ماری وارد کارگاه آهنگری شد. مار، به جستجوی یافتن چیزی برای خوردن، سوهان آهنگری را دید و آن را نیش زد.
بخوانید
مدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 115
ماری وارد کارگاه آهنگری شد. مار، به جستجوی یافتن چیزی برای خوردن، سوهان آهنگری را دید و آن را نیش زد.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 101
چوپانی تولههای گرگی را یافت و آنها را با زحمت فراوان بزرگ کرد. چوپان نهتنها امیدوار بود وقتی تولهها بزرگ شدند از گلهاش مراقبت خواهند کرد....
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 819
گرگی از پی گلهای گوسفند حرکت میکرد؛ اما به هیچیک از آنها صدمه نمیزد. چوپان ابتدا به او به چشم دشمن نگاه میکرد و کاملاً مراقب او بود؛
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 75
گرگی که به رهبری گرگهای دیگر انتخاب شده بود، اعلام کرد برای آنکه گرگها از گرسنگی یکدیگر را نخورند، همه باید آنچه را شکار میکنند رویهم بریزند و بعد بهطور مساوی تقسیم کنند.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 73
گرگی که استخوانی در گلویش گیر کرده بود، دنبال کسی میگشت تا استخوان را از گلوی او بیرون بیاورد.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 78
بچه گوزنی از گوزن سالخوردهای پرسید: «پدر! طبیعت، تو را بزرگتر و سریعتر از سگ آفریده است. بعلاوه با شاخهای بزرگ و حیرتانگیزت میتوانی از خود دفاع کنی.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 258
گرگی گوسفندی را از گلهای دزدیده بود و به لانهاش میبرد که شیری از راه رسید و آن را از چنگ او بیرون آورد.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 82
برهای از رودخانه آب میخورد. گرگی بره را دید و به فکر یافتن بهانهای موجه برای خوردن او افتاد. گرگ بالادست بره، کنار آب ایستاد و بهانه گرفت که آب را گلآلود میکند تا او نتواند آب بنوشد.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 212
یکبار گرگها به سگها گفتند: «چرا شما که درست مثل ما هستید، با ما به تفاهمی برادرانه نمیرسید؟ بین ما هیچ تفاهمی وجود ندارد.
بخوانیدمدیر ایپابفا قصههای ازوپ 0 530
جز روباه، تمام جانوران به دیدار شیر پیری که در غاری به بستر بیماری افتاده بود، رفتند. گرگ از فرصت استفاده کرد و مشغول بدگویی از روباه شد.
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر