مدیر ایپابفا

دانش آموخته زبان و ادبیات انگلیسی، آشنا با فرایند بازتولید متن به روش OCR، تولید کتاب EPUB ایپاب برای گوشی و تبلت، علاقمند به بازآفرینی و بازخوانی کتاب های قدیمی و قصه های خاطره انگیز

قصه کودکانه: مسابقه پرش || هانس کریستین اندرسن

قصه-های-هانس-کریستین-اندرسن-مسابقه-پرش

روزی کک، ملخ و اردک کوکی تصمیم گرفتند باهم مسابقه بدهند. آن‌ها می‌خواستند بدانند کدام‌یک بلندتر از دیگران می‌پرد. پس مسابقه‌ای ترتیب دادند و همه را دعوت کردند، تماشاچیان زیادی به محل مسابقه آمدند. سه قهرمان نامدار پرش هم در تالار حاضر شدند،

بخوانید

قصه کودکانه: جوجه اردک زشت || هانس کریستین اندرسن

قصه کودکانه: جوجه اردک زشت || هانس کریستین اندرسن 1

دهکده‌ای بود زیبا که اطراف آن را جنگل پوشانده بود و داخل جنگل، قصری قدیمی در میان برکه‌هایی عمیق، سر برافراشته بود و در پرتو خورشید می‌درخشید. از پای دیوارهای قصر تا برکه‌ها، پر از بوته بود. بوته‌ها خیلی بلند بودند و بکر و دست‌نخورده.

بخوانید

قصه کودکانه: هر کاری که پیرمرد بکند همان درست است

قصه-های-هانس-کریستین-اندرسن-هر-کاری-که-پیرمرد-بکند-همان-درست-است

این قصه را وقتی‌که بچه بودم برایم تعریف کردند و حالا من می‌خواهم آن را برای شما تعریف کنم. باور کنید، هر بار که این قصه را می‌شنوم، احساس می‌کنم شیرین‌تر و جذاب‌تر شده است، چون قصه‌ها هم مثل خیلی از آدم‌ها هرچه از عمرشان می‌گذرد، قشنگ‌تر و دوست‌داشتنی‌تر می‌شوند.

بخوانید

قصه کودکانه: لباس جدید امپراتور || هانس کریستین اندرسن

قصه-های-هانس-کریستین-اندرسن-لباس-جدید-امپراتور

در زمان‌های خیلی قدیم امپراتوری زندگی می‌کرد که علاقه عجیبی به لباس داشت. طوری که تمام دارایی خود را در این راه خرج می‌کرد. او هرروز لباس تازه‌ای می‌پوشید و از هیچ لباسی بیشتر از یک‌بار استفاده نمی‌کرد.

بخوانید

قصه کودکانه: قرص نان || یک داستان ترسناک از هانس کریستین اندرسن

قصه کودکانه: قرص نان || یک داستان ترسناک از هانس کریستین اندرسن 2

دختری بود به نام «اینگه». او بااینکه دختربچه فقیری بود، اما بسیار مغرور و گستاخ بود. به قول قدیمی‌ها یکی دو جای کارش ایراد داشت. وقتی‌که اینگه بچه کوچکی بود، مگس‌ها را می‌گرفت و بال‌های آن‌ها را می‌کند. بزرگ‌تر که شد، سوسک‌ها را می‌گرفت

بخوانید