«رُلامانو» ربالنوع دریاها بود. اقیانوس آبی با تمام خزاین مرواریدهای رخشان و مرجانهای گلی رنگش به او تعلق داشت. در اعماق دریاها دارای حکومت اسرارآمیزی بود که اشعهی آفتاب با رنگهای سبز و خاکستری به قلمرو حکومت او وارد میشد.
بخوانیدTimeLine Layout
خرداد, ۱۴۰۱
-
۱۷ خرداد
افسانه هایی از بومیان استرالیا افسانه: پیدایش غوزغوزک مقدس
در آن دورها و در میان کوههای سرسخت، دو برادر زندگی میکردند که اسمشان «بایاما»* بود. هردو زن داشتند و زنان آن دو نیز هر یک پسری داشتند به نام «ویرو ایمبرال»
بخوانید -
۱۷ خرداد
افسانه هایی از بومیان استرالیا: افسانه پیدایش آتش
در روزگاران کهن، بسیار کهن، آنگاهکه بسیاری از پرندگان قشنگ کنونی و حیوانات اهلی هنوز آدم بودند، روزی قبیلهای از بومیان استرالیا که هنگام غروب از شکار برمیگشتند به مرد سالخوردهای برخوردند
بخوانید -
۱۷ خرداد
افسانه هایی از بومیان استرالیا: افسانه آفرینش نهنگ و ستاره دریایی و خرس استرالیائی
در روزگاران بسیار قدیم که این دنیای کهنه هنوز جوان بود تمام حیواناتی که اکنون در استرالیا زندگی میکنند آدمهایی بودند که در آن دور دورها یعنی آنطرف اقیانوسها زندگی میکردند
بخوانید -
۱۶ خرداد
قصه صوتی کودکانه: پرواز کلاغک / مریم نشیبا
کلاغ با چهار تا جوجهی قشنگ روی یک درخت زندگی میکرد. خواهرکلاغه هم با جوجههایش روی همان درخت زندگی میکردند. روزها جوجهکلاغها با هم پرواز میکردند، ولی کلاغک نمیتوانست بپرد...
بخوانید -
۱۶ خرداد
قصه صوتی کودکانه: پسر بی دقت / مریم نشیبا
پسر قصهی ما اصلاً دقت نمیکرد. یک شب پدرش به او گفت که از خویشاوندانش دعوت کند تا برای شام به خانهی آنها بیایند؛
بخوانید -
۱۶ خرداد
قصه صوتی کودکانه: گلاره با صدای: مریم نشیبا
گلاره یک شاخهی گل دید که پر از بذر بود، اما داشت میشکست. گلاره خیلی مراقب شاخهی گل بود تا بذرهایش همهجا پخش شود و همهی صحرا پر از گل شود.
بخوانید -
۱۶ خرداد
قصه صوتی کودکانه: خانه باد کجاست؟ / مریم نشیبا
حمید میخواست قایق کاغذیاش را در آب بیندازد. ناگهان باد تندی وزید. حمید نمیدانست باد از کجا میآید. او میخواست خانهی باد را پیدا کند...
بخوانید -
۱۵ خرداد
قصه پسر پرنده و 3 قصه آموزنده دیگر | جلد 58 مجموعه کتابهای طلایی
روزی بود و روزگاری بود. سه تا بچه بودند، دوتا پسر و یکی دختر. اسم پسر بزرگتر مایکل بود و اسم پسر کوچکتر جان. دختر هم که خواهر آنها بود، وِندی نام داشت. آنها فرزندان آقا و خانم دارلینگ بودند...
بخوانید -
۱۴ خرداد
افسانه های یونان باستان: هرکول / دوازده خان هرکول / جلد 57 مجموعه کتابهای طلایی
هرکول، قهرمان افسانهای یونان، هزاران سال پیش در یونان زندگی میکرد. هرکول از همان کودکی زور بازوی فراوانی داشت. یکشب که خوابیده بود دو مار بزرگ به بستر او خزیدند و خواب او را برهم زدند؛ اما او سر هردو مار را به هم کوفت و آنها را کشت.
بخوانید