Blog Layout

قصه آموزنده داوینچی: پلیکان / مادر، فداکار است

قصه-ها-و-افسانه-های-لئورناردو-داوینچی-پلیکان

لانه‌ای بود از شاخه‌های نی و سه بچه پلیکان در آن زندگی می‌کردند. مار زهردار به شکارهای ضعیفش حمله کرد، گازشان گرفت، خونشان را مکید و هر سه را کشت و درحالی‌که از این کارش بسیار راضی و خوشحال به نظر می‌رسید، تصمیم گرفت منتظر پلیکان شود.

بخوانید

قصه آموزنده داوینچی: سیلاب / نباید بیش ازآنچه در قدرتمان است، بخواهیم

قصه-ها-و-افسانه-های-لئورناردو-داوینچی-سیلاب

سیلابی بسیار جاه‌طلب، درحالی‌که فراموش کرده بود که آبش را از باران و جویبارها می‌گیرد، هوس کرد خودش را به‌اندازه‌ی یک رودخانه بزرگ کند. سرکش و پرخروش، کناره‌هایش را با پائین و بالا بردن و سرازیر کردن گود کرد.

بخوانید

 قصه های قشنگ فارسی: جنگل مرموز / موش باهوش کبوترها و لاک پشت را نجات می دهد / هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید

قشنگترین-قصه-های-فارسی-برای-کودکان-جنگل-مرموز

در روزگاران پیشین، در خانه‌ی بازرگانی یک موش زندگی می‌کرد. موش در لانه‌ی خود صد سکه‌ی طلا ذخیره کرده بود. او روزها روی سکه‌های طلایی که در لانه‌اش بود جست‌وخیز می‌کرد و لذت می‌برد و شب‌ها هم به آشپزخانه می‌رفت و غذاهای مرد بازرگان را می‌دزدید.

بخوانید

 قصه های قشنگ فارسی: چهار رفیق فراری / با اتحاد می توان بر مشکلات پیروز شد

قشنگترین-قصه-های-فارسی-برای-کودکان-چهار-رفیق-فراری-خر-اوازخوان

در زمانگی خیلی‌خیلی قدیم، توی یک دهکده خری زندگی می‌کرد که سال‌های سال برای صاحب خود خدمت کرده بود؛ اما پس از گذشت سال‌ها، خر، پیر و فرسوده شده بود و دیگر هیچ کاری از عهده‌ی او ساخته نبود. به این دلیل صاحب خر تصمیم گرفت که دیگر خوراک به خرش ندهد.

بخوانید

 قصه های قشنگ فارسی: کلاغ انتقام‌جو / پیروزی اندیشه بر دشمن نیرومند

قشنگترین-قصه-های-فارسی-برای-کودکان-کلاغ-انتقام‌جو

در دامنه‌ی کوهی، درختی قرار داشت که روی آن یک کلاغ با جوجه‌هایش زندگی می‌کرد. او روزها در پی غذا از لانه‌اش خارج می‌شد و بعدازآنکه غذایی می‌یافت به لانه‌اش مراجعت می‌نمود و با غذایی که آورده بود شکم جوجه‌هایش را سیر می‌کرد.

بخوانید

 قصه های قشنگ فارسی: چشمه‌ی ماه / پیروزی خرگوش باهوش بر فیل های زورگو

قشنگترین-قصه-های-فارسی-برای-کودکان-چشمه‌ی-ماه

داستان‌گویان نوشته‌اند که: در سرزمین فیل‌ها خشک‌سالی روی داد. آسمان اخم‌هایش را درهم کرد و برای چندین سال حتی یک قطره باران به روی زمین نفرستاد. در اثر این کار تمام رودخانه‌ها و چشمه‌ها خشک شدند و به همین دلیل عده‌ی زیادی از فیل‌ها در اثر بی‌آبی هلاک گردیدند.

بخوانید

قصه کودکانه: گنجشک کوچولو به خانه برگشت / به پرنده ها و جانداران کمک کنیم

قصه-کودکانه-چینی-گنجشک-کوچولو-به-خانه-برگشت

باران آهسته‌تر بارید. در حقیقت از شب گذشته یکریز باران باریده بود. کوچه و خیابان پر از آب شده بود. در حیاط مهدکودک نیز آب زیادی جمع شده بود. درست شده بود مثل یک نهر کوچک که از داخل حیاط بگذرد. بچه‌ها با خوشحالی بیرون آمدند و شروع به بازی کردند!

بخوانید

قصه کودکانه: درخت توت کهن‌سال و نوزاد کرم ابریشم / لذت فداکاری

قصه-کودکانه-چینی-درخت-توت-کهن‌سال-و-نوزاد-کرم-ابریشم

وقتی بهار زیبا فرارسید زمین نفسی دوباره کشید و همه لباس نو به تن کردند. درخت توت پیر نیز مشغول آرایش شاخ و برگ‌هایش شد و لباس سبزی به تن کرد. یک روز، گنجشک کوچکی پروازکنان آمد و روی یکی از شاخه‌های پر از برگ درخت توت نشست.

بخوانید