Blog Layout

قصه‌ آموزنده: دانش و پاداش || قصه‌های قابوس‌نامه

قصه‌های-آموزنده‌ی-قابوس‌نامه-قصه-دانش-و-پاداش

یک روزی بود و یک روزگاری. یک روز پیرزنی پرسان پرسان به سراغ بزرگمهر حکیم آمد و در حضور جمعی که آنجا بودند مسئله‌ای پرسید. بزرگمهر فکری کرد و گفت: «نمی‌دانم. باید مطالعه کنم و فکر کنم و جواب مسئله را پیدا کنم.»

بخوانید

قصه‌ آموزنده: خلیفه و حاکم || قصه‌های قابوس‌نامه

قصه‌های-آموزنده‌ی-قابوس‌نامه-قصه-خلیفه-و-حاکم

یک روزی بود و یک روزگاری. در روزگار قدیم، یکی از کسانی که از طرف خلیفه در شهری حاکم بود بنای ظلم و بیداد را گذاشت و همه‌ی سعی خود را به پر کردن جیب خود و جمع‌کردن مال گماشت...

بخوانید

قصه‌ آموزنده: جوانمرد بامعرفت || قصه‌های قابوس‌نامه

قصه‌های-آموزنده‌ی-قابوس‌نامه-قصه-جوانمرد-بامعرفت1

یک روزی بود و یک روزگاری. در یک روز تابستان، در یک ده کوهستانی که ییلاق اهالی شهر بود برای یکی از عیاران کوهستان جشن «گل‌ریزان» بر پا کرده بودند و همه سرشناسان و پهلوانان و هنرمندان و عیاران را دعوت کرده بودند تا ساعتی به شادمانی بگذرانند.

بخوانید