یه روز که فیل کوچولوی قصه مون اولین بار تو زندگیش، تنهای تنها، از خونه رفت بیرون تا گشتی تو جنگل بزنه، همین طور که داشت رو سبزهها و علفها قدم میزد و با خوشحالی به درختها و آسمون و ابرها و پروانهها نگاه میکرد، صدایی شنید.
بخوانیدقصه روسی: آش تبر / ترفند سرباز زرنگ و پیرزن خسیس 13#
سپاهی پیری برای گذراندن ایام مرخصی به زادوبوم خود میرفت. پاهایش از راهپیمایی زیاد بهشدت درد میکرد و خود سخت گرسنه بود. چون به دهکدهای رسید، نخستین کلبهای را که در برابرش یافت، در زد
بخوانیدقصه روسی: واسیلیسای خردمند / افسانه «ایوان» پسر بازرگان #12
دهقانی مقداری گندم کاشت و چون هنگام درو فرارسید، محصول مزرعهاش بهاندازهای زیاد بود که بهزحمت توانست آن را گردآورد. گندم را با ارابه به خانه برد، کوبید، پوستش را گرفت و در خانهاش انبار کرد.
بخوانیدقصه روسی: روباه احمق / تا وقتی شکار احمق باشد، شکارچی گرسنه نمیماند 11#
یکی بود یکی نبود. روباه چاق و بیریختی توی دشت میدوید و بهسوی منزلش میشتافت. یکدفعه، درحالیکه هیچ انتظاری نداشت، چند تا سگ گرسنه و بداخلاق از مخفیگاهشان بیرون آمدند و دنبال او به دویدن پرداختند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: توپ بازی با ماه + متن قصه کودکانه / قصهگو: خاله مریم نشیبا 53#
اون شب، خرسک کوچولوی قصهی ما، اصلاً خوابش نمیاومد. برای همین هم از روی تختش آمد پایین. پاورچین، پاورچین رفت پشت پنجره ایستاد. پردههای اتاقش را کنار زد. پنجره رو باز کرد. نسیم خنک شب آمد و صورت خرسک را نوازش کرد.
بخوانید