روزی روزگاری، کشاورزی چند کیسه بر پشت خرش گذاشته بود تا آنها را به خانه ببرد. راه، طولانی بود و خر حسابی خسته شده بود و عرق میریخت.
بخوانید
مدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 1,914
روزی روزگاری، کشاورزی چند کیسه بر پشت خرش گذاشته بود تا آنها را به خانه ببرد. راه، طولانی بود و خر حسابی خسته شده بود و عرق میریخت.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 950
روزی روزگاری در گوشهای از جنگل پرندههای زیادی زندگی میکردند. آنها زندگی راحت و آرامی داشتند؛ اما یک روز بین آنها اختلاف افتاد، چون همه میخواستند رئیس باشند.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 1,051
در زمانهای قدیم، در کشور ژاپن، پسر کوچولویی بود به نام کینتارو. پدر کینتارو پهلوان بزرگی بود. روزی از روزها این پهلوان به جنگ دشمن رفت و کشته شد.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 1,987
روزی روزگاری، پادشاهی با همسرش در قصر خود زندگی میکرد. سالها از عمر آنها گذشته بود. ولی هنوز فرزندی نداشتند. شاه و همسرش به درگاه خداوند دعا کردند و از او خواستند تا بچهای به آنها بدهد.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 3,509
روزی روزگاری در سرزمینی، فرمانروایی با پسر جوانش زندگی میکرد. کار پسر جوان این بود که همیشه در کوه و دشت و صحرا دنبال شکار برود. او بر پشت اسب مینشست و اینطرف و آنطرف میرفت.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 1,617
ایکیوسان، پنج سالش بود که مادر، او را به مدرسه شبانهروزی برد. مدرسه شبانهروزی جایی بود که بچهها در آنجا درس میخواندند و با راه و رسم زندگی آشنا میشدند.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 1,205
روزی روزگاری دختری بود که با پدر و مادرش زندگی میکرد. آنها زندگی خوب و خوشی داشتند؛ اما این خوشی خیلی طول نکشید. روزی از روزها مادرِ دختر بیمار شد و در رختخواب افتاد.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 1,781
روزی روزگاری زن و شوهر جوانی بودند که بچه نداشتند. زن همیشه به درگاه خداوند دعا میکرد و از او میخواست فرزندی به او بدهد...دختر کوچولو آنقدر ظریف و کوچک بود که مادر به او میگفت: «بندانگشتی».
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 2 3,182
روزی روزگاری در گوشهای از این دنیای بزرگ، مرد کشاورزی بود که چهار پسر داشت. پسرها بزرگ شده و به سن جوانی رسیده بودند، اما بسیار تنبل بودند و هرگز در کار کشاورزی به پدر پیرشان کمک نمیکردند.
بخوانیدمدیر ایپابفا داستان مصور کودکان 0 1,229
روزی روزگاری در دشت سبز و زیبایی، حیوانهای زیادی زندگی میکردند. در میان آنها خرگوشی بود که فکر میکرد. از همه حیوانها باهوشتر و زرنگتر است.
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر