Masonry Layout

کتاب قصه کودکانه قدیمی: آشیانه‌ی پرندگان / ژانت و ژانو تشکیل خانواده می‌دهند

کتاب قصه کودکانه قدیمی آشیانه پرندگان

«ژانو» پرنده‌ی کوچولو در باغچه‌ی آقای «براون» به دور و برش نگاه می‌کرد. باغچه پر از پرنده‌های رنگارنگی بود که آواز می‌خواندند و آشیانه خود را می‌ساختند. بلبل‌ها، گنجشک‌ها، سارها، سهره‌ها به هر طرف می‌پریدند و در منقارشان شاخه‌های سبز و علف می‌آوردند.

بخوانید

قصه کودکانه: لباس بهاری خرگوش کوچولو / رنگ خرگوش ها در بهار تغییر می کند

قصه-کودکانه-چینی-لباس-بهاری-خرگوش-کوچولو

در پای کوه بلندی یک رودخانه وجود داشت. در کنار این رودخانه هم خانه‌ی خانم خرگوشه و بچه‌های ریزه‌میزه و تُپُلش بود. در فصل زمستان وقتی برف می‌بارید و زمین یک پارچه سفید بود، خانم خرگوشه و بچه‌هایش همگی لباس سفید زمستانی به تن داشتند.

بخوانید

قصه کودکانه: چرا هواپیما را به دست من نداد! / بچه باید باادب باشه!

قصه کودکانه: چرا هواپیما را به دست من نداد! / بچه باید باادب باشه! 3

عمه‌ی «شیاوکا» با تخته و شیشه یک هواپیمای کوچک برای او ساخت. سپس با یک قلم‌مو روی هواپیما را رنگ زد و روی آن یک پرچم کشور چین که عبارت بود از پنج ستاره d کوچک کشید و آن را به «شیاوکا» هدیه کرد!

بخوانید

داستان کوتاه: داس / از مرگ گریزی نیست / نوشته: ری داگلاس بردبری

داستان کوتاه: داس / از مرگ گریزی نیست / نوشته: ری داگلاس بردبری 4

جاده که مانند سایر جاده‌های از وسط دره و بین زمین‌های سنگلاخ و لم‌یزرع، درختان بلوط و از نزدیک گندم‌زاری وحشی و تک افتاده می‌گذشت پس از عبور از کنار خانه‌ی سفید کوچکی که در میان گندمزار بود چنانکه گوئی ادامه‌اش بی‌فایده است ناگهان به پایان رسید.

بخوانید

داستان کوتاه: من و بابام / عشق کودک به مادر / نوشته: فرانک اوکانر

داستان کوتاه: من و بابام / عشق کودک به مادر / نوشته: فرانک اوکانر 5

پدرم در تمام اوقات جنگ تا رسیدن من به پنج‌سالگی در ارتش بود. البته مقصودم جنگ اول است. در این مدت او را زیاد نمی‌دیدم و از کمبود دیدارش هم ناراحت نبودم. گاه که از خواب بیدار می‌شدم در پرتو شمع، هیکل بزرگی را در لباس نظامی می‌دیدم که به‌رویم خم شده بود و مرا می‌نگریست.

بخوانید