تبلیغات لیماژ بهمن 1402
مجموعه-ترانه-های-یغما-گلرویی-دفتر-هفتم--بخش-دوم

مجموعه ترانه‌ها و اشعار یغما گلرویی / دفتر هفتم / رقص در سلول انفرادی / بخش دوم

رقص در سلول انفرادی

مجموعه ترانه‌ها و اشعار یغما گلرویی

دفتر هفتم / بخش دوم

به کوشش: امیر قربانی

مجموعه-ترانه-ها-و-اشعار-یغما-گلرویی-معرفی

***

دفتر هفتم در دو بخش ارائه شده است

بخش اول

بخش دوم

***

فهرست ترانه‌های دفتر هفتم / بخش دوم

***

قحط‌سالی تو!

زیر بارون، جای تو خالی!

تو خیابون، جای تو خالی!

سر کوچه، جای تو خالی!

دم میدون، جای تو خالی!

جای تو خالیه این جا!

حتا کج وهم رؤیا!

یخ این سکوت آب کن!

دختر آتیش دریا!

تو ترانه، جای تو خالی!

بی بهانه، جای تو خالی!

پای هر شعر، جای تو خالی!

جاودانه، جای تو خالی!

از سکوتت نعره زنم من!

دنبال عطر پیرهنم من!

مث سایه حریص صیدت!

توی آیینه هم منم! من!

پرم از جای خالی تو!

از حضور خیالی تو!

کیمیا شد برکت چشمات!

توی این قحط سالی تو!

 

ائتلاف خیر شر

چشم بچرخانده دلم، در تب تاب قاصدک!

تازه نمی‌شوم در این، آینه‌ی ترک ترک!

سایه‌ی نفرین شده‌ام، زیر هجوم آفتاب!

قطب نمای خسته با، عقربه یی رو به سراب!

شکست می‌خورم از این، دقیقه‌های آهنی!

ستاره کن شب مرا! تو ای غریبه‌ی تنی!

در ترانه قد بکش! ای همیشه تازه تر!

ای نگاه عاشقت، ائتلاف خیر شر!

باغ به داغ رفته‌ام، در این حریق شعله پوش!

تو تک چراغ عشق من، شب پره یی حلقه به گوش!

شکنجه می‌دهی مرا، به تازیانه‌ی شکست!

ببین که در جاده‌ی تو، پای ترانه پینه بست!

بیا و رخت واژه باش، بر تن عریانی من!

بهار را پلی بزن، از برهوت بیسخن!

در ترانه قد بکش! ای همیشه تازه تر!

ای نگاه عاشقت، ائتلاف خیر شر!

 

سفر

وقتی میخوای بری سفر، عکسم با خودت ببر!

بدون همیشه باتوئه، این دل زار در به در!

خاطره‌ها رو زنده کن، تو پیچ تاب جاده‌ها!

هر جا که هستی! نازنین! گاهی به خواب من بیا!

بدون که قلب عاشقم، همیشه چشم به راهته!

تا به ابد منتظره، خورشید تو نگاهته!

به سلامت! نازنینم! به سلامت! بهترینم!

بذار عکسم دوباره توی چشم تو ببینم!

وقتی سفر شروع بشه، دلواپسی سر میرسه!

قصه‌ی خوشبختی من، به فصل آخر میرسه!

صدای گریه‌ی من نمی‌شنوی وقت سفر!

دلم میگه: یا تو نرو، یا من با خودت ببر!

سفر شروع قصه‌ی غمگین بیتو بودنه!

چشم انتظاری تا ابد! تنها همین سهم منه!

به سلامت! نازنینم! به سلامت! بهترینم!

بذار عکسم دوباره توی چشم تو ببینم!

 

قدیسک ناباور

خط خورده ترین شعرم، در دفتر خاکستر!

در چله‌ی انکاره، قدیسک ناباور!

با خنجری از لعنت، در سینه‌ی بیآواز!

یک شبپره در اوج، پرسوزترین پرواز!

من با تو نخواهم شد، تسلیم شب سایه!

حادث شو که تردیدم، ویران شود از پایه!

خالی تر از یک پنجره، رو به سراب برهوت!

بی تاب سطری از توام! مدفون شده در این سکوت!

ای بهترین سطر غزل! ای در ترانه ماندنی!

در عمق این آتشفشان، تا مرگ آتش روشنی!

آلوده‌ی یک خوابم، در بستر تنهایی!

یک سرو تبر خورده، در اوج شکوفایی!

شب زاده‌ی بیخورشید، آواره‌ی بن بستم!

در این شب ناخشنود، من مست‌ترین مستم!

در مرثیه زندانی! در خاطره محبوسم!

دستان تو را ای خوب! در قافیه می‌بوسم!

خالی تر از یک پنجره، رو به سراب برهوت!

بی تاب سطری از توام! مدفون شده در این سکوت!

ای بهترین سطر غزل! ای در ترانه ماندنی!

در عمق این آتشفشان، تا مرگ آتش روشنی!

 

مستانه

از لحظه‌ی شراب، تا غیبت نقاب!

بر من بتاب! بر من بتاب …

از پیچ تاب خواب! تا سستی شتاب!

بر من بتاب! بر من بتاب …

بر من که از تو تا پروانه می‌روم!

تا انتهای عشق جانانه می‌روم!

بر من بتاب تا شب نقطه چین شود!

بگذار عطر تو با من عجین شود!

از ساعت گلاب، تا عطر بکر و ناب!

بر من بتاب! بر من بتاب …

از این شب عذاب! تا فتح آفتاب!

بر من بتاب! بر من بتاب …

تابیدن تو را می‌نوشم از تنم!

بی بال و پرتر از این شب پره منم!

در انعکاس تو آیینه تازه شد!

آتشفشان من، غرق گدازه شد!

همسفره‌ی گرسنگی این ترانه کش!

من را ببر به معجزه‌ی یک صدای خوش!

 

آلبوم خاطره‌ها

چشمای تو مثل یه عکس، تو آلبوم خاطره هاس!

هنوز دل عاشق من، چشم انتظار اون چشاس!

صدای تو مثل یه شال، پیچیده دور شونه هام!

فکر تو داغم میکنه! عطر تو میگیره صدام!

وقتی میخونم آب میشه، جیوهی این آینه‌ها!

فانوسا کهکشون میشن، از انعکاس این صدا!

آغوش تو یه حادثه س، برای این تنهاترین!

عشق مث یه قطره اشک، تو چشمای عاشق ببین!

وقتی تو رفتی خنده هام، رنگ فراموشی گرفت!

این حنجره بیعطر تو، لهجه‌ی خاموشی گرفت!

اسمت فریاد می‌زنم، با یه صدای شعله ور!

من از این سکوت بد، تا ساعت غزل ببر!

مرداب دریا میکنه، خیال سر رسیدنت!

نبض ترانه میزنه، تنها برای دیدنت!

آغوش تو یه حادثه س، برای این تنهاترین!

عشق مث یه قطره اشک، تو چشمای عاشق ببین!

 

بوسه‌ای مردافکن

سیگاری روشن، گیتاری خاموش!

هاشور گنگه، شعری فراموش!

بی تاب یک دست، دست نوازش!

مانده در دام، عطر یک آغوش!

منگ رؤیا و سحر یک کابوس!

در انتظار لحظه‌ی فانوس!

اوج صدها موج، یک بغل طوفان،

خفته در عمق، قلب اقیانوس!

نگاهت در شب، برق ستاره!

هر واژه با تو، شعری دوباره!

رنگ لبانت، رنگ گل سرخ!

با تو همپا و در تو آواره!

از اضطرابت، بیتاب بیتاب!

نوشیدن تو، تا مرز یک خواب!

از تو رسیدن، تا یک ترانه!

تا فتح یک عشق، تا مرز مهتاب!

شب تا سپیده در عشق بالیدن شکفتن!

گذشتم از حصار حریر یک پیراهن!

در خلوت اتاقی، یک بستر تو و من!

شروع آتش بازی، با بوسه ای مردافکن!

 

بلال

من بچه‌ی شوشم! رهگذارا!

ولی خونه به دوشم! رهگذرا!

زمستونا چرخ لبویی دارم!

پاییز بلال می‌فروشم! رهگذرا!

سر هر گذری شما من می‌بینین!

یه نفس بغل بساط من می‌شینن!

یه تاقار زغال یه سطل آب نمک!

یه بلال از تو بلالا می‌چینین!

هی باد می‌زنم!

هی داد می‌زنم!

بدو! بلال! بدو! بدو! بدو!

رسیده! کال! بدو! بدو! بدو!

حالا دیگه نوبت خوردن شماهاس!

هر گاز شما سکه یی واسه ماس!

زنده گیمون به شکم شما بسته س!

وقتی میرین پشت سرتون این صداس!

هی باد می‌زنم!

هی داد می‌زنم!

بدو! بلال! بدو! بدو! بدو!

رسیده! کال! بدو! بدو! بدو…!

 

عاشق نامریی

سایه به سایه با توام، توی خیابون، تو اتاق!

وقتی سر راه توئه، یه حادثه، یه اتفاق!

وقت خطر کنارتم، تا سپر بلات بشم!

تنها منم که دوس دارم، هزار دفعه فدات بشم!

تو غافل از منی ولی، عیبی نداره! دخترک!

رفیقته تا ته خط! این دلک ترک ترک!

نگو می خوای بیای پیشم! اومدنت رفتنته!

به من رسیدن واسه تو، جدا شدن از تنته!

نگو می خوای بیای پیشم! نخواه که پیدات بکنم!

فقط یه کم امون بده، بذار تماشات بکنم!

یادته دست من تو، تو دست هم بود یه روزی؟

یادته خنده‌ها زیاد، گریه‌ها کم بود یه روزی؟

اما ببین که سرنوشت، قصه مون ورق زده!

یکی تو قصه گم شده، ازش خبر نیومده!

عاشق نامریی تو، منم که با توام هنوز!

خوب میدونم که عاقبت، دستام می‌گیری یه روز!

نگو می خوای بیای پیشم! اومدنت رفتنته!

به من رسیدن واسه تو، جدا شدن از تنته!

نگو می خوای بیای پیشم! نخواه که پیدات بکنم!

فقط یه کم امون بده، بذار تماشات بکنم!

 

نقطه سر سطر

خون میچکه از گلوی بلبل!

نگو: مدارا! نگو: تحمل!

به قلب این لحظه‌ها بزن پل!

قفلا ر وا کن با کلید سل! دختر گیتار گندم گل!

بزن به سیم آخر آواز!

گرد غبار بگیر از این ساز!

نذار بیفتم از اوج پرواز!

بهار یاد منظره بنداز! دختر زلزله! ماهک طناز!

سایه به سایه م تیغه‌ی چاقو!

طلسمی روزگار جادو!

مأیوسم از این خورشید کم سو!

خونه‌ی امن تو پیرهنت کو؟ دختر پروانه و پرستو!

بذار رها شم از سایه بودن!

نذار تموم شه این شمع روشن!

بیا تا آتیش سوزوندن من!

نترس از این دم به دم شکفتن! دختر ناز ستاره دامن!

کبریت نزدیک، یه شمع باریک،

گرمی آغوش، پیچیدن عطر!

فهمیدن لب، تا ته امشب،

بعد هر بوسه، نقطه سر سطر!

 

فرار

می خوام از دست سرم فرار کنم! پر شده از هوس غیرمجاز!

هوس بازی گرگم به هوا، تو یه کوچه باغ، با یه دختر ناز!

هوس شکار عطر پیرهنت، با چش بسته تو تاریکی شب!

هوس سرقت معصومیتت، یا گذشتن از چراغ قرمز لب!

دل دل چیدن یه سیب درشت، پیش چشمای بخیل باغبون!

شادی فرار جا گذاشتن صدای سوت سوتک یه پاسبون!

حسرت لیلی شوت یه ضرب گل! حسرت گردو بازی، بیخ دیواری!

خشت دیوار شمردن تا شاید، تو پات از خونه بیرون بذاری!

وحشت فلک شدن تو مدرسه، وحشت ترکه‌ی اون ناظم بد!

تلخی دلهره‌ی یه امتحان، گم شدن تو دالون یه مش عدد!

تشنه‌ی عشقای بچه گونه‌ام! کاش می‌شد بازم به اون روزا رسید!

کاش می‌شد دوباره دس تو دست تو، تا ته کوچه‌ی بچگی دوید!

می خوام از دست سرم فرارکنم! داره سنگین میشه روی شونه هام!

توش پر فکرای ممنوعه شده، فکرایی که من میندازن به دام!

فکر انداختن سنگ تو آب حوض، فکر تاروندن خواب ماهیا!

رقص چشمات پس تور پشه بند، بعدشم اشاره … دنبالم بیا!

روی بوم نشستن شمردنه، همه‌ی ستاره‌های آسمون!

وعده‌ی قرار دم سقاخونه، یا سر اون کوچه‌ی آشتی‌کنون!

ترس آتیش زدن فتیله‌ی هفت ترقه توی چهارشنبه سوری!

گوش دادن به صفحه‌ی دوست دارم با صدای زخمی سوسن کوری!

فکر پرواز با دوچرخه تو هوا، داد بستنی فروشه دوره گرد!

فصل اسباب کشیتون از اون محل، که تموم رشته هام پنبه کرد!

تشنه‌ی عشقای بچه گونه‌ام! کاش می‌شد بازم به اون روزا رسید!

کاش می‌شد دوباره دس تو دست تو، تا ته کوچه‌ی بچگی دوید!

 

مری کریسمس!

وقتی که بابانوئل، گوزنش زین میکنه،

اولین برف زمستون، خاک سنگین میکنه،

همه آدما به فکره، جشن عید نوئلن،

تنها یه درخت کاج، مسیح نفرین میکنه!

قدش از قد تبرزنش، یه کم بلن تره!

اما معلومه تو جنگشون برنده تبره!

سردی تیغه‌ی تیز، هی تنش میلرزونن!

این درخت مرده ر کی میخره؟ کی میخره؟

یه درخت افتاده از نفس! مری کریسمس!

یکی حرمت جنگل ر شکس! مری کریسمس!

شب که میشه تو یه خونه س تن اون درخت کاج!

روی سرش صدتا ستاره میدرخشه مث تاج!

اما اون مدتیه که مرده و بیخبره!

کی واسه زخم تبر میشناسه یه راه علاج؟

بعد تعطیلی عید، درخت از یاد میبرن!

پولک ستاره هاش از رو شاخه ش میکنن!

می ندازن توی خیابون کاج خشک قصه ر!

نگا کن! چهارتا ولگرد اون آتیش میزنن!

یه درخت افتاده از نفس! مری کریسمس!

یکی حرمت جنگل ر شکس! مری کریسمس!

 

ممنوع

ترانه‌ها زهره ترک! دردا، یه درد مشترک!

دوباره تو دستای باد، خاکستر یه قاصدک!

توی کوچه‌های تنگ تار، قهقهه‌ی مسلسله!

هر کسی فریاد بزنه، تو صف مردن اوله!

خورشیدخانوم وقت طلوع، چشماش با دس میگیره!

تا نبینه که یک نفر، باز پای جوخه میمیره!

خنده هیجده سال به پایین ممنوع! گریه هیجده سال به بالا آزاد!

غصه‌ی افتادن از اسب نخور، وقتی پهلوونم از اصل افتاد!

ما همه مثل عروسک هستیم، توی دست یه مترسک هستیم،

مث پرچمای چرکی که میرن، رو به هر سویی که فرمون میده باد!

سکه‌ی ماه قلابیه، دندون ابر این میگه!

دیگه گره نمیخورن، دستا به دستای دیگه!

نگو که ما یه عالمه س! ما هنوزم خیلی کمیم!

تو رختخواب، تو صف نون، تو اتوبوس یه رستمیم!

نگو که ما یه عالمه س، من تو هم ما نمیشیم!

تو فصل بارون چماق، تو کوچه پیدا نمیشیم!

خنده هیجده سال به پایین ممنوع! گریه هیجده سال به بالا آزاد!

غصه‌ی افتادن از اسب نخور، وقتی پهلوونم از اصل افتاد!

ما همه مثل عروسک هستیم، توی دست یه مترسک هستیم،

مث پرچمای چرکی که میرن، روبه هرسویی که فرمون میده باد!

 

کافه فیروز

چشمات ببند! سفر کن به گذشته‌ها، به دیروز!

تا بخار داغ قهوه، تا غروب کافه فیروز!

نگاه کن! گوشه‌ی کافه، تو خودش غرقه هدایت!

پا به زنجیر یه سایه س، که بهش نکرده عادت!

صدای سبز الف. صبح، پیچیده تو دل کافه!

صدتا فانوس تو صداشه، شب ازش شده کلافه!

یه طرف دیگه بلنده صدای نصرت شاعر!

گم شده تو دود تلخ اشنوی بدون فیلتر!

از کدوم طوفان ورق خورد، قصه‌ی بیغش دیروز؟

تو کدوم حادثه گم شد، جمعه‌های کافه فیروز؟

کافه‌ی رؤیا و اندوه! چه کسی درات بسته؟

از تولد کدوم دیو، سقف طاقتت شکسته؟

تو غروب هر دوشنبه، شور غوغایی به پا بود!

گل سرخی، گل سرخ کافه‌ی دربه درا بود!

آل احمد، یه لا پیرهن، با یه جفت گیوه‌ی راحت!

حالا بهتر میشه فهمید خدمتی کرد یا خیانت!

گاهی عمران با یه شعر ناب تازه می‌رسیدش!

آتشی بود صدای شیهه‌ی اسب سفیدش!

اما اون روزا گذشتن، حالا دیگه کافه بسته س!

راه برگشتی نمونده، پل پشت سر شکسته س!

از کدوم طوفان ورق خورد، قصه‌ی بیغش دیروز؟

تو کدوم حادثه گم شد، جمعه‌های کافه فیروز؟

کافه‌ی رؤیا و اندوه! چه کسی درات بسته؟

از تولد کدوم دیو، سقف طاقتت شکسته؟

 

مریم

گل مریم! مثل خورشید توی قلبم شکفتی!

از شبای انتظارت واسه من قصه گفتی!

گفتی دوس داری که دستام، تکیه گاه تو باشه!

گفتی حیف چشمای ما به گریه مبتلا شه!

بعد از اون لحظه شروع شد، قصه‌ی با تو بودن!

آرزوم تنها همین بود: تا ابد از تو خوندن!

اما دست سرد تقدیر، دستامون جدا کرد!

از بهار گل رسیدیم، به یه پاییز تن سرد!

دل خسته م تو ر هم صدا میدونه!

این صدا تا همیشه از تو میخونه!

هر جا باشی چشم به راهه تو میمونه!

گل مریم! برق چشمات، همه دنیای من بود!

رفتن تو، فصل گریه، فصل تنها شدن بود!

از تو خوندن، با تو موندن، هنوزم آرزومه!

هر جای این دنیا باشم، چشم تو رو به رومه!

بی صدای مهربونت، لحظه هام سوت کوره!

بین دستای من تو، یه سد بیعبوره!

خوب میدونم که نمیشه تو بمونی کنارم!

من که جز تو، توی دنیا هیچ کسی ر ندارم!

دل خسته م تو ر هم صدا میدونه!

این صدا تا همیشه از تو میخونه!

هر جا باشی چشم به راهه تو میمونه!

 

ترانه

فکر یه ترانه باش، که گرسنگی ر از تموم دنیا پاک کنه!

فکر یه ترانه باش، که با تیغ واژه هاش میرغضب هلاک کنه!

فکر یه ترانه باش، واسه وصله کردن پیرهنای پاپتیا!

فکر یه ترانه باش، که بتونه سکه شه تو کف دست یه گدا!

فکر یه ترانه باش، که بتونه علفای هرز از خاک بکنه!

فکر یه ترانه باش، که بتونه زمین مزرعه ر شخم بزنه!

یه ترانه که بدزده غربت دروازه غار!

کم کنه از سر واژه سایه‌ی طناب دار!

یه ترانه که بغره تلخی این روزگار!

بشه پاک کرد با طنینش عرق کارگرا ر!

فکر یه ترانه‌ام، که یه هیزم بشه تو بخاری‌ای یخ زده!

فکر یه ترانه‌ام، که با اون سر برسن شادی‌ای نیومده!

فکر یه ترانه‌ام، که چراغونی کنه شبای زخم دشنه ر!

فکر یه ترانه‌ام، که بگیر عطش مسافرای تشنه ر!

فکر یه ترانه‌ام، که بیاره همه‌ی آدما ر تو کوچه‌ها!

فکر یه ترانه‌ام، که کلیدی بشه تو قفل در زندون ما!

یه ترانه که بدزده غربت دروازه غار!

کم کنه از سر واژه سایه‌ی طناب دار!

یه ترانه که بغره تلخی این روزگار!

بشه پاک کرد با طنینش عرق کارگرا ر!

 

فلش

هم تو خیابون هم، تو بزرگراه!

پر شده از تابلو، را به راه!

یکی میگه برو دیگه، یکی میگه وایسا!

یکی میگه این جا، یکی اون جا!

فلش نشون میده راه بهتر!

سر به راه میکنه هر در به در!

آخ اگه عاشق پرسه زدن باشی!

اگه یه دیوونه مثل من باشی!

با تیغ فلشا کلکت میکنن!

توی گوش تو عربده میزنن:

فلش درس مث یادآوریه!

که میگه آدم خوب خاکستریه!

نه سفید نه سیاه، بین این دو رنگ!

تو لاک خودشه یک آدم زرنگ!

اگر یهو دنبال راه تازه رفت،

دنبال دستی که پل بسازه رفت،

باید یکی باشه که راهش سد کنه!

یکی باشه که مسیرش رصد کنه!

آدما مثل یه گله چپون میخوان!

یا مث صف شترا ساربون میخوان!

هیچ کسی راه نره دنبال دلش!

چپ راست ولش! سمت فلش!

یکی باید افسار تو دستش باشه!

تا یه وخ کسی جرات نکنه پاشه!

آره! آره! این جوری روزگار!

کج بری می‌رسی به تیرک دار!

فلش یه علامت مقدس شده!

توی دست چوپونا دس به دس شده!

چوپونایی که میگن ما چی کار کنیم!

کی یا واستیم کییا فرار کنیم!

فلش که گم کنی جات تو زندونه!

هر کسی بگه نه اون جا مهمونه!

آخ که چه ذلیل شدن آدما دیگه!

چشماشون به دهن چوپونه که چی میگه!

یکی باید این قانون بشکنه!

اون یه نفر کیه؟ تویی، یا منه؟

هیچ کسی راه نره دنبال دلش!

چپ راست ولش! سمت فلش!

 

طعم غم

رطب بم، طعم غم داره دیگه!

این آمار تو روزنامه میگه!

وقتی پرتقالا ریختن از درخت!

روزگار شد واسه من سیاه سخت!

سقفای کاه گلی رو سرم شکست!

خنده از خونه‌ی من بارش بست!

زنده زنده زیر خاک رفت پدرم!

سقفمون شد سنگ گور مادرم!

حالا دستای شما سقف منه!

سقفی که با زلزله نمیشکنه!

دس به دس بدین تا غصه کم بشه!

شهر خون غم، دوباره بم بشه!

 

گیتار برقی

یه گیتار میخوام، یه خلوت،

واسه خوش صدا شدن!

یه ترانه واسه پرواز،

از زمین جدا شدن!

یه گیتار میخوام، یه خلوت،

برای ضجه زدن!

می خوام از خنجر آواز،

پاره شه گلوی من!

یه گیتار میخوام، که دنیا، از صدای اون بلرزه!

یه گیتاربرقی که جیغش، یاغیه! دشمن مرزه!

یه گیتار میخوام، یه خلوت،

برای به تو رسیدن!

برای گذشتن از شب،

روی سایه خط کشیدن!

یه گیتار میخوام، یه خلوت،

تا رسیدن به یه فریاد!

واسه خوندن از درختی،

که شکست، اما نیفتاد!

یه گیتار میخوام، که دنیا، از صدای اون بلرزه!

یه گیتاربرقی که جیغش، یاغیه! دشمن مرزه!

 

متروی نیمه شب

با من بیا تا پرسه، تا دیدار لبالب!

تا طعم عشق بازی، در متروی نیمه شب!

با من بیا تا خطر، تا صید یه ستاره!

تا اختتام تن پوش، در خواب جشنواره!

با این حریق خوش رنگ، هم شعله شو! شاپرک!

برنده شو در شب این تسلیم مشترک!

شب گیس تو باغ معلق، نفست پل ترانه!

لب تو پر شهد یه کندو، من نیش تازیانه!

تب چشم تو رد گلوله، تا یه مرگ عاشقانه!

پیراهنی از شیشه، بر تن کن امشب! بانو!

این لحظه هار پر! بوسه‌ی مردافکن کو؟

یک کاج گرگرفته، امشب روییده از من!

من را ببر به دیروز، تا هفت ساله بودن!

حراج آسایش باش! با بوسه‌های نوبر!

حرس کن شانه‌ام را، از بال صد کبوتر!

شب گیس تو باغ معلق، نفست پل ترانه!

لب تو پر شهد یه کندو، من نیش تازیانه!

تب چشم تو رد گلوله، تا یه مرگ عاشقانه!

 

لیلی

توی چشمای تو، یه گوله نوره!

دل تاریک من، چه از تو دوره!

برای تو هر روز، یه روز تازه س!

ولی روزای من، چه سوت کوره!

ببین تو این قفس، چه بیقرارم!

من تنها نذار! بیا کنارم!

من که با یک نگاه، شدم مست تو!

نذار که ویرون شم! کجاس دست تو؟

توی شب‌های من، یه کهکشونی!

بگو تا آخرش، باهام میمونی!

با تو روشن تر از، صدتا فانوسم!

دلم میخواد بیای، بشی عروسم!

دلم میخواد دستت، تنهام نذاره!

نمی شه دل بیتو، دووم بیاره!

با این که از چشات، عسل میریزه!

ولی نیش حرفات، یه نیش تیزه!

میخوامت خیلی! تویی لیلی! چرا از مجنون دوری؟

می خوامت خیلی! آخه لیلی، چرا این همه مغروری؟

 

بی خیالی

دوباره رفتی موندم، با یه قاب عکس خالی!

خودت مثل همیشه، باز بزن به بی‌خیالی!

من تو فکر با تو موندن، تو همه ش به فکر رفتن!

بی تو تعریفی نداره، روزای تنهایی من!

حتا ساعت رو دیوار، داره خوابت میبینه!

تو که نیستی حال روز من این خونه همینه!

کوچه‌ی خاطره‌ها ر، پرسه می‌زنم دوباره!

پسر شب صدا کن! دختر ماه ستاره!

یادته شبی که تنها، منتظر نشسته بودم!

بی خیال رسیدی از راه، نمی‌دونستی حسودم!

دس تو دست یه غریبه، از کنار من گذشتی!

رفتی از خاطره بیرون، دیگه پیشم برنگشتی!

پا گذاشتی روی قلبم، رو تموم آرزوهام!

اما با این همه غصه، من هنوزم تو ر میخوام!

بی تو با خیال چشمات، پرسه می‌زنم دوباره!

پسر شب صدا کن! دختر ماه ستاره!

 

زامبی

وقتی ماه تو شب می‌تابه، مث چشم یه جسد،

توی شهر مرگ وحشت، میرسه ساعت بد!

ساعتی که مرده‌ها تو دل خاک زنده میشن!

راه میفتن توی کوچه‌ها پی شکار تن!

زوزه میکشن همه درس مث یه گله گرگ!

از صدای ضجه شون میلرزه این شهر بزرگ!

پشت هر دیوار این شهر مرده یی منتظره!

تا یه زنده ر به سرزمین لعنت ببره!

آخه مرده‌ها همیشه زیر خاک لونه دارن!

حتا خاک باغچه‌ی خونه‌ی تو، خونه‌ی من!

شبا چشمات نبند! میان برای برای بردنت!

نفس سردشون حس می‌کنی رو گردنت!

مث خفاش خونت جرعه به جرعه میمکن!

هر لباسی تنته برای تو میشه کفن!

مرده‌ها ر نصفه شب توی خیابونا ببین!

نگا کن! دست یکی کنده شد، افتاد زمین!

همه پوسیده تناشون، بوی مرگه همه جا!

کوچه‌ها پر شدن از خرناسه و صدای پا!

همه مردن، حتا این پلیس سوت سوتک به دست!

حتا راننده‌ی تاکسی، حتا اون عابر مست!

حتا این دختری که بهت اشاره میکنه!

اگه فرصت شه گلوت پاره پاره میکنه!

شهر مرده، شهر زامبی، شهر خونآشام این شهر!

شهر سرهای بریده، لونه‌ی جذام این شهر!

 

اعدامی

من بستن به یه تیرک، رو به روم یه گله سرباز!

فاصله یک نخ سیگار، تا رهایی، تا یه پرواز!

پک به پک ثانیه‌ها ر میسوزونم با نفس هام!

دست پام بستن اما من هنوزم توی رؤیام!

فکر یه بچه کلاغم، که تو لونه ش شده پنهون!

نوک اون صنوبر پیر، گوشه‌ی حیات زندون!

وقت نعره‌ی تفنگا، اون کلاغ چه حالی داره؟

نکنه بمیره از ترس؟ نکنه طاقت نیاره؟

عمر سیگارم بلند تو سرم صدتا سواله!

پس چی شد دستور آتش؟ نکنه فرمانده لاله!

دغدغه هام بدزدین! آی! دوازده تا گلوله!

آخه تا کی بیصدایین، توی دالون یه لوله؟

من این سیگار نصفه، با یه عالمه خیالات!

فکر سربازای گشنه، این چشای خسته و مات!

هرکدوم از اینا شاید، از یه ده اومده باشن!

راضی نیستن که بشینه گوله شون تو سینه‌ی من!

خود فرمانده‌ی جوخه، بچه یی داره تو خونه!

وای از اون روزی که بچه، شغل باباش بدونه!

می دونم لحظه‌ی اعدام، تو خونه میپره از خواب!

خسته‌ام از این خیالات! بگو کی میزنه آفتاب؟

عمر سیگارم بلند تو سرم صدتا سواله!

پس چی شد دستور آتش؟ نکنه فرمانده لاله!

دغدغه هام بدزدین! آی! دوازده تا گلوله!

آخه تا کی بی‌صدایین، توی دالون یه لوله؟

 

دریا خانوم!

تو شب روشن چشمات،

یه ستاره خونه داره!

هوای شرجی بندر،

دستات یادم میاره!

مث دریا پر راز،

مث گوشماهی قشنگی!

عینهو مردم بندر،

با همه صاف یه رنگی!

دریا خانوم! تو دل من، تا همیشه موندگاری!

من تو ساحل، چش به راهت، ولی تو فکر فراری!

وقتی که شادی خندون،

مث خورشید جنوبی!

وقتی غمگینی دلتنگ،

مث تصویر غروبی!

بیا که عاشق زارت،

تشنه‌ی هرم نگاته!

این دل همیشه بیتاب،

عاشق زنگ صداته!

دریا خانوم! تو دل من، تا همیشه موندگاری!

من تو ساحل، چش به راهت، ولی تو فکر فراری!

 

به گل نشسته

من شبنم ابریشم! تو صاعقه و فولاد!

با اومدنت این دل، از اوج غزل افتاد!

تو اومدی گفتی: پایان غم دردی!

از مزرعه‌ی چشمام، رؤیا ر درو کردی!

من خسته و ناباور، تن دادم پژمردم!

پسکوچه‌ی چشمات از یاد دلم بردم!

من از پرسه گرفتی، از رفاقت، از ترانه!

از دقیقه‌های هق هق! از هوای عاشقانه!

بین دستای من تو، فاصله پل شکسته!

کشتی عشق من تو، عمری به گل نشسته!

من جنگلی از فانوس، تو حمله‌ی شن بادی!

جادوی تو خوابم کرد، با قصه‌ی آزادی!

آغوش تو زندانه! دستای تو زنجیره!

پروانه‌ی آوازم، تو چنگ تو میمیره!

چشمای من بستی، رو به گل فواره!

با تو نفسم تنگه، هر ثانیه آزاره!

من از پرسه گرفتی، از رفاقت، از ترانه!

از دقیقه‌های هق هق! از هوای عاشقانه!

بین دستای من تو، فاصله پل شکسته!

کشتی عشق من تو، عمری به گل نشسته!

 

آقایون

با شمام! هی! آقایون! آی! شما از ما بهترون!

شمایی که تکیه دادین به متکای جنون!

شما که سرنخ جون آدما دستتنونه!

شما که حتا اجل فرمونتون میخونه!

شما دستتون درسته، وقتی فکر کشتنین!

تو یه چش به هم زدن، صدتا گل سر میزنین!

دستتون درسته وقتی خواب قیچی میکنین!

وقتی کوه نقره ر یک شبه هیچی میکنین!

آدمای شهر شب تخت سلیمون نمی‌خوان!

خورشید اون ور میله‌های زندون نمی‌خوان!

شب تاریک نمی‌خوان! جاده ر باریک نمی‌خوان!

همیشه مقصد دور، سراب نزدیک نمی‌خوان!

نفت فولاد گرون، آدم ارزون نمی‌خوان!

گلا ر اسیر سرنیزه‌ی بارون نمی‌خوان!

یه کمی شادی میخوان!

یه ذره آزادی میخوان!

آدما که از شما حتا یه سکه نمی‌خوان!

خورده نون بسه شونه، نون یه تیکه نمی‌خوان!

چک سفته نمی‌خوان! دیو نرفته نمی‌خوان!

ترس صابخونه شون هفته به هفته نمی‌خوان!

هر دقیقه شون زهر نیش کژدم نمی‌خوان!

سایه‌ی اجل ر روی سر مردم نمی‌خوان!

نذارین بچرخه آسیابتون با خون ما!

نباید حنا با خون ببنده دستای شما!

یه نخود بترسین از آخر این قصه‌ی بد!

وقتی رودخونه بیدارشه میشکنه طاقت سد!

وقتی که گره بشن مشتا سیاهی میشکنه!

ماه خانوم لحاف شب ر از تنش پس میزنه!

دیگه بیدار میشن این آدمکای سر به زیر!

چوپون دروغگو تو چنگ رمه میشه اسیر!

آخه این آدما که کوه جواهر نمی‌خوان!

تنها به جرم غزل کشتن شاعر نمی‌خوان!

یه کمی شادی میخوان!

یه ذره آزادی میخوان!

 

بی خوابی

وقتی کف کفشای شب، با عطر شب بو دشمنه،

وقتی صلیب بردگی وبال شونه‌ی منه،

وقتی که گل میخ جنون حرمت دست میشکنه،

دل به کدوم رؤیا بدم؟ خوابم نمیبره! ننه!

می شکنه ساز هر کسی ساز مخالف بزنه!

رو هر در دریچه یی، هزارتا قفل آهنه!

وقتی که عنکبوت داره توی دلم تار میتنه،

چشمم چه جوری هم بیاد؟ خوابم نمیبره! ننه!

قحطی عشق عاشقی تو قلب هر مرد زنه!

تنها چراغ چشم گرگ تو این سیاهی روشنه!

نه رخشی شیهه میکشه، نه خبر از تهمتنه!

افسانه‌ها تموم شدن! خوابم نمیبره! ننه!

بگو که لحظه، لحظه‌ی سیب طلا ر چیدنه!

فصل نفس تنگی گذشت، وقت نفس کشیدنه!

ساعت گل گفتن تو، موقع گل شنیدنه!

قصه‌ی قیمتی بگو! خوابم نمیبره! ننه!

برام یه لالایی بخون، هم قد یه رنگین کمون!

از مرگ دیو قصه‌ها، از دختر شاه پریون!

باید توی خوابم شده، از شب کهنه رد بشم!

باید رفاقت با گل فواره ر بلد بشم!

 

میشه عاشق تو بود!

پشت یه چراغ قرمز میشه عاشق تو بود!

حتا وقتی گفتی: هرگز! میشه عاشق تو بود!

می شه عاشق تو بود سیب ممنوعه ر چید!

رو همه تخته سیاها، عکس چشمات کشید!

می شه تازه تر شد حرفای عاشقونه گفت!

می شه اسم شبای مهتابی از تو شنفت!

آره! میشه اگه تو دستام باور بکنی!

اگه با تلخی این فاصله‌ها سر بکنی!

تو خیابون، زیر بارون میشه عاشق تو بود!

حتا تو کنج یه زندون میشه عاشق تو بود!

میشه رو دیوار سنگی، اول اسمت کند!

با خیال تو گذشت از دل دیوارای بند!

می شه آزادی حس کرد، با خیال داشتنت!

میشه عمر گذروند، حتا با عطر پیرهنت!

آره! میشه اگه تو دستام باور بکنی!

اگه با تلخی این فاصله‌ها سر بکنی!

 

شکنجه گر

تو چنگ یه قابیلم! پابسته‌ی این دخمه!

پیراهن من از خون! تن پوش من از زخمه!

فواره‌ی فریادم، از سرخی خونم پر!

غارت شده انگشتام، از گاز یه گازانبر!

تاول زده آوازم، با بوسه‌ی صد سیگار!

من موندم انکار پیروزی این آوار!

من نگران هستی نوزاد این شکنجه گر!

اون نگران این سکوت! فکر عذابی تازه تر!

من فکر آزادی اون! در حال کهکشون شدن!

اون به خیال مردن فانوسکی تو سر من!

این زجر تحمل کن، تا نعره‌ی پایانی!

تو هستی این خاکی، آزاده‌ی زندانی!

با درد خودی‌تر شو، فریاد تو خوش رنگه!

دستای تو با خواب این ثانیه میجنگه!

فردا دیگه آزادن، دستای تو از زنجیر!

فواره نمیترسه، از سایه‌ی یک شمشیر!

من نگران هستی نوزاد این شکنجه گر!

اون نگران این سکوت! فکر عذابی تازه تر!

من فکر آزادی اون! در حال کهکشون شدن!

اون به خیال مردن فانوسکی تو سر من!

 

چشم تو

ای که چشمات رنگ قهوه س! رنگ کافه نادری!

من آتیش زدی باز میخوای از پیشم بری؟

آخه جز من کی با قهوه‌ی چشات مس میکنه؟

کی واسه خوندن تو این همه دس دس میکنه؟

واسه خوشحالی تو میشه هزارتا دیو کشت!

می شه زندگی ر دید تو اون دوتا چشم درشت!

توی امتحان خورشید، برق چشم تو قبوله!

با مسلسل نگاهت، من بستی به گلوله!

ای که توی نفسات عطر گل رازقیه!

دل منتظر نذار! بگو که عاشقت کیه؟

خوب میدونم مث من هزارتا دیوونه داری!

آخه تو چشمایی که دل میلرزونه داری!

فاصله بین من تو صدتا روز صدتا شب!

بگو کی فاصله‌ی بین ما میشه یک وجب؟

توی امتحان خورشید، برق چشم تو قبوله!

با مسلسل نگاهت، من بستی به گلوله!

 

مادر

مادر! ببین که خسته‌ام! تنها و دل شکسته‌ام!

مثل زمان بچگی، کنار تو نشسته‌ام!

مادر! نگاهی کن به من! ساکت نمون! حرفی بزن!

از بی وفاییهام بگو! از تلخی تنها شدن!

مادر! فشار زندگی! من کشید به بردگی!

دنبال رؤیاهای پوچ، راهی شدم به سادگی!

مادر گل! بانوی عشق! خاتون موسپید من!

هنوز تو فصل بیکسی، تنها تویی امید من!

دستای مهربونت، تو وقت گریه کم دارم!

بدون که بیسایه‌ی تو، تو زندگی بد میارم!

مادر! برام قصه بگو! بگو پل ترانه کو؟

قصه‌های قدیمی ر، بگو دوباره مو به مو!

از من بگو که بیصدام! نگو که از یادت جدام!

بگو میشینی هر غروب، منتظر صدای پام!

نگو کسی به در نزد! من اومدم که تا ابد!

عصای دست تو بشم! تو لحظه‌های خوب بد!

مادر گل! بانوی عشق! خاتون موسپید من!

هنوز تو فصل بیکسی، تنها تویی امید من!

دستای مهربونت، تو وقت کم دارم!

بدون که بیسایه‌ی تو، تو زندگی بد میارم!

 

ترک ترک

چشمت دوباره تر شده! ترانه در به در شده!

بگو که تو بازی ما، کلاغ سیاهه پر شده؟

چشمت دوباره تر شده! شبپره شعله ور شده!

دل سه تار شور میزنه! گوش فرشته کر شده!

ترک ترک شد دل من! ساکت نمون حرفی بزن!

بگو تو این شب سیاه، چه رنگی عاشق شدن؟

رنگین کمون دربیار، از پس پیرهن بهار!

با تیغ آفتاب دوباره، دخل سیاهی ر بیار!

دوباره بارونی شدی! تو غصه زندونی شدی!

آبادی عشقی، نگو، دچار ویرونی شدی!

تکیه بده به طاقتم! من با تو بین‌هایتم!

با تو همیشه روشنم، بیتو اسیر لعنتم!

ترک ترک شد دل من! ساکت نمون حرفی بزن!

بگو تو این شب سیاه، چه رنگی عاشق شدن؟

رنگین کمون دربیار، از پس پیرهن بهار!

با تیغ آفتاب دوباره، دخل سیاهی ر بیار!

 

دوتا گنجشک …

دو تا گنجشک دنبال هم افتادن تو آسمون!

یه تریلی توی جاده میادش زوزه کشون!

دو تا گنجشک، دوتا عاشق، بی‌خیال مست شاد!

یه تریلی با شتاب سرعت خیلی زیاد!

دو تا گنجشک! یه تریلی!

یکی مجنون، یکی لیلی!

دو تا گنجشکای عاشق تو بیابون میپرن!

اونا از دام سیاه سرنوشت بی‌خبرن!

شوفر پیر تریلی پا گذاشته روی گاز!

خیلی خسته س از بیابون یه جاده‌ی دراز!

دو تا گنجشک! یه تریلی!

مث مجنون، مث لیلی!

دو تا گنجشک، که تناشون داغه از تب علاقه!

یه تریلی که با چرخاش ضجه‌ی یه اتفاقه!

دو تا گنجشک که پراشون پر شده توی بیابون!

یه تریلی که رو شیشه ش باقی مونده ردی از خون!

دو تا گنجشک … یه تریلی!

نه یه مجنون! نه یه لیلی!

یه تریلی! یه تریلی! یه تریلی…

 

چشات چه رنگیه؟

تو چین پیراهن تو مثل یه سایه گم میشم!

پر برکت میشه تنم! مزرعه‌ی گندم میشم!

عطر تو هر گلی ر از تو گل خونه فرار میده!

شب نشون سیاهی ر از چشمای تو پرسیده!

نشون به اون نشون که سرو پیش تو سر خم میکنه!

برق چشات روی یه فوج ستاره ر کم میکنه!

تو روزگاری که دل تموم مردم سنگیه،

دختر آب آینه! بگو چشات چه رنگیه؟

ابریشم ارزون میشه تا تو دس به گیست می‌کشی!

خورشید خجالت میکشه، وقتی تو آفتابی میشی!

عکس تو که تو قاب بره، اون قاب دیگه نمیشکنه!

آکاردئون نواز کور، به عشق تو ساز میزنه!

به عشق دیدنت که هر چشمی ر بینا میکنه!

شاعر لال با تب ترانه گویا میکنه!

تو روزگاری که دل تموم مردم سنگیه،

دختر آب آینه! بگو چشات چه رنگیه؟

 

فردا قشنگه

نگو پاییز اومده پشت در خونه‌ی ما!

نگو بارون زده رو سر تموم غنچه‌ها!

ما با هم خود بهاریم، شعر پاییز نخون!

نمی ذاریم دیو برف یخ بیاد تو خونه مون!

ما باید قد بکشیم تا خود خورشید برسیم!

رو همه تاریکیا، خسته گیا، خط بکشیم!

روبه رومون روشنه! فردا قشنگه! مگه نه؟

پیش پامون یه پل رنگ وارنگه! مگه نه؟

تو دلامون یه چراغه که بهش میگن امید!

غم نداریم که زمونه جنس سنگه! مگه نه؟

خستگی حریف ما نیست، توی راه زندگی!

نمی ذاریم که بیفتیم توی چاه زندگی!

دس به دست هم میدیم، تا دنیا آفتابی بشه!

آسمون آرزومون، آبی آبی بشه!

ما باید قد بکشیم تا خود خورشید برسیم!

رو همه تاریکیا، خسته گیا، خط بکشیم!

 

دریا رو ویلچر

اگه گفتی کیه که میدوه اما پا نداره؟

اگه گفتی کیه که حتا بدون چشم میبینه؟

بگو کی آغوشش امن اگه دستاش بریدن؟

کی گلوش سم سوزونده تا صداش به دل بشینه؟

کی سکوتش، خود نعره س؟ کی دلش آتش فشونه؟

کیه که برق نگاهش، چشم شب ر میسوزونه؟

کی نمیتونه که دستی بکشه رو سر بچه ش؟

کی که گلایه هاش حتا آینه نمیدونه؟

اونا که خوردن بردن، ترکشا ر نشمردن!

عصمت مزرعه مون به مترسکا سپردن!

تن هیچ کدوم تو آتیش، پیرهن تاول نپوشید!

هیچ کدوم تو این همه سال، روزی صد دفعه نمردن!

تنها اونه که به زخماش شب روز دخیل میبنده!

دیگه خود کرده به سرفه! به تب سم کشنده!

از رو اسب افتاده اما، اصل رؤیاهاش داره!

شونه هاش خم شدن اما، اون هنوزم سربلنده!

اگه بشناسیش می‌فهمی، که چه دردی داره شاعر!

باورت میشه که دریا، جا میشه روی یه ویلچر!

اگه بشناسیش می‌فهمی، غیرتش خریدنی نیست!

هق هقش بدون اشکه! گریه‌ی اون دیدنی نیست!

 

خنجر ماه

تو یه صندوقچه‌ی ده قفل بزرگ، خنجر پدربزرگم خوابیده!

کی میدونه تا به حال تیغه‌ی اون، خواب گردن کدوم دیو دیده؟

یه شبی ده تا کلید برمی‌دارم، به گذشته‌ها شبیخون می‌زنم!

دل به هیچ یکه سواری نمی‌دم! باورم میشه که پهلوون منم!

چادر شب به آتیش می‌کشم! قلعه‌ی طلسم داغون می‌کنم!

برده‌های تشنه‌ی شهر شب به گل ستاره مهمون می‌کنم!

آخرش دستای ما گره میشن، تو سکوت قصه گل میکنه مشت!

باورم میشه که دیو وحشت با ترانه‌های تازه میشه کشت!

اگه دستامون باور بکنیم، اگه همصدا بشن حنجره‌ها،

شب میترسه از سیاهی خودش! سیل سایه کش میشه بغضای ما!

آخر از رو خنجر پدربزرگ، پاک میشه غبار سالای سیاه!

توی تاریکی شهر شب زده، میدرخشه خنجر هلال ماه!

 

از خود راضی

دست تو، پیرهن سیاه این شب دریده!

قلب من، نازت خریده!

عطر تو، تو تمام شهر قصه پیچیده!

چشم من، باز خوابت دیده!

از خواب من، تا خواب تو،

چن تا شب سیاه، چن تا قرص ماه، فاصله س؟

از خواب تو، تا خواب من،

چن تا خیال بد، چن تا قلب بیحوصله س؟

چشم تو، چلچراغ روشن شبای تاره!

دل بیتو، دلخوشی نداره!

قلب من، مثل سنگ سخت کوه بزرگه!

تو چشمات، برق چشم گرگه!

از دست من، تا دست تو،

چن تا حصار سد، چن تا راه بد فاصله س!

از دست تو، تا دست من،

دیوار قلب تو، قلب سنگ بیحوصله س!

آی! تو! عروسک خیمه شب بازی!

آی! تو! دخترک از خود راضی!

 

لالایی

تو دل این شب سیاه، صدای لالایی میاد!

آخ که چه قدر با این صدا، آدم دلش گریه میخواد!

مادر بچه دستاشون گره شدن به همدیگه!

مادر تو لالاییش داره از یه پدر قصه میگه!

میگه: لالایی! نازکم! بخواب! بابا فردا میاد!

دلش هنوز پیش توئه! دوست داره خیلی زیاد!

میاد از اون جایی که خون گل میکنه رو پیرهنا!

صدپاره میشن دم به دم، با سوت خمپاره تنا!

پشت سرش آتیشه و گلوله و میدون مین!

چشمات هم بذار! تو خواب، از گونه هاش بوسه بچین!

اما نه، گونه هاش نه! میگن بابات سر نداره!

دل منم مثل تو این قصه ر باور نداره!

لالایی کن! که چشمونت قشنگه!

نگاهت رنگ باروته فشنگه!

بابا چشمات داره غم نداره!

تا جون داره با این دیوا میجنگه!

لالایی کن! لالایی کن! لالایی!

که فرداس آخرین روز جدایی!

دیگه تو خواب نمیگی با دل تنگ:

« بابا جونم! بابا جونم! کجایی؟»

لالایی کن! عزیز دل! که قصه مون به سر رسید!

غصه نخور حتا اگه، بابا بدون سر رسید!

رسمه که سربلندامون، زودتر بدون سر بشن!

سایه ش همیشه باقیه، رو سر تو، رو سر من!

بابا سرش جا مونده تو، یه گوشه‌ی میدون مین!

شاید تا حالا سر اون، شده یه تیکه از زمین!

زمینی که دستای تو، میتونه آبادش کنه!

برق چشات میتونه از سیاهی آزادش کنه!

لالایی کن! که چشمونت قشنگه!

نگاهت رنگ باروته فشنگه!

بابا چشمات داره غم نداره!

تا جون داره با این دیوا میجنگه!

لالایی کن! لالایی کن! لالایی!

که فرداس آخرین روز جدایی!

دیگه تو خواب نمیگی با دل تنگ:

« بابا جونم! بابا جونم! کجایی؟»

 

کبوتر مجسمه

نبین جماعتی ر که دارن میچرخن دور این میدون ترس همهمه!

ببین کبوتری ر که میشینه فضله میندازه رو صورت مجسمه!

کبوتر آزاد رهاس، وحشت نداره که یه وقت مجسمه غضب کنه!

می دونه دست سنگی اون نمیتونه آبی آسمون وجب کنه!

ترسی نداره تو دلش، نه از خود مجسمه، نه از مدالای طلاش!

نه از لباس ارتشیش، نه از یراق درجه ش، نه از نشون رو کلاش!

کبوتر اومده بگه: آهای! آهای! آدمکا! قدرت قداست نداره!

هر کسی اون بالا باشه، یعنی که داره پا روی، سر یه ملت میذاره!

می خواد بگه: مجسمه! چش غره فایده نداره! نقابت افتاده دیگه!

این فقط من نمیگم، مشتای خشم مردم لک رو صورتت میگه!

این آدمای سر به زیر، میخوان با هم یکی بشن تا تو ر کله پا کنن!

اون وقت می‌بینی آدما، وقتی یکی شن میتونن، قیامتی به پا کنن!

…کبوتره پرید گفت رازی ر که مجسمه هنوز از اون بیخبره!

نمی دونه تو قلب هر آدمی که تو میدون یه عالمه کبوتره!

کبوتره میخواس بگه: آهای! آهای! آدمکا! قدرت قداست نداره!

هر کسی اون بالا باشه، یعنی که داره پا روی، سر یه ملت میذاره!

 

پل شکسته

امشب نقاب شرم از سر واژه کم کن!

بال چهل کلاغ بد خبر قلم کن!

مهتاب زنده کن باز توی حباب فانوس!

تو جشن دل سپردن، آغوشت تنم کن!

امشب تنی‌ترین باش! رنگین کمون تب دار!

تا فصل گر گرفتن، این لحظه‌ها ر بشمار!

این لحظه‌ها حریف اندوه روزگارن!

پس تا همیشه خواهش! پس تا همیشه تکرار!

نذار بین ما باشه، صدتا پل شکسته!

کوهای مه گرفته، گردنه‌های بسته!

یه عشق نیمه کاره، با دو تا قلب خسته!

من از ستاره داغم، مثل شبای بندر!

تن خسته از عذاب این جنگ نابرابر!

چشمای تو معما، مثل شبای دریا،

ماهی سرخ قلبم، توی چشات شناور!

با نبض من یکی شو! تا گفت گوی بی‌لب!

تو شعله‌ها سفر کن، تا انتهای این تب!

پرواز این شهاب تو آسمون نگاه کن!

هم لحظه‌ی تولد، هم فصل مرگه امشب!

نذار بین ما باشه، صدتا پل شکسته!

کوهای مه گرفته، گردنه‌های بسته!

یه عشق نیمه کاره، با دو تا قلب خسته!

 

عصر پنجشنبه‌ی گیشا…

عصر پنجشنبه‌ی گیشا: فرصت خوب تماشا!

وعده‌ی قرار من با دختری از جنس رؤیا!

عصر پنجشنبه‌ی گیشا: پرسه تو پیاده روها!

کوچه‌های نوجوونی، آرزوهای من ما!

از کانال تا زیر پل ر چن دفه پیاده رفتم؟

چن دفعه تا ته گیشا از نفس افتاده رفتم؟

خسته از پرسه نمی‌شد دل دیوونه‌ی ولگرد!

می‌رسید به تپه یی که اتوبان اون لگد کرد!

بگو کی سایه‌ی عشق از سر کوچه‌ها برداشت؟

کی یه برج بدقواره توی پارک جنگلی کاشت؟

کی کانال با یه صف از نئون مغازه پوشوند؟

کی بوتیکا ر علم کرد؟ کی دلای ما ر رنجوند؟

کوچه‌ی سیام زمین گل کوچیک بازی ما بود!

جمعه شب‌ها توی تپه چه قیامتی به پا بود!

پاتوق من دل من کنج بازار علی بود!

هفته‌ها هف تا طبق از خاطرات مخملی بود!

مجتمع ر دوره کردن، دل سپردن، دل شکستن!

با رفیقای صمیمی، سر پونزدهم نشستن!

فصل دعوا سر پول بستنی شکلاتی!

فصل ساعت چنده گفتن! فصل عشق منکراتی!

پرسه می‌زنم دوباره این خیابون عزیز!

می‌بینم چشمک زشت این همه مجنون هیز!

یه نگاه آشنا نیست، گیشا بن بست و خالی!

منم عطر عبور صدتا لیلی خیالی!

 

آخرین غم

بگو دوباره، سقوط تلخ کدوم ستاره، شب سیا کرد؟

کدوم غزل رخت گریه پوشید؟ کدوم ترانه با گریه تا کرد؟

بگو کدوم گل، نموند پژمرد؟ کدوم کبوتر تپید جون داد؟

کجای این شب، نفس تموم کرد، گلوی آبستن یه فریاد؟

بگو که عادت شده برامون، خبر شنیدن، مرثیه گفتن!

از این نسیم سرد خبرکش، حکایت مرگ گل شنفتن!

تا دستامون توی هم نیست،

غم ما آخرین غم نیست!

نمیشه رد شد از دیوار،

تا وقتی مشت محکم نیست!

بیا که از این بغض مداوم، دلم گرفته! دلم گرفته!

درا ر وا کن! آینه رها کن که گرد اندوه غم گرفته!

من ببر تا یه جای دنیا، که قاصدکهاش سیا نباشن!

من ببارون رو خاک جایی، که زیر چکمه گلا نباشن!

نذار که من خو کنم به گریه، نذار که خاکستری شه حرفام!

نذار بلغزم تو برکه‌ی این مرثیه‌های کهنه‌ی بینام!

تا دستامون توی هم نیست،

غم ما آخرین غم نیست!

نمیشه رد شد از دیوار،

تا وقتی مشت محکم نیست!

 

خودکشی

یه بوم سفید رو سه پایه گذاشت

یه گوله تو خازن تپانچه تپوند!

پشت به اون بوم رو یه صندلی نشست

لوله‌ی تپانچه ر تو دهنش چپوند!

اتاق خالیش یه دم نگاه کرد،

چشماش بست ماشه ر چکوند!

خون روی بوم سفید شتک زد،

از خواب خوش هم سایه ر پروند!

هیشکی ندونست قلب نقاش

چه درد غصه یی اون جوری شکوند!

توی نمایشگاه بعد مرگ اون،

هر کسی یه چیز از تو تابلو خوند!

تابلوی سفیدش با چن تا لک سرخ،

تموم مردم اون جا میکشوند!

یکی میگفتش: «این اوج هنرهاست»،

یکی دیگه می‌گفت: «باید اون سوزوند!»

آخری میگفتش: « حیف که نقاشش،

تا اولین گالریش زنده نموند! »

هیشکی ندونست قلب نقاش

چه درد غصه یی اون جوری شکوند!

 

گل بانو

توی چشمات یه شعر عاشقانه!

تو نگاهت یه عالمه ترانه!

مث خورشید بزرگ روشنیبخش،

مث مهتاب قشنگ شاعرانه!

توی سرمه‌ی چشات، شب زندونی!

مث خورشید وسط، تابستونی!

مث پروانه و گل، رنگارنگی!

با دل شکسته‌ی ما، می‌جنگی!

مثل دریا زلال بین‌هایت!

مثل بارون عزیز باطراوت!

تو یه لیلی پر از ناز کرشمه،

من یه مجنون با یه قلب پر شکایت!

نگو بین من تو یه راه دوره!

دل خسته برات پل عبوره!

پا بذار تو قلب من تا شب بمیره،

توی چشمای تو یه کهکشون نوره!

به نگاه ما سفر کن! گل بانو!

دل ما ر در به در کن! گل بانو!

شب تاریک سحر کن! گل بانو!

سایه‌ها ر دس به سر کن! گل بانو!

 

آسمون …

این بالا، یه آسمونه، این جا بین قلبا نه مرزه، نه دیواره!

این بالا، یه آسمونه، هم جای آفتاب مهتابه، هم پر ستاره!

من میخوام، این جا بمونم، شاید روی ابرا بشه عشق پیدا کرد!

من میخوام، از تو بخونم، این جا راحت اسم هر کس، میشه صدا کرد!

عاشق پروازم، رؤیام می‌سازم، زیر بارون میخونم!

