قصه صوتی کودکانه: یک روز طوفانی + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 46#

قصه-صوتی-خاله-مهناز-یک-روز-طوفانی-به-همراه-متن-قصه

یکی بود، یکی نبود و غیر از خدای مهربون هیچ‌کس نبود. توی جنگل بزرگ، «جنگلبان» پیری باهمسرش زندگی می‌کرد. اونا خونه ی کوچیک و تمیزی داشتن. یه روز باد شدیدی شروع به وزیدن کرد. صدای باد در تمام جنگل پیچید.

بخوانید

قصه صوتی کودکانه: آقای پرسروصدا + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 45#

قصه صوتی کودکانه: آقای پرسروصدا + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 45# 1

یکی بود، یکی نبود و غیر از خدای مهربون هیچ‌کس نبود و آقای پرسروصدا واقعاً آدم پرسروصدایی بود، بچه‌ها، به‌عنوان‌مثال، اگر آقای پرسروصدا می‌خواست براتون کتابی بخونه، با بلندترین صدا داستان رو می‌خوند.

بخوانید

قصه صوتی کودکانه: یک حیاط بزرگ با دو خانه‌ کوچک – به هراه متن قصه / قصه گو: خاله مهناز 44#

قصه صوتی کودکانه: یک حیاط بزرگ با دو خانه‌ کوچک - به هراه متن قصه / قصه گو: خاله مهناز 44# 2

یکی بود و یکی نبود و غیر از خدای مهربون، هیچ‌کس نبود. زیر گنبد کبود سرزمین سبز و قشنگی بود. در گوشه‌ای از این سرزمین زیبا، دو قارچ بزرگ روییده بود که زیر هر کدوم خونه‌ی تمیز و کوچیکی بود.

بخوانید

قصه کهن روسی: انگشتر جادو / پایان خوش پسرک مهربان و خوش قلب 6#

قصه کهن روسی: انگشتر جادو / پایان خوش پسرک مهربان و خوش قلب 6# 3

در یکی از ممالک پهناور و وسیع، پیرمرد و پیرزنی زندگی می‌کردند که پسری به اسم مارتنیکا داشتند. پیرمرد تمام عمر خودش را صرف شکار حیوانات و پرندگان کرده و از این راه قوت لایموت خانواده را تأمین می‌کرد.

بخوانید