بایگانی/آرشیو برچسب ها : روباه

قصه کودکانه پیش از خواب: روباه خپله | یک لحظه غافل نباش!

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-روباه-خپله

هوا سردِ سرد بود. تند و تند برف می‌بارید. همه‌جای جنگل سفید شده بود. بعضی از حیوان‌ها در خواب زمستانی بودند. بعضی دیگر هم به خاطر سرما از لانه‌هایشان بیرون نمی‌آمدند. منتظر بودند هوا گرم‌تر شود. روباه خپله هم در لانه‌اش نشسته بود. دستی به شکمش کشید. از لای در بیرون را نگاه کرد و گفت: «چه برفی!»

بخوانید

قصه کودکانه: قوقول خان || خروسی که زرنگتر از روباه بود

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-قوقول-خان

یکی بود یکی نبود. خروسی بود پَر طلایی، با دُم رنگی و تاج گلی. همه صدایش می‌زدند: قوقول خان! قوقول خان خیلی دوست داشت قصه گوش کند. هر پرنده‌ای را که می‌دید، می‌گفت: «قصه بلد نیستی؟! اگر بلدی، تعریف کن!»

بخوانید

قصه کودکانه: روباه و پلنگ جوان | تجربه داشتن مهم‌تر از زور و قدرت است!

قصه-شب-کودک-روباه-و-پلنگ-جوان

روزی روزگاری پلنگ جوان رو به پدرش کرد و گفت: «پدر جان، من امروز می‌خواهم به شکار بروم و خودم غذای خودم را پیدا کنم.» پلنگ پیر گفت: «چه‌کار خوبی! من همیشه آرزو داشتم روزی برسد که تو خودت بتوانی کارهایت را انجام بدهی؛ ولی بدان که هنوز نمی‌توانی به شکار بروی!»

بخوانید