Recent Posts

داستان کوتاه «مزاحم» / خورخه لوئیس بورخس

داستان-کوتاه-مزاحم

آن‌ها مدعی‌اند (گرچه احتمالش ضعیف است) که داستان را ادواردو، برادر جوان‌تر از برادران نلسون، بر سر جنازه کریستیان، برادر بزرگ‌تر، که به مرگ طبیعی در یکی از سال‌های ۱۸۹۰ در ناحیه مورون مرد، گفته است.

بخوانید

داستان کوتاه ترسناک «هاشیما» / امیرعلی الماسی

داستان-کوتاه-هاشیما

شخصیت اول داستان: «سلام جرج» جرج: «سلام! چرا انقدر لاغر شدی؟! کجا بودی این همه مدت؟ بیا تو…» قضیه خیلی مفصله. بیا یه لیوان آب بخور! من، تو مخمصهٔ بزرگی افتادم. اگه تا سه روز دیگه از من خبری نشد این نامه رو پست کن به آدرسی که برات نوشتم.

بخوانید