تبلیغات لیماژ بهمن 1402
داستان مصور کودکانه: سفرهای گالیور || گالیور در لی‌لی پوت 1

داستان مصور کودکانه: سفرهای گالیور || گالیور در لی‌لی پوت

کتاب داستان مصور کودکانه سفرهای گالیور

کتاب داستان مصور کودکانه

سفرهای گالیور

نوشته: جاناتان سوییفت
ترجمه: شجاع
ایپابفا: سایت کودکانه‌ی قصه کودک، داستان کودک و کتاب کودک و نوجوان

به نام خدا

سال‌ها پیش یک انگلیسی به نام «لموئل گالیور» به سفر در دریاهای جنوب پرداخت. در راه، طوفان مهیبی کشتی او را درهم شکست. ناخدا و همه‌ی ملاحان به دریا افتادند و غرق شدند. تنها گالیور توانست با شنا از کشتیِ شکسته دور شود.

او ساعت‌ها در دریای متلاطم شنا کرد و با باد و امواج خروشان مبارزه کرد. سرانجام طوفان پایان یافت و آب آرام شد.

ناخدا و همه‌ی ملاحان به دریا افتادند و غرق شدند. تنها گالیور توانست با شنا از کشتی شکسته دور شود.

گالیور دید که نزدیک خشکی است و خود را به ساحل کشید. او هیچ آدم یا حیوانی در آنجا ندید. تنها درخت‌های کوچکی دید که نزدیک ساحل روییده بودند. او که از شنا کردن بسیار خسته شده بود روی علف‌های نرم زیر درخت‌ها افتاد و از حال رفت و دو روز تمام در آنجا خوابید.

. او که از شنا کردن بسیار خسته شده بود روی علف‌های نرم زیر درخت‌ها افتاد و از حال رفت و دو روز تمام در آنجا خوابید.

وقتی بیدار شد دید که دست‌ها و پاهایش به زمین بسته شده است. موهایش به زمین گیر کرده بود و نوارهای چرمی باریکی دور شانه‌ها و سینه‌اش پیچیده بود. به‌طوری‌که نمی‌توانست از جایش تکان بخورد.

حس کرد که چیزی در کنارش حرکت می‌کند. به‌طرف پائین نگاه کرد و آدم‌های کوچکی را دید که روی سینه‌اش راه می‌رفتند. گالیور حس کرد که یک غول شده است! وقتی کوشید از جایش بلند شود نوارها پاره شدند.

گالیور حس کرد که یک غول شده است! وقتی کوشید از جایش بلند شود نوارها پاره شدند.

آدم‌های کوچولوی عجیب برای کمک گرفتن از دیگران پا به دو گذاشتند. به‌زودی آن‌ها با پیامی از امپراتورشان بازگشتند و گفتند که این سرزمین «لی‌لی پوت» نامیده می‌شود و آن‌ها ساکنان لی‌لی پوت هستند.

گالیور زندانی آنان بود و می‌بایست او را به پایتخت ببرند تا همه او را ببینند. اهالی ‌لی‌لی پوت برای گالیور مقدار زیادی غذا آوردند. آن‌ها به‌سختی می‌توانستند این غذا را از نردبان‌هایشان بالا ببرند و به او بخورانند. سپس به ساختن ارابه‌ای مشغول شدند تا گالیور را با آن نزد امپراتور ببرند.

سپس به ساختن ارابه‌ای مشغول شدند تا گالیور را با آن نزد امپراتور ببرند.

سرانجام ارابه آماده شد. گالیور را روی آن بستند و راهپیمایی طولانی آغاز شد. هزاران نفر از آدم‌های کوچولو برای دیدن این غول در کنار خیابان‌ها صف کشیده بودند.

وقتی ارابه به پایتخت رسید، از حرکت ایستاد. گالیور را از روی ارابه باز کردند و به دست‌وپایش زنجیر زدند. گالیور درحالی‌که در برابر امپراتور و رهبران دیگر سرزمین لی‌لی پوت نشسته بود از دیدن این‌همه آدم کوچولو که به او خیره شده بودند سخت متعجب بود.

گالیور درحالی‌که در برابر امپراتور و رهبران دیگر سرزمین لی‌لی پوت نشسته بود از دیدن این‌همه آدم کوچولو که به او خیره شده بودند سخت متعجب بود.

امپراتور به گالیور گفت که اگر بتواند به کشور کوچک لی‌لی پوت خدمتی بکند با او خوش‌رفتاری خواهند کرد. ساکنان لی‌لی پوت اول فکر کرده بودند که گالیور غولی است که او را برای از میان بردن آن‌ها فرستاده‌اند؛ اما اکنون به این نتیجه رسیده بودند که می‌توان به او اطمینان کرد.

در روز تولد امپراتور، از گالیور خواستند که مثل یک دروازه‌ی بزرگ پاهایش را باز کند تا ارتش لی‌لی پوت بتواند از میان آن‌ها رژه برود. منظره‌ی بسیار زیبایی بود!

