فهرست قصه های این مجموعه: 1-دوستی خرگوش ها 2- خال خالی و تراکتور 3- سه مسافر 4- افسانی از سرخپوستان 5- زندگی، امید و دیگر هیچ

قصری بود آن دور دورها، شاهزاده‌خانمی در این قصر زندگی می‌کرد که اسمش فی بود. این شاهزاده‌خانم یک گربه‌ی ریزه‌میزه داشت و گربه‌اش را کوچولو صدا می‌زد.

فهرست قصه های این مجموعه: 1- كي از چي ترسيد 2- خدا و خرما 3- گربه و پیرزن 4- مهربانی 5- افسانه ای از بلوچستان

«آه فنگ» ماهیگیر تهیدست اما بسیار مهربانی بود. یک روز او لاک‌پشت بزرگی را از آب گرفت که نشانه سفیدی روی سرش بود. لاک‌پشت آن‌قدر غمگین بود که «فنگ» دلش نیامد او را بخورد.

روزگاری مادری با سه فرزندش در نزدیکی یک جنگل زندگی می‌کرد. اسم بچه‌ها «سنگ»؛ «تو» و «پوکی» بود. «سنگ» دختر بزرگ‌تر بود و بیشتر اوقات از خواهران کوچک‌ترش مراقبت می‌کرد.