در شهر لندن زن ثروتمندی به نام کروئلا زندگی میکرد. او عادت داشت لباسهای خود را از پوست حیوانات درست کند. یک روز تصمیم گرفت کت خالداری از پوست سگ برای خود بدوزد؛
بخوانیدداستان مصور کودکان
کتاب قصه کودکانه قدیمی: روباه غمگین / هیچکس حرف دروغگو را باور نمی کند
روباهی به نام «فِرِدی» در جنگل وسیعی زندگی میکرد. روزی از روزها «فردی» پشت درخت کهنسالی پنهان شد و با دقت تمام به اطراف نظر انداخت. ناگهان چشمش به قرقاول قشنگی که «پت» نام داشت افتاد که آرامآرام قدم ميزد.
بخوانیدکتاب قصه کودکانه قدیمی: «سام» گنجشک دکاندار / قصه کسب و کار یک گنجشک
«سام» گنجشک خیلی خسته به نظر میرسید چون آن روز در دکان خودش در لندن تمام روز را کار کرده و بیاندازه خسته شده بود. با خود گفت: «من باید مدتی از اینجا دور شوم.»
بخوانیدکتاب قصه آموزنده قدیمی: مارتین در چهار فصل / آشنایی با فصلها و ماههای تقویم میلادی برای کودکان و نوجوانان
برای سال نو یک هدیهی قشنگ به دست مارتین رسیده است. این هدیهی زیبا، تقویمی با تصاویر رنگی است که پدربزرگش برای او فرستاده. ژان، برادرش، میگوید: «چه تقویم قشنگی! اونو روی دیوار آویزون میکنیم!»
بخوانیدکتاب قصه کودکانه قدیمی: حقه ی روباه / دیگران را اذیت نکنید
اردک گفت: بگذار ببینم این چیه؟ یک علامت روی این خانه هست؟ من قبلاً آن را ندیده بودم؟ شاید این خانه برای فروش است.
بخوانید