در روز تولد امپراتور، از گالیور خواستند که مثل یک دروازه‌ی بزرگ پاهایش را باز کند

یک روز مردم جزیره‌ی «بله فوسکو» که در همسایگی آن‌ها بود، به کشور لی‌لی پوت اعلان‌جنگ دادند و کشتی‌هایشان را گرد آوردند تا آن‌ها را برای جنگ آماده کنند. گالیور که قدش بسیار بلند بود و می‌توانست از آن‌سوی خلیج، کشور «بله فوسکو» را ببیند متوجه شد که آن‌ها دارند کشتی‌هایشان را برای جنگی آماده می‌کنند. او تصمیم گرفت بر اهالی «بله فوسکو» پیش‌دستی کند.

گالیور طناب‌ها را کشید و تمام ناوگان بله فوسکو را با خود به ساحل لی‌لی پوت آورد

چندتکه طناب برداشت، داخل آب شد و سر هر تکه طناب را به یک کشتی بست. سپس طناب‌ها را کشید و تمام ناوگان بله فوسکو را با خود به ساحل لی‌لی پوت آورد. امپراتور، گالیور را قهرمان ملی اعلام کرد و همه‌ی ساکنان لی‌لی پوت از غولی که کشور آن‌ها را نجات داده بود، ستایش کردند.

به‌زودی سفیرانی از کشور بله فوسکو به آنجا آمدند تا امپراتور را ببینند و با او قرارداد صلح ببندند.

به‌زودی سفیرانی از کشور بله فوسکو به آنجا آمدند تا امپراتور را ببینند و با او قرارداد صلح ببندند

امپراتور لی‌لی پوت می‌خواست اهالی بله فوسکو را برده‌ی خود کند؛ اما گالیور کمک کرد تا یک قرارداد عادلانه بسته شود. امپراتور لی‌لی پوت دیگر از وفاداری گالیور مطمئن نبود. اعضای شورای امپراتور کوشیدند او را متقاعد کنند که گالیور خطرناک است و باید او را کشت.

گالیور که از این موضوع آگاه شده بود به امپراتور گفت که از کشور آن‌ها خواهد رفت.

حکمرانان بله فوسکو از گالیور دعوت کرده بودند که از کشور آن‌ها دیدن کند؛ زیرا او کمک کرده بود که قرارداد عادلانه‌ای بسته شود.

گالیور از همه‌ی مردم لی‌لی پوت خداحافظی کرد و از راه خلیج عازم بله فوسکو شد. او درحالی‌که کفش‌هایش را به پا داشت از آب گذشت.

حاکم بله فوسکو و همه‌ی مردم در ساحل ایستاده بودند تا به گالیور خوشامد بگویند. گالیور را قهرمان ملی اعلام کردند و همه‌ی اهالی بله فوسکو از او ستایش کردند. آن‌ها از اهالی ‌لی‌لی پوت بلندقدتر نبودند.

حاکم بله فوسکو و همه‌ی مردم در ساحل ایستاده بودند تا به گالیور خوشامد بگویند

روزی گالیور داشت دریا را نگاه می‌کرد که ناگهان چشمش به یک قایق پارویی افتاد. شاید این قایق متعلق به همان کشتی بود که گالیور حدود دو سال پیش با آن سفر می‌کرد. وقتی حاکم فهمید که گالیور می‌خواهد به کشور خودش بازگردد، دو هزار نفر را فرستاد تا قایق را برای مسافرت او آماده کنند. مقدار زیادی غذا برای سفر گالیور جمع‌آوری کردند.

روزی گالیور داشت دریا را نگاه می‌کرد که ناگهان چشمش به یک قایق پارویی افتاد

سرانجام وقتی روز سفر فرارسید همه‌ی مردم در ساحل جمع شدند تا گالیور را بدرقه کنند. حاکم به گالیور گفته بود که به لی‌لی پوت بازگردد؛ اما گالیور فکر کرد عاقلانه‌تر این است که ازآنجا برود تا به خاطر او روابط فرمانروایان دو کشور همسایه -که می‌خواستند در صلح زندگی کنند- تیره نشود.

سرانجام وقتی روز سفر فرارسید همه‌ی مردم در ساحل جمع شدند تا گالیور را بدرقه کنند

مدت زیادی از حرکت گالیور نگذشته بود که یک کشتی بادبانی بزرگ دید که از دریاهای جنوب به‌سوی انگلستان می‌رفت. کشتی برای او توقف کرد و گالیور روی عرشه آن رفت.

کشتی برای او توقف کرد و گالیور روی عرشه آن رفت.

گالیور پس از دو سال -که در سرزمین‌های لی‌لی پوت و بله فوسکو با ماجراهای زیادی روبرو شده بود- اکنون به‌سوی وطنش می‌رفت.

بدین ترتیب، سرانجام سفرهای گالیور به پایان رسید.

the-end-98-epubfa.ir



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=25125

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *