پینگو به بشقاب پر از غذای مقابلش خیره شده بود. او تازه مقداری شیرینی را مخفیانه خورده بود و احساس گرسنگی نمیکرد. مادرش با ناراحتی پرسید: «حالت خوب است، پینگو؟»
بخوانیدکتاب داستان کودکانه: هَری و دایناسورها به مدرسه میروند
امروز برای هَری، روز بزرگی است. او به یک مدرسۀ جدید میرود. هری خیلی هیجان دارد چون دوستش، چارلی هم به همان مدرسه میآید.
بخوانیدداستان تخیلی کودکان: ماجراهای لیلو و استیچ | موجود بیگانه در زمین
در سیارهای به نام «تورو» در سرزمینی به نام «گالاکتیک» (فدراسیون کهکشانی) دانشمندی به نام «جومبا جوکیبا» زندگی میکرد. او طی آزمایشی که ۶۲۶ نامیده میشد موجودی را خلق کرد که بسیار عجیب بود.
بخوانیدکتاب داستان کودکانه: خرس برادر || آوای طبیعت
سالها پیشازاین، وقتی برف و یخ زمین را پوشانده بود، پسری به نام «کِنای» به یک سفر جادویی رفت و دربارg علاقۀ برادرانه و علاقه به همۀ موجودات چیزهای جدیدی را آموخت. کِنای و اهالی روستایی که او در آن زندگی میکرد، اعتقاد داشتند که ارواح پدرانشان، در روشنایی آسمان شمال کشور زندگی میکنند.
بخوانیدداستان کودکانه: کتاب جنگل || موگلی و باگیرا در جنگل
روزی پلنگی به نام باگیرا برای شکار به جنگل رفته بود که ناگهان صدای گریۀ عجیبی را از سمت رودخانه شنید و رفت تا ببیند که صدا از کجاست. ناگهان پسربچهای را داخل سبدی دید که داشت گریه میکرد. با خودش گفت: اوه ...این بچۀ آدمیزاد است...
بخوانید