Masonry Layout

داستان کوتاه «سبزآبیِ چند متر جلوتر از پای‌اش» / سعیده رنگچی

داستان-کوتاه-سبزآبیِ-چند-متر-جلوتر-از-پای‌اش

رودخانه خروشان‌تر از همیشه بود. انگار با خودش مسابقه‌ی سرعت گذاشته بود. پیرمرد همیشه این قسمت رودخانه را برای نشستن انتخاب می‌کرد چون فقط چند متر جلوتر از پایش سبزآبیِ تندی بود که خبر از عمیق شدنِ ناگهانیِ آن می‌داد.

بخوانید

داستان کوتاه «تنهایی طبقه‌ای» / جمشید محبی

داستان-کوتاه-تنهایی-طبقه‌ای

به عنوان یک بچه‌پولدار (ریچ کید) بیست‌ودو ساله که بابت ریش و سبیل انبوه و هیکل دُرشتش همواره بزرگتر از سنش به نظر می‌رسد، دو تا ماشین دارد و هر طرف که بخواهد، می‌تواند برود؛ به خودی خود ایستادن کنار خیابان و منتظر تاکسی شدن کار ناخوشایندی است

بخوانید

داستان کوتاه «سه قطره خون» / صادق هدایت

داستان-کوتاه-سه-قطره-خون

ديروز بود كه اطاقم را جدا كردند، آيا همان‌طوری كه ناظم وعده داد من حالا به كلي معالجه شده‌ام و هفته ديگر آزاد خواهم شد؟ آيا ناخوش بوده‌ام؟ یک سال است، در تمام اين مدت هرچه التماس مي‌كردم كاغذ و قلم مي‌خواستم به من نمي‌دادند.

بخوانید