Blog Layout

داستان مصور کودکانه: تامبلینا دختر بندانگشتی

داستان کودکانه تامبلینا دختر بندانگشتی

روزی روزگاری زن و شوهر جوانی بودند که بچه نداشتند. زن همیشه به درگاه خداوند دعا می‌کرد و از او می‌خواست فرزندی به او بدهد...دختر کوچولو آن‌قدر ظریف و کوچک بود که مادر به او می‌گفت: «بندانگشتی».

بخوانید

کتاب داستان مصور کودکانه: رنج و گنج || نصیحت کشاورز به پسران تنبل

کتاب داستان مصور کودکانه گنج و رنج

روزی روزگاری در گوشه‌ای از این دنیای بزرگ، مرد کشاورزی بود که چهار پسر داشت. پسرها بزرگ شده و به سن جوانی رسیده بودند، اما بسیار تنبل بودند و هرگز در کار کشاورزی به پدر پیرشان کمک نمی‌کردند.

بخوانید

داستان مصور نوجوانان: زال و سیمرغ || قصه سام نریمان و زال سپیدموی

داستان مصور نوجوانان زال و سیمرغ

سام، پسر نریمان، جهان‌پهلوان بود - پهلوان هفت‌کشور. خاندان سام همه از پهلوانان بودند؛ جهان‌پهلوانان، جنگاورانی بودند توانا، و به دادگری و بخشش و بخشایش بر زابلستان فرمان می‌راندند؛ و زابلستان همان سیستان است.

بخوانید

داستان مصور نوجوانان: زیبای خفته || داستان سپیده و ماله‌فیسا

کتاب داستان مصور نوجوانان زیبای خفته

فرمانروای یکی از سرزمین‌های دوردست و همسرش از این‌که بچه‌ای نداشتند بسیار افسرده و پریشان بودند. زمان می‌گذشت و همسر فرمانروا -که زنی با زیبایی چشمگیر بود- روزبه‌روز بیشتر دچار افسردگی می‌شد؛

بخوانید

داستان مصور نوجوانان: هانس خوش شانس || هانس ساده لوح و هانس شجاع

کتاب داستان مصور نوجوانان هانس خوش شانس || هانس ساده لوح و هانس شجاع

یکی بود یکی نبود. پسری بود به نام هانس که از اون پسرهای خوب روزگار بود؛ خوش قلب و مهربون، باگذشت، فداکار و خلاصه همه خوبی‌های دنیا یکجا توی این پسر جمع بود. اما این پسر فقط يك عیب کوچولو داشت و اونم سادگی بیش از حدش بود.

بخوانید

داستان مصور کودکانه: گلپر، ماه و رنگین‌کمان | قشنگ‌ترین بچه‌ دنیا

کتاب داستان مصور کودکانه گلپر، ماه و رنگین‌کمان || قشنگ‌ترین بچه‌ی روی زمین

گلپر در یک آبادی زندگی می‌کرد. این آبادی پر از بچه بود. بچه هایی که باهم بازی می‌کردند و ترانه می‌خواندند. یک روز که رگبار باران باریده بود، گلپر چیزی را در آسمان دید: یک رنگین‌کمان بود و چه زیبا!

بخوانید