قصه های کودکانه

بیش از 700 قصه خاطره انگیز رایگان اینجاست.

قصه کودکانه: کفتار، بزغاله، پلنگ و ذرت || حل معمای بامزه!

قصه-کودکانه-پریان-کفتار،-بزغاله،-پلنگ-و-ذرت-یک-معما

این داستان درباره‌ی کفتار است. کفتار چند روزی بود که چیزی نخورده بود و احتیاج به غذا داشت. او يك روز صبح از دهکده‌اش بیرون آمد، قایقش را برداشت و از این‌طرف رودخانه به آن‌طرف رفت. طرف دیگر رودخانه که رسید قایقش را در محلی مخفی کرد و خودش وارد دهکده شد.

بخوانید

قصه کودکانه: حلزونی که خانه‌اش را دوست نداشت

قصه-کودکانه-حلزونی-که-خانه‌اش-را-دوست-نداشت

در جنگلی زیبا و سرسبز، میان حیوانات گوناگون و درخت‌های جورواجور، حلزون کوچولویی زندگی می‌کرد. هر شب، وقتی هوا تاریک می‌شد و همه‌ی حیوانات به لانه‌های خودشان برمی‌گشتند، حلزون کوچولو هم به خانه‌ی صدفی شکل و زیبایی که روی پشتش بود می‌رفت.

بخوانید

قصه کودکانه: بَندیِ آوازخوان || کرم کوچولوی خوش صدا

قصه-کودکانه-بَندیِ-آوازخوان

یکی بود یکی نبود. کرم سفید کوچولویی بود که همه او را «بَندی» صدا می‌کردند. چون تمام تنش بندبند بود. بندی کوچولو خیلی دوست داشت آواز بخواند. برای همین هم از صبح تا شب همین‌طور یکسره آواز می‌خواند؛ اما چه فایده! هیچ‌کس صدای آواز بندی کوچولو را نمی‌شنید.

بخوانید