را شناخت و به زن صاحب‌خانه گفت: «وای به حالت! این مرد را که کمک گرفته‌ای نمی‌شناسی؟! این امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب است.»

زن بیچاره جلو آمد و گفت: «شرمنده‌ام یا علی. من از شما عذر می‌خواهم.»

حضرت فرمود: «نه، من از شما عذرخواهی می‌کنم که در کارتان کوتاهی کرده‌ام.»

کودکان غذا را خوردند و سیر و خوشحال شدند. حضرت علی خداحافظی کرد و از آن خانه بیرون آمد. بعد از آن روز گاه‌گاه به منزل آن‌ها می‌رفت و برایشان نان و غذا می‌برد.

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 14

***

باآنکه حضرت علی در اجرای حق و عدالت و قانون و همچنین طرفداری و حمایت از مظلومان و محرومان و مبارزه با ظالمان و زورگویان بسیار جدی و سخت‌کوش بود؛ ولی گروهی از منافقان و فرصت‌طلبان که به خاطر رسیدن به قدرت، اسلام را پذیرفته بودند، راه خود را جدا کردند و مخفیانه جلسات محرمانه‌ای ترتیب می‌دادند تا به طریقی بتوانند حکومت عدل علی را از بین ببرند و نقشه‌ای برای کشتن حضرت علی (علیه‌السلام) طراحی کنند.

«اِبن مُلجَم» مردی پست‌فطرت بود که روش کار و عدالت علی را نمی‌پسندید. او با همراهی زنی به نام «قُطّامه» تصمیم گرفت تا در ماه مبارک رمضان حضرت علی (علیه‌السلام) را به قتل برساند.

حضرت علی در ماه مبارک برای خود برنامه‌ی مخصوصی تنظیم کرده بود: هر شب غذای افطار را در خانه‌ی یکی از دختران و پسرانش می‌خورد. هیچ شب غذایش از سه لقمه تجاوز نمی‌کرد. فرزندانش اصرار می‌کردند که بیشتر غذا بخورد؛ ولی حضرت می‌فرمود: «دوست دارم وقتی‌که به ملاقات خدا می‌روم، شکمم گرسنه باشد.»

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 15

حضرت علی قبل از شهادت، چندین بار فرموده بود: «با نشانه‌هایی که پیامبر به من خبر داده بود، به‌زودی زمانی می‌رسد که ریش سپیدم با خون سرم رنگین شود.»

در آن شب علی (علیه‌السلام) میهمان دخترش ام‌کلثوم بود. بیش از هر شب دیگر، نشانه‌های هیجان و انتظار در او دیده می‌شد.

نزدیک صبح، صدای مؤذن به گوش رسید و علی به‌طرف مسجد حرکت کرد. ابن ملجم که از قبل در انتظار ورود حضرت در مسجد بود، شمشیر زهرآگین خود را پشت ستونی در مسجد پنهان کرده بود.

علی (علیه‌السلام) وارد مسجد شد و فریاد کرد: «ای مردم! نماز! نماز!» حضرت به نماز ایستاد. لحظاتی بعد، برق شمشیری در تاریکی درخشید و به دنبالش فریاد جان‌سوز علی (علیه‌السلام) به گوش رسید: «قسم به پروردگار کعبه که رستگار شدم!»

داستان زندگی حضرت علی علیه‌السلام | از ولادت تا شهادت 16

ابن ملجم که قصد فرار داشت، دامن پیراهنش کنار رفت و یکی از یاران حضرت علی شمشیر خون‌آلود او را دید و فریاد زد و دیگران را باخبر کرد. مردم به دنبال ابن ملجم دویدند و او را دستگیر کردند. ابن ملجم را در خانه‌ی علی (علیه‌السلام) زندانی کردند.

حضرت علی درباره‌ی ابن ملجم به فرزندش امام حسن (علیه‌السلام) سفارش فرمود: «فرزندم! اگر زنده ماندم، خودم می‌دانم با این مرد چه کنم و اگر مُردم، شما بیش از یک ضربه به او نزنید؛ زیرا او فقط یک ضربه به فرق من وارد کرد. با او مدارا کنید و تا زنده است مواظب غذا و آسایش او باشید.»

the-end-98-epubfa.ir



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=39319

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *