آن روز صبح، خرس کوچولو و بچه راکون داشتند باهم تو جنگل کنار درخت بلوط بازی میکردند که یکدفعه از زیر پای خرس کوچولو، یه صدایی اومد. یه صدای بلند مثل (بچهها!) خرش خرش.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : مریم نشیبا
قصه صوتی کودکانه: تولد خال خالی + متن فارسی قصه / نتیجهی همفکری و همدلی و اتحاد / قصهگو: خاله مریم نشیبا 55#
روز تولد هاپوی قصهی ما بود: هاپو خالخالی خانم مرغه و آقا خروسه و جوجه فسقلی و پیشی سفیده و خاله اردکه داشتند پنجتایی باهم میرفتند جشن تولد هاپوی خالخالی. تو دست هرکدامشان هم یک جعبه هدیه بود که توش، بله! که توش یه چیزهایی خوشگل خوشگل بود.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: یک روز خوب برای فیل کوچولو + متن قصه کودکانه /دیگران را مسخره نکنیم / قصهگو: خاله مریم نشیبا 54#
یه روز که فیل کوچولوی قصه مون اولین بار تو زندگیش، تنهای تنها، از خونه رفت بیرون تا گشتی تو جنگل بزنه، همین طور که داشت رو سبزهها و علفها قدم میزد و با خوشحالی به درختها و آسمون و ابرها و پروانهها نگاه میکرد، صدایی شنید.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: توپ بازی با ماه + متن قصه کودکانه / قصهگو: خاله مریم نشیبا 53#
اون شب، خرسک کوچولوی قصهی ما، اصلاً خوابش نمیاومد. برای همین هم از روی تختش آمد پایین. پاورچین، پاورچین رفت پشت پنجره ایستاد. پردههای اتاقش را کنار زد. پنجره رو باز کرد. نسیم خنک شب آمد و صورت خرسک را نوازش کرد.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: آذوقه زمستان – به همراه متن قصه / قصهگو: خاله مریم نشیبا 52#
هرسال قبل از اینکه زمستان با برف و سرما از راه برسه، خرگوشها همگی دورهم جمع میشدند. میگین برای چی؟ برای اینکه با کمک هم آذوقه جمع کنند.
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر