داستان ما از وسط اقیانوس شروع میشود، با باد و باران و رعدوبرق و موجهای آنچنانی. طوفان خشمگین، توی سیاهی شب میخروشید. وسط آنهمه جوشوخروش، یک کشتی باری در حال غرق شدن بود.
بخوانیدبایگانی/آرشیو ماهانه: اکتبر 2019
دنیای سوفی: جملات آغازین رمان دنیای سوفی نوشته یوستین گُردر نروژی
سوفی آموندسن از مدرسه به خانه میرفت. تکه اول راه را با یووانا آمده بود. درباره آدمهای ماشینی حرف زده بودند. یووانا عقیده داشت مغز انسان مانند کامپیوتری پیشرفته است. سوفی خیلی مطمئن نبود. آدمیزاد لابد بیش از یک قطعه افزار است؟
بخوانیددختر پرتقالی: جملات آغازین رمان دختر پرتقالی نوشته یوستین گُردِر نروژی
پدرم یازده سال پیش از دنیا رفت. در آن زمان من چهار سال بیشتر نداشتم و در خواب هم نمیدیدم که روزی بتوانم دوباره با او ارتباط برقرار کنم. اما حالا قرار است هر دو باهم کتابی بنویسیم.
بخوانیدآبگوشت میخ، قصه عامیانه سوئدی
یک روز یک کولی خانهبهدوش گذرش به جنگلی افتاد. هر چه گشت بلکه شب نشده سرپناهی بجوید آلونکی چیزی پیدا نکرد. دیگر داشت ناامید میشد که یکهو میان درختها نوری به چشمش خورد.
بخوانیدپیتر نرّه گاو، قصه عامیانه دانمارکی
در یکی از دهات دانمارک زنوشوهری زندگی میکردند که آب و ملک فراوانی داشتند اما اجاقشان کور بود. ورد زبان و تکیهکلام و غصه روز و شبشان این بود که چرا اولادی از خودشان ندارند
بخوانید