دنیای نوجوانان

قصه عامیانه ارمنی مالک و کارگر || چاه مکن بهر کسی

قصه-عامیانه-ارمنی-مالک-و-کارگر

در روزگاران گذشته دو برادر به سر می‌بردند که بیش‌ازحد فقیر بودند. روزی برادر بزرگ‌تر مصمم شد که کاری به‌عنوان پیشخدمت پیدا کند تا بتواند روزی خود را بگذراند. به همین جهت نزد مرد ثروتمندی رفت و گفت که قصد دارد پیشخدمت بشود.

بخوانید

قصه عامیانه ارمنی: یک قطره عسل || ریشه جنگ‌های بی‌حاصل

قصه-عامیانه-ارمنی-یک-قطره-عسل

روزی مردی دهاتی به ده مجاور رفت. چوب‌دستی خود را بر دوش نهاده و سگ پاسبان کوچکش هم به دنبالش درحرکت بود. آن مرد وارد دکان ده همسایه شده و به دکان‌دار گفت: روزبه‌خیر همسایه، من قدری عسل می‌خواهم و آیا شما عسل خوب دارید یا خیر؟

بخوانید

قصه کودکانه پری جنگل || ماجرای دختری در جنگل

قصه کودکانه پری جنگل || ماجرای دختری در جنگل 1

در روزگاران قدیم و در سرزمینی دور، مرد ثروتمندی به نام «اردشیر خان» با داشتن سه فرزند دختر، در حسرت پسری می‌سوخت. فرزند چهارم او که به دنیا آمد، بازهم دختر بود. اردشیر خان چنان خشمگین و عصبانی گشت که قسم خورد تا هنگامی‌که نفس می‌کشد، روی دخترش را نبیند.

بخوانید

قصه کودکانه هری پاتر و سنگ جادو

قصه کودکانه فانتزی نوجوانان هری پاتر و سنگ جادو (17)

خانواده‌ی آقای «دورسای» در انگلستان زندگی می‌کردند. آن‌ها تنها یک فرزند به نام «دادلی» داشتند که بسیار شیطان و جیغ‌جیغو بود. خانواده‌ی دورسای از جادوگری و افسون اصلاً خوششان نمی‌آمد و هیچ صحبتی درباره‌ی این مسائل نمی‌کردند.

بخوانید