فانوس خورشید، تو دستم می‌گیرم، فکر رنگین کمونم!

اون پایین، خیلی شلوغه، دیگه هیچ کس فکر ساختن بادبادک نیست!

اون پایین، پر از دروغه، اون جا هر کسی کلک زد، نمره ش میشه بیست!

این بالا، قلبا یه رنگن، تو خطر آدما دست هم میگیرن!

این بالا، حرفا قشنگن، دغدغه‌های رو زمین از، بالا حقیرن!

عاشق پروازم، رؤیام می‌سازم، زیر بارون میخونم!

فانوس خورشید، تو دستم می‌گیرم، فکر رنگین کمونم!

 

باور نکن!

به رنگ آسمون شک کن، تماشا داره تردیدت!

شاید جادوی شب باشه، شکوه نور خورشیدت!

نکن باور که هر راهی به مقصد میرسه آخر!

کلاغا روی دیوارن، کلاغ پر ر نکن باور!

شاید این پنجره راهی واسه تأکید دیواره!

شاید این بستر راحت، یه دام از خنجر خاره!

پدر، افسانه و سحر با چشم بسته باور کرد!

نه پرسید نه چیزی دید! فقط بیوقفه ازبر کرد!

تو ظلمت سالی قصه، چشاش با رنگ شب خو کرد!

به یاد کوچه باغ عشق، گلای کاغذی بو کرد!

تو باور کن که تردیدت، کلید قفلای بسته س!

بسوز گر بگیر اما، نشو تسلیم آتش بس!

نذار گل‌های خاکستر، تموم خاطره ت باشن!

نکن عادت به سر کردن، با یه پیسوز ناروشن!

با چشمک بازی کوکب، نباید شب تحمل شه!

تویی که بذر انگشتات، میتونه مشت یه گل شه!

پدر، افسانه و سحر با چشم بسته باور کرد!

نه پرسید نه چیزی دید! فقط بیوقفه ازبر کرد!

تو ظلمت سالی قصه، چشاش با رنگ شب خو کرد!

به یاد کوچه باغ عشق، گلای کاغذی بو کرد!

 

داره بارون می‌باره!

س پ این پنجره هر شب، یه نفر تا صب بیداره!

تا رسیدن به سپیده لحظه‌ها ر میشماره!

آخه تو قصه‌ها خونده، که یکی میرسه از راه!

اون که هر راه بلندی، پیش پاهاش میشه کوتاه!

توی کوچه داره بارون میباره!

کی واسه پاپتیا نون میاره؟

منتظر بوده همیشه، از قدیما تا به امروز!

که شب از تو کوچه رد شه، این زمستون بشه نوروز!

سایه‌ها برن از این جا، دیوای جادو بشن گم!

این کویر خشک مرده، بشه یک مزرعه گندم!

توی کوچه داره بارون میباره!

کی واسه کبوترا دون میاره؟

دیگه باید بیاد از راه، اونی که حادثه سازه!

اون که حرفاش حرف تازه س! اون که اسمش مث رازه!

اگه باشه دیگه پاییز، صاحب گلای باغ نیست!

دیگه تو شبای تاریک، قحطی نور چراغ نیست!

توی کوچه داره بارون میباره!

کی کلید قفل زندون میاره؟

اما دس رو دس گذاشتن، دیگه فایده یی نداره!

وقتی که از جا بلن شه، آخر این انتظاره!

برای دیدن خورشید، باید از تو شب طلوع کرد!

واسه آبادی این باغ، باید از باغ چه شروع کرد!

توی کوچه داره بارون میباره!

کی گلا ر توی ایوون میاره؟

دیگه بسه چشم به راهی، ای نشسته پشت شیشه!

اگه دس رو دس بذاری، شبمون سحر نمیشه!

رو به آینه سفر کن، تا از این سایه جداشی!

شاید اون که پشت دیو میشکنه خود تو باشی!

توی کوچه داره بارون میباره!

کی درفش خشم بیرون میاره؟

 

برگ برنده

ماهک شب بو و شراب! این دل خسته مستته!

آخ که خودت خوب میدونی برگ برنده دستته!

مثل یه قصه تازه و مثل معما مبهمی!

از سر لحظه هام زیاد، پیش ترانه هام کمی!

من می‌نویسمت ولی با یه کلاغ چهل کلاغ!

تو رؤیا خورشید می‌سازم حتا شده از یه چراغ!

من ساده بودم که تو ر بت کردم زانو زدم!

قد یه کهکشون بودم اما پیشت سوسو زدم!

من ساده بودم که به تو گفتم که خیلی ساده یی!

سواره بودی اما من قانع شدم پیاده یی!

ماهک تردید دروغ، باور ندارم عشقت!

چه عاشقانه این دل سپردمش به دست تو!

چه صادقانه به تو و عطر تو آلوده شدم!

تو حتا شعرای من قسمت نکردی با خودم!

خودت ر بالای غزل، اون ور ابرا می‌دیدی!

من یه قطره اشک شور، خودت ر دریا می‌دیدی!

من ساده بودم که تو ر بت کردم زانو زدم!

قد یه کهکشون بودم اما پیشت سوسو زدم!

من ساده بودم که به تو گفتم که خیلی ساده یی!

سواره بودی اما من قانع شدم پیاده یی!

 

رهاترین …

سجلد مهر باطل خورده! تاجی از گلایل پژمرده!

پیراهنی از گلاب گریه، که پنجه‌ی باد عطرش برده!

تمام سهم من از تو اینه! ترانه بیتو خونه نشینه!

دارم میافتم از اوج اندوه، یکی باید این بغض بچینه!

ماه زمین خورده‌ی من! درخت شعله ور شده!

رهاترین برده‌ی شب! دریای خاکستر شده!

درنای مرده تو قفس! پرنده‌ی پر پر من!

شبح ر بشناسون به ما! تاریکی آتش بزن!

نقش یه سایه رو تن دیوار! یه دست تاریک، یه چهره‌ی تار!

فرشته یی تو حصار آتش، یه گوله خورشید، یه چشم بیدار!

تو رفتی اما یه شمع روشن، باقی گذاشتی تو سینه‌ی من!

تن تو حالا تو قصه‌ی ما، شده یه تیکه از تن میهن!

ماه زمین خورده‌ی من! درخت شعله ور شده!

رهاترین برده‌ی شب! دریای خاکستر شده!

درنای مرده تو قفس! پرنده‌ی پر پر من!

شبح ر بشناسون به ما! تاریکی آتش بزن!

 

سبزه

غوغا می شه وقتی که پا رو ماسه‌ها میذاری!

وقتی که عطر گیست تو دریا جا می ذاری!

تک تک گوشماهیا از عشقت میان به ساحل!

خوب میدونی هلاکتن همیشه این همه دل!

تو بندر خلوت ما غوغا میشه دوباره!

همه میگن: خبر! خبر! تو ساحل ستاره!

سبزه روی بندر داغ جنوب!

کاری کن که روز ما نشه غروب!

صدای النگوهات دوس دارم!

با خیالت پا تو ساحل میذارم!

وقتی میای ماهیاگیرا از دریا دل میبرن!

همه به عشق دیدنت لحظه‌ها ر میشمرن!

وقتی میای هوای بندر میشه عاشقونه!

بگو کیه که تو جنوب اسم تو ر ندونه!

اینم بدون که تنها من دیوونه‌ی چشاتم!

منم که تو ساحل داغ همیشه پا به پاتم!

سبزه روی بندر داغ جنوب!

کاری کن که روز ما نشه غروب!

صدای النگوهات دوس دارم!

با خیالت پا تو ساحل میذارم!

 

هم دلهره

با مردگانی در درون، با کوله باری از جنون،

می‌روم از سیطره‌ی، شب ستاره سوخته!

می‌روم و می‌رهم از، آینه‌های اتهام،

در خفقان مبهم این شب خودفروخته!

چه زخم‌های تازه یی، که در ترانه کهنه شد،

گره چه ناگشوده ماند، در دل این کلاف نخ!

می‌خوانم از سرنیزه یی که آب دیده شد به خون،

از جنگلی که مرده در چمبره‌ی گلدان یخ!

مرا ببر که ضله ام، از این رفیقان سکوت،

از این تبار تب زده، از این قبیله‌ی شکست!

نشنیده پنداری کسی، ضجه‌ی ترس خورده‌ی،

نوزاده یی که در شب شکنجه خانه نطفه بست!

مه پاره‌ی عاشق! بگو فسخ سفرنامه کجاست؟

بگو به سوگ می‌رسم، یا به شروع خاطره؟

تبعیدی تو از قفس به آسمان‌ها می‌رود؟

بگو به من! هم آینه! هم دلهره! ای! باکره!

شماطه‌ی هر ساعتی، مشاطه‌ی حادثه بود!

هر طبل تو خالی ببین! در معرکه خود را درید!

نه در دل خاکستری، ققنوسی از نو زنده شد،

نه از کبوتران سرخ، پر پر نامه یی رسید!

 

بارون

من تو و خیابون،

سه تایی زیر بارون!

انگار همین ترانه ر می‌خوندیم!

شونه به شونه‌ی هم،

زیر بارون نم نم،

تا خود شب تو کوچه‌ها می‌موندیم!

دست تو بود، تو دست من،

قلبا با هم یکی بودن!

تنها موندم، حالا تو بارون!

از تو خوندم، توی خیابون!

تو شب بی ستاره،

تنها شدم دوباره!

چشمای من چشات کم میاره!

من ترانه‌ی تو!

دل بهانه‌ی تو!

بی تو دلم یه دلخوشی نداره!

دست تو بود، تو دست من،

قلبا با هم یکی بودن!

تنها موندم، بیتو تو بارون!

از تو خوندم، توی خیابون!

 

عشق یه روزه

عمر عشق ما یه موج،

مثل دوست دارمایی که رو ماسه مینویسن!

تا چشات هم بذاری،

می‌بینی جای نوشته، تنها ماسه‌های خیسن!

عمر عشق ما یه لحظه س،

مثل اون پروانه یی که آتیش کرده نشونه!

تا چشات هم بذاری،

می‌بینی از اون همه شوق تنها خاکستر می مونه!

عمر عشق ما همین بود!

آخه عشقای زمونه، عشقای پوچ یه روزه س!

عاشقی افتاده از مد،

هر کی این جا دل ببنده، توی امتحان رفوزه س!

اما شاید که بتونیم،

تا همیشه مثل سایه پابه پای هم بمونیم!

اگه از گلایه ردشیم،

لهجه‌ی عشق بلدشیم، میتونیم با هم بخونیم!

آخ! چه رؤیاهایی ساختیم، تو یه روز عاشقیمون!

هر چی سختی بود تو دنیا با یه بوسه کردیم آسون!

توی اون دم میتونستیم، حتا خورشید بدزدیم!

ندونستیم که چه شبایی پشت آینه مونده پنهون!

 

دو پهلو

وقتی آغوش رفاقت یه تله س،

وقتی نارو راه حل مسئله س،

به کدوم آینه هجرت بکنم؟

تا کجا عشق رعایت بکنم؟

وقتی که خزون شده قیم باغ،

وقتی تاریکی شده کار چراغ،

به کدوم قفس پناهنده بشم؟

با دم کدوم بهار زنده بشم؟

خسته‌ام از حرف دو پهلو زدن! خسته‌ام از سوختن سوسو زدن!

رو به سراب سایه پارو زدن! خسته‌ام از وحشت زانو زدن!

اگه هم هق هق خسته بودنی،

اگه هم باور ضجه‌ی منی،

بیا پا بیرون زندون بذاریم!

ته شب نقطه‌ی پایون بذاریم!

اگه دستات بدی به دست من،

اگه رؤیاها با هم یکی بشن،

می تونیم وا بکنیم مشت شب!

می شه کله پا کنیم میرغضب!

خسته‌ام از حرف دو پهلو زدن! خسته‌ام از سوختن سوسو زدن!

رو به سراب سایه پارو زدن! خسته‌ام از وحشت زانو زدن!

 

بعد تو

بعد تو، بارون نیومد، رو دشت آرزوهام!

انتظارت موند تنهایی غصه و اشک بغض صدام!

ای اسم تو اسم بهاری، تو فصل سرد پاییز،

خواستن تو قصه‌ی ماتم بود، قصه‌ی قلب خنجر تیز!

گفتم: با عشق آرزوهام بازی نکن!

گفتی: یک روزم بیتو نمیمونم!

گفتم: بار تنهایی ر از رو دوشم بردار!

گفتی: عشق توی چشم تو میخونم!…اما رفتی!

رفتنت، پایان شادی، شروع بیکسیهاس!

انتظارت من دیوونه کرد، راس بگو! دست گرمت کجاس!

ای دست تو کلید قفل، این در سرد بسته!

از تو خوندن فقط آرزومه، مرهم این دل شکسته!

 

مشق همیشه

چشم، چشم دو ابرو! مشق همیشه‌ی من!

درس کلاس بوسه، راه به تو رسیدن!

چشم، چشم دو ابرو! نامه‌ی زیر نیمکت!

زنگ زلال تفریح! هفته‌ی بی شکایت!

چشم، چشم دو ابرو! دفتر پاره پاره!

ترکه‌ی خیس ناظم، جریمه‌ی دوباره!

تو مسیر مدرسه همیشه پا به پای تو!

دفتر خالی من، ترانه‌ی چشمای تو!

بین دستای من تو ده قدم فاصله بود!

من همش دیر می‌رسیدم، تو همیشه زود زود!

چشم، چشم دو ابرو! یه مشق عاشقانه!

یه امتحان بیترس! سرزدن ترانه!

چشم، چشم دو ابرو! پیاده روی خلوت!

خورشید ماه آبان! صدای نبض ساعت!

چشم، چشم دو ابرو! دلت برام بسوزه!

شاگرد اول عشق، رفوزه شد! رفوزه!

تو مسیر مدرسه همیشه پا به پای تو!

دفتر خالی من، ترانه‌ی چشمای تو!

بین دستای من تو ده قدم فاصله بود!

من همش دیر می‌رسیدم، تو همیشه زود زود!

 

تخته حوضی

توی لاله زار هنوزم یه دونه آرتیست پیره!

همیشه آرزو داشته، که روی صحنه بمیره!

تو هزار یک نمایش، تا حالا نقش بازی کرده!

نقش مجنون، نقش قاتل، نقش سلطان، نقش برده!

یادگاری یه نقشه، هر چروک دور چشمش!

شب به شب گم میشه توی دالون چتول کشمش!

گریه هاش کی میبینه غیر دیوار اتاقش!

اتاقی که لونه موشه، داره ویرون میشه طاقش!

هر سال یه سالن تئاتر بسته میشه تو لاله زار!

لوستر فروشی میشه یا رستوران یه مایه دار!

انگار می خوان تخته کنن تئاتر تخته حوضی!

یکی باید تموم کنه، روال زشت بازی!

اینا غصه‌ی شبای تار این آرتیست خسته س!

عمریه که غصه دار این همه سالن بسته س!

آخه زنده گیش رو صحنه س، پایین صحنه عذابه!

وقت بازی روی ابراس، اما حیف که این یه خوابه!

کم کمک داره میبینه، صحنه یی براش نمونده!

نعره داره اما افسوس … جونی تو صداش نمونده!

غصه ش اون قدر بزرگه که تو گریه جا نمیشه!

می دونه یه روز درای سالنی روش وا نمیشه!

هر سال یه سالن تئاتر بسته میشه تو لاله زار!

لوستر فروشی میشه یا رستوران یه مایه دار!

انگار می خوان تخته کنن تئاتر تخته حوضی!

یکی باید تموم کنه، روال زشت بازی!

 

ممتد

باتوام! هم خونه!

ای چشات میخونه!

ای نگاهت فانوس!

ای پر از اقیانوس!

من از مه رد کن!

بوسه ر ممتد کن!

فسخ تنهایی شو!

شب رؤیایی شو!

با کمون رنگت، نبض نقاشی باش!

ماهی آزاد از، حوضک کاشی باش!

شهر گل بارون کن! سختی آسون کن!

برگای دفتر ر به غزل مهمون کن!

باتوام! هم بستر!

غنچه‌ی نیلوفر!

پر پر سنجاقک!

باغی از صد پوپک!

مثل من عاشق باش!

مرهم هق هق باش!

دستم باور کن!

زخمم ازبر کن!

با کمون رنگت، نبض نقاشی باش!

ماهی آزاد از، حوضک کاشی باش!

شهر گل بارون کن! سختی آسون کن!

برگای دفتر ر به غزل مهمون کن!

 

سیندرلا

سیندرلا! دیگه خیلی وقته لنگه کفش تو،

واسه پای همه دخترای شهر اندازه س!

سیندرلا! تو خودت بگو تو قلب چی داری،

که تو هر نگاه تو یه دنیا درد تازه س!

سیندرلا! واسه چی یکه و تنها موندی،

سر چهاراه پر از بوق چراغ وحشت؟

سیندرلا! بگو شه زاده‌ی عاشق چی شد،

که تو تک موندی تو بارون سیاه لعنت؟

سیندرلا تو خیابون در به در!

سیندرلا کفتر بدون پر!

سیندرلا توی کوچه‌ها پلاس!

سیندرلا کوچه گرد آس پاس!

سیندرلا! گریه هات بده من، خنده بگیر!

حیف چشمای تو نیست که غرق بارون باشه؟

سیندرلا! غما ر بده به من شادی بگیر!

آخه حیفه دختر قصه‌ها گریون باشه!

سیندرلا! باورم کن! من همون شه زاده‌ام،

که قرار بود بیاد تو ر از این جا ببره!

سیندرلا! باورم کن! من همون عاشقی‌ام،

که میخواد ناز چشای تو ر با جون بخره!

سیندرلا کفتر بی آشیون!

سیندرلا دختر هفت آسمون!

سیندرلا آخرین رؤیای من!

سیندرلا غنچه‌ی تنهای من!

 

کلاف سرنوشت

با دستای تو وا شد، کلاف سرنوشتم!

کنار تو که هستم، انگاری تو بهشتم!

صدای تو مثل شال، پیچیده دور شونه م!

فرصت بده همیشه، کنار تو بمونم!

من مث شمع روشن، آب میشم از حرارت!

وقتی که چشم به راهم، درست سر یه ساعت!

وقتی صدای پاهات، تو کوچه مون می‌پیچه!

می‌فهمم وقتی نیستی، تموم دنیا هیچه!

بدون طاقت ندارم، تنها بشم دوباره!

تنها مثل یه فانوس، تو شب بیستاره!

چن تا ترانه راهه، تا پرسه‌های با تو؟

بگو چه قدر نگاهم، فاصله داره تا تو؟

بگو دل زار من عاشق می‌مونه یا تو؟

مثل همون سواری، که ماه خاتون دزدید!

با هم میشیم کبوتر، پر می‌زنیم به خورشید!

کاری کن این سایه‌ها، جای ما ر ندونن!

شاید یه روز عاشقا، قصه مون بخونن!

 

بی گذرنامه

هف تا کفش آهنیم واکس بزن! یه سفر مونده تا انتهای من!

چمدون پر کن از باد هوا، واسه من اتو بزن چن تا کفن!

مقصدم ر تو نگاهم می‌برم! واسه حرفام کت شلوار می‌خرم!

جای پام باقی میمونه پیش روم! منظره‌ها نو میشن پشت سرم!

انگار از ثانیه‌ها جلو زدم! من دو سال دیگه دنیا اومدم!

آدم دوره‌ی قبل سنگیام! سر هابیل شکستم! مرتدم!

دست من سنبل صلح میکشه! یه کلاغ که یه خیار تو نوکشه!

می‌نویسم ده تا فرمان رو یخ، تا تو یه گیلاس تازه آب بشه!

من خود فرعونم انگار این دفه! کلئوپاترا حالا تنها هدفه!

وقتشه تا افعی آفتابی بشه! وقت هم صدایی صدتا دفه!

راه میرم رو پل لرزون خیال! آسمون آبی مثل پرتقال!

غیرممکن تو لغت نامه‌ها نیست! پرور یه تاجر اهل نپال!

آشویتس اسم یه کوه توی چین! مائو یه بازیگر تو فیلیپین!

اتیوپی یه دیسکو تو لاس وگاسه! کاشف واکسن هاری لنین!

دنیا تو جیب جلیقه‌ی منه! شینتو یه سگه که دوست تن تنه!

رامبراند دیکتاتور بولیویه! گوته اولین بدن ساز زنه!

بتهون مارک یه زیرشلواریه! میکل آنژ یه ماشین سواریه!

ویل دورانت یه گل شبیه شلغمه! همفریبوگارت یه لنج باریه!

قرن ما تو سومین هزار نیست! پا گذاشتیم تازه تو سال دویست!

دالی اسم قصاب کوچه‌ی ماست! به شب ادراری میگن سورئالیست!

بی گذرنامه گذشتم از همه مرزای ممنوع!

پل کشیدم از دقیقه تا هزار فردای ممنوع!

نه سفید دیگه سفیده، نه سیاه دیگه سیاهه!

اشتباهامون درستن، هر درستی اشتباهه!

 

همراهتُ خاموش کردی!

گوشی ر برنمی‌داری دوباره!

می دونم پیغام گیرت جا نداره!

پر شده از صدای خسته‌ی من!

گاهی وقتا به دلم سری بزن!

از صدام پر شده پیغام گیر تو!

گوشی ر بردار، فقط بگو: الو!

بذار از دلواپسی بیرون بیام!

داره بارون میگیره توی چشام!

پیغام گیر خاموش کردی! عاشقت فراموش کردی!

صد دفعه پیغام گذاشتم، بگو چن تاشون گوش کردی؟

این دفعه همراهت من می‌گیرم!

هنوزم تو دام چشمات اسیرم!

آرزو دارم صدات بشنوم!

حتا قد یه: بله! فقط یه دم!

ولی باطل میشه آرزوی من،

بعد یه بوق بلند دل شکن!

یکی از اونور خط بهم میگه!

گوشی عشق تو خاموشه دیگه!

همراهت خاموش کردی! عاشقت فراموش کردی!

صد دفعه پیغام گذاشتم، بگو چن تاشون گوش کردی؟

 

آرزوها

دلم میخواد که هیزم آتیش یه چوپون بشم!

دلم میخواد یه تیکه ابر تو دل آسمون بشم!

سایه م بیاندازم روی مزرعه‌های تشنه و

قفل چشام بشکنم، گریه کنم، بارون بشم!

دلم میخواد تو کارخونه، زنگ نهار که میخوره،

تو بقچه‌ی کارگرا عطر یه تیکه نون بشم!

دلم میخواد گربه‌های ولگرد نازشون کنم،

واسه سگای در به در بوی یه استخون بشم!

وقتی چراغ سر رام، یه عمره رنگ قرمزه،

دلم میخواد یه چک توی صورت پاسبون بشم!

وقتی می‌بینم یه دونه مرد گوله خورده ر

دلم میخواد توی رگش هزارتا قطره خون بشم!

دلم میخواد قبول کنم بچه‌های رفوزه ر

تو برگه‌های امتحان سوالای آسون بشم!

هر جا میرم آدمکا رؤیاهام خط میزنن،

می خوام تو آغوش یکی، گم بشم پنهون بشم!

تموم اینا ر میخوام، اما میدونم نمیشه!

من نمیتونم واسه هیچ غریبی سایه بون بشم!

همین که باورم میشه که این خیالا باطله،

دلم میخواد یه دونه تیر تو چله‌ی کمون بشم!

سر بذارم یه جایی که تو اون جا هیچ کس نباشه،

تو دریاها یه قایق بدون بادبون بشم!

مثل یه واگن ترن، از روی ریلا در برم،

تو دره‌ها سر بخورم، چپ بکنم، داغون بشم!

فرصت بده که بپره کبوتر خیال من،

نذار که تو کنج قفس، برده‌ی آب نون بشم!

 

دیوار شیشه

بیا از آخر دالان اندوه!

بیا از سادگی، از پشت هر کوه!

من رد کن از این دیوار شیشه!

من وقف خودت کن تا همیشه!

شب با یک بغل گل واژه سرکن!

دوباره عشق دیروز خطر کن!

نذار شب چیره شه به من دوباره!

نذار از هر ستاره خون بباره!

نذار عادت کنم به زخم سایه!

نذار تنها بمونم با گلایه!

بیا از لای برگای کتابا!

بیا از اون ور مرز سرابا!

بیا تا نو بشه فانوس خورشید!

بگو کی از تو باغچه یاس دزدید؟

بهار در بیار از چین شالت!

من بسپار به آغوش محالت!

نذار شب چیره شه به من دوباره!

نذار از هر ستاره خون بباره!

نذار عادت کنم به زخم سایه!

نذار تنها بمونم با گلایه!

 

پدر

پدر کوهه! پدر مثل یه صخره سخته، سخته!

دلش اندازه‌ی دریاس! شکوه یه درخته!

پدر سختی کشیده اما زانو خم نکرده!

لباش خندون اما تو دلش یه تیکه درده!

نوازش میکنه ما ر با دست پینه بسته ش!

واسه هر آدمی جا داره تو قلب شکسته ش!

پدر! سایه ت برام دار نداره!

پدر! دستات می‌بوسم دوباره!

پدر! قربون اون موهای برفیت!

بدون تو سیاه هر ستاره!

نتونستم عصای دست لرزون تو باشم!

نتونستم امید قلب ویرون تو باشم!

نتونستم بشم رفیق غصه‌ی شبونه ت!

نتونستم که بردارم غمی ر از رو شونه ت!

ولی تا آخر دنیا کنار تو می مونم،

همیشه از دو دست مهربون تو میخونم!

پدر! سایه ت برام دار نداره!

پدر! دستات می‌بوسم دوباره!

پدر! قربون اون موهای برفیت!

بدون تو سیاه هر ستاره!

 

گل واره

نسکافه‌ی داغ چشات، سرمای تنهایی ر کشت!

تو خبر یه شورشی، نوشته با تیتر درشت!

تو شهر خاموش دلم، صدای آژیر خطر!

تظاهرات جنگلی، علیه بیداد تبر!

میون شعله‌های خون، رقص یه کولیغزکی!

گل واره‌ی ترانه ای! تنها بهانه ای! تکی!

دست بند به دو دست دریا نزن!

خورشید جای ستاره جا نزن!

گیست نسپار دست هر نسیم!

چوب حراج به قلب ما نزن!

برف بکش تا نشینه رو موی من! رو این صدا!

نذار که هاشور بخورم، با ترک آینه‌ها!

من جوون کن مث یه جوونه‌ی عاشق نور!

مسیح زن! با یه نفس، من بدزد از دل گور!

بذار که چشم انداز من از تو تماشایی بشه!

با موج گیست ماهی ترانه دریایی بشه!

دست بند به دو دست دریا نزن!

خورشید جای ستاره جا نزن!

گیست نسپار دست هر نسیم!

چوب حراج به قلب ما نزن!

 

خنجر مقدس

یکی باید با یه خنجر بیاد اما،

نه برای سر بریدن من ما!

واسه قسمت کردن لبخند رؤیا!

واسه قسمت کردن ماهی با دریا!

واسه تقسیم گل شعر ستاره!

واسه ترسیم یه دنیای دوباره!

واسه تسکین تنای پاره پاره!

واسه پیدا کردن یه راه چاره!

یکی میرسه با یه تقویم تازه!

اون که از یه برهوت دریا میسازه!

اون که ناشناس اسمش مثل رازه!

می رسه از اون ور شب، بی‌اجازه!

خنجرش ر میکشه نه واسه کشتن!

واسه قسمت کردن ترانه با من!

واسه پاره کردن پیله و پیرهن!

واسه چاره کردن زخمای این تن!

مقدسه خنجری که نونا ر قسمت بکنه!

مقدسه اون دستی که به پینه عادت بکنه!

یکی باید بیاد که گل بکاره تو گلدون شب!

خورشید نقاشی کنه تو آسمون با خون شب!

 

امید

اگه دنیا از نگاهت رنگ خاکستریه،

دستمال آبی بیار! غبار چشمات بگیر!

اگه قصه، قصه‌ی کهنه‌ی دیو پریه،

رنگ قصه ر عوض کن با یه رستم دلیر!

نگاه کن! یه گل تو گل خونه داره قد میکشه،

این خودش بهانه یی برای زنده بودنه!

تو همین لحظه هزار بچه به دنیا اومدن،

این خودش برق امیدی تو دل تو و منه!

با امید میشه همه کوها ر رو گرده گرفت!

میشه خورشید تو آسمون شب آفتابی کرد!

می شه اقیانوس تو یه کوزه‌ی سفالی ریخت!

تن خاکستری ابرا ر میشه آبی کرد!

نگاه کن! یه قاصدک داره میاد با یه نسیم!

می تونه دلیلی باشه واسه خوش حالی تو!

یه چراغ از ته جاده داره سوسو میزنه!

می تونه بسوزه با اون غم پوشالی تو!

زشت زیبایی چشمای تو تایین میکنن!

شبای سیاه با ستاره رنگین میکنن!

غم شادی دوتا روی سکه‌ی زندگیان!

خنده‌ها تلخی لحظه ر شیرین میکنن!

 

یخ وارگی

سردمه! دستای یخ بسته م ها کن! سردمه!

قبل از انجماد من غوغا به پا کن! سردمه!

سردمه! سایه ت رو سرم بتابون! سردمه!

خود خورشیدش تا گم شه این زمستون! سردمه!

تو یخ وارگی سرو و صنوبر!

تو این خاموش باش ترس تندر!

صدای داغ فریاد غزل باش،

از این جا تا گلوگاه یه بستر!

دست من تا تن تو فاصله داره! سردمه!

توی شب پر شده قندیل ستاره! سردمه!

سردمه! آتیش بزن سرمای شب ر! سردمه!

خط بزن طومار سرمای غضب ر! سردمه!

تو یخ وارگی سرو و صنوبر!

تو این خاموش باش ترس تندر!

صدای داغ فریاد غزل باش،

از این جا تا گلوگاه یه بستر!

 

رود

من یه رودخونه‌ی پیرم، که تو چنگ سد اسیرم!

تو دل خودم می‌ریزم، دردم تا که بمیرم!

حبس صخره یی کبودم! داره می‌خشکه وجودم!

عمر مردآبی نمیخوام! من یه رودم! من یه رودم!

خیلی وقته پشت این سد، پشت این سنگینی بد،

خوابای آبی می‌بینم، تو شب سیاه ممتد!

پشت این صخره یه دریا، چشم به راه من نشسته!

چشم به راه من تنها! چشم به راه من خسته!

وقتی قطره‌ها یکی شن، تازه من میشه خود من،

همه میبینن که سد ر خشم رودخونه شکسته!

خسته از صخره شمردن! عاشق رفتن دیدن!

ساکتم اما یه طوفان، خونه داره تو دل من!

هنوزم جاریه رؤیام! فکر تن زدن به دریام!

می دونم صخره یه روزی، میشکنه با مشت موجام!

داره تعبیر میشه رؤیا! شاید امروز، یا که فردا!

می رسه دست من آخر، به تن آبی دریا!

پشت این صخره یه دریا، چشم به راه من نشسته!

چشم به راه من تنها! چشم به راه من خسته!

وقتی قطره‌ها یکی شن، تازه من میشه خود من،

همه میبینن که سد ر خشم رودخونه شکسته!

 

شب دنباله دار…

بانوی رویش! نازنین! باران شو! بر قلبم ببار!

رگباری از ستاره باش! در این شب دنباله دار!

از خشک سالی خسته‌ام! اعجاز یک سبزینه شو!

بی تاب دیدن منم! آیینه شو! آیینه شو!

تکرار کن زجر مرا، در معبر روییدنم!

هرگز به هم نمی‌رسیم، تا تو، تویی! تا من، منم!

تیمار کن این خسته را! بانوی باغستان برگ!

سقفی شو بر تسلیم من، در فصل رگبار تگرگ!

با آبشاری آمدی، تا من ببالم ناگهان!

اذکار را آتش بزن! من را ببین! من را بخوان!

من یک قصیده تشنگی! من یک کتیبه نعره‌ام!

با زخم‌هایی خون چکان، با ناله‌هایی دم به دم!

عریانی خواب مرا، پیراهن شبنم بپوش!

از التهاب لب من، شراب تازه یی بنوش!

تیمار کن این خسته را! بانوی باغستان برگ!

سقفی شو بر تسلیم من، در فصل رگبار تگرگ!

 

کجای ترانه به هم می‌رسیم؟

پناهم بده کنج آغوش عشق!

بپوشون به این خسته تنپوش عشق!

بگیر از تنم زخم تنهایی!

بیا بشکن این بغض دریایی!

من تا طلوع کبوتر ببر!

من از قرق، از تله در ببر!

نجاتم بده از تماشای دار!

من رد کن از باور تکسوار!

کدوم شب پر از لاله و پولکه؟ کدوم باغ چه گهواره‌ی پوپکه؟

کجای ترانه به هم می‌رسیم؟ توی ازدحام کدوم معرکه؟

شکستم بده با طلسم نگاه!

بدزدم از این آینه‌ی روسیاه!

من از زخم تردید دشنه پرم!

نگاه کن چه بیوقف دل می‌برم!

چراغون کن از بوسه خواب من!

بدزد از دلم دل دل رفتن!

نشونم بده راه ارکیده ر!

بگو بهترین حرف نشنیده ر!

کدوم شب پر از لاله و پولکه؟ کدوم باغ چه گهواره‌ی پوپکه؟

کجای ترانه به هم می‌رسیم؟ توی ازدحام کدوم معرکه؟

 

وصیت

وقتی سنگین بشه خوابم، قد خاکای یه چاله،

وقتی که این تن مغرور، تو یه چاله شد مچاله،

بگو چی میمونه از من، جز ترانه‌های کاری؟

غیر نقش یه تبسم، تو یه عکس یادگاری؟

می دونم دستای خالیم، سقف امن تو نبودن!

مهلتی نبود برای، عاشقانه تر سرودن!

توی خون بارش این شب، فرصت معجزه کم بود!

دستای ترانه سازم، زیر ساطور ستم بود!

من بدهکارم به چشمات، بهترین ترانه‌ها ر!

شعرای بدون ترس! خوش طنین ترین صدا ر!

من بدهکارم به دنیا، واژه‌های بینقاب!

منظره‌های زلال! غزلای بیحجاب!

واسه تو باقی میذارم، آرزوهای قشنگ!

آرزوی یه جهان تازه‌ی بدون جنگ!

آرزوی اتحاد صدتا دست بیصدا ر!

آرزوی انقراض سلطه‌ی مترسکا ر!

واسه تو باقی میذارم، کاغذای خط خطی ر!

زیر ضبدرای قرمز، واژه‌های قیمتی ر!

با کتاب شعری که برگش تا همیشه نمیپوسه!

تا کتاب دس بگیری، یکی دستات میبوسه!

من بدهکارم به چشمات، بهترین ترانه‌ها ر!

شعرای بدون ترس! خوش‌طنین ترین صدا ر!

من بدهکارم به دنیا، واژه‌های بی‌نقاب!

منظره‌های زلال، غزلای بی‌حجاب!

_________________



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=17769

